eitaa logo
انجمن مدرسان بیانیه گام دوم
9.2هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
4هزار ویدیو
417 فایل
«در هر جایی که جبهه حقی از #نصرت‌الهی و مؤمنین محروم مانده است، به روشنی می‌توان ردپای #بی‌تحلیلی و بی‌تدبری مردم در مسایل گوناگون را پیدا کرد.» ١٣٨٧/٠٢/٢٠ رهبر حکیم انقلاب اسلامی ویژه اعضای انجمن‌ مدرسان‌ بیانیه گام دوم انقلاب مدیر کانال: @analyst
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ ادامه مناظره افشاگرانه و کوبنده امام حسن علیه السلام با حزب معاویه امام حسن علیه السلام ادامه دادند: 💠شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می‌دانید علی در آن بیماری که پیامبر خدا در اثر آن از دنیا رحلت کرد، نزد پیامبر رفت و رسول خدا گریست، علی به پیامبر گفت: برای چه گریه می‌کنی ای رسول خدا! فرمود: برای این گریه می‌کنم که می‌دانم و از تو در دل امت من است که آن را آشکار نمی‌کنند تا آن هنگام که من از نزد تو بروم. 💠شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می‌دانید هنگامی که اجل رسول خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ فرا رسید و اهل بیت آن بزرگوار جمع شدند، فرمود: پروردگارا! اینان اهل بیت و من هستند. بار خدایا! دوست بدار هر کسی که ایشان را دوست دارد و آنان را در برابر دشمنانشان یاری کن. آنگاه فرمود: مَثل اهل بیت من در میان شما مانند است، کسی که داخل آن شود نجات پیدا می‌کند و کسی که از آن عقب بماند غرق خواهد شد. 💠 شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می دانید اصحاب پیامبر خدا در زمان حیات آن حضرت بر علی سلام و گفتند. 💠شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می دانید علی‌بن ابی‌طالب در میان اصحاب رسول خدا اولین کسی بود که کلیه را بر خود حرام کرد، بعد از آن خداوند عزّ و جلّ این آیه را نازل کرد: «یا أیها الّذین آمنوا لا تحرّموا طیّبات ما أحلّ الله لکم و لا تعتدوا إنّ الله لا یحبّ المعتدین. و کلوا مما رزقکم الله حلالا طیّبا واتّقوا الله الّذی أنتم به مؤمنون» (مائده/ 87، 88) «ای کسانی که ایمان آورده‌اید، چیزهای پاکیزه‌ای را که خدا برای [استفاده] شما حلال کرده، حرام مشمارید و از حدّ مگذرید، که خدا از حدّ گذرندگان را دوست نمی‌دارد. و از آنچه خداوند روزی شما گردانیده، حلال و پاکیزه را بخورید، و از آن خدایی که به او ایمان دارید بپرهیزید». 💠علی ـ علیه السّلام ـ دارای ، ، از باطل، و علم قرآن بود. علی در میان گروهی بود که ده نفر بودند و خدا به آن‌ها خبر داده بود که به خدا ایمان آورده‌اند. ولی شما در میان گروهی با عده کمی بودید که با زبان رسول خدا شدند. 💢من برای شما و بر علیه شما شهادت می‌دهم که خدا تمامی شما را با زبان پیامبر خود کرده است. 💠شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می‌دانید رسول خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ در آن هنگام که خالد‌بن ولید به قبیله بنی‌خزیمه مسلط شده بود به دنبال تو {معاویه} فرستاد که برای آنان نامه‌ای بنویسی، فرستاده پیامبر خدا بازگشت و گفت: مشغول غذا خوردن است. سه مرتبه آن بزرگوار به دنبال تو فرستاد و در هر سه مرتبه فرستاده آن حضرت بازگشت و گفت: معاویه مشغول غذا خوردن است، رسول خدا تو را کرد و فرمود: پروردگارا! شکم معاویه را سیر منمای. 💠شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می‌دانید که این سخن من حق است یا نه؟! 💢ای معاویه! تو بودی که با پدرت بر شتر قرمزی سوار بودی، تو آن را می‌راندی و این برادرت که این جا نشسته مهار آن را می‌کشید. این داستان در جنگ بود و پیامبر شخص و آن کس که شتر را می‌کشید و شخصی که آن شتر را کرد. 💢پدر تو همان سوار بود، و تو ای کبودرنگ! همان کسی هستی که آن شتر را می‌راندی و همین برادرت که اینجا نشسته مهار آن را می‌کشید. 💠شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می‌دانید که رسول خدا را ۷ جا کرد: 1⃣ اولین بار هنگامی که آن حضرت از مکه خارج و متوجه مدینه شد و ابوسفیان از شام آمد. ابو سفیان به حضرت رسول پرخاش کرد و ناسزا گفت و آن بزرگوار را به قتل نمود و قصد داشت که به پیامبر کند ولی خداوند شرّ او را از رسول خود دور کرد. 2⃣ بار دوم آن روزی بود که ابوسفیان کاروان را نمود و آن را از دست رسول خدا درآورد. 3⃣ و بار سوم در جنگ بود که پیامبر فرمود: خدا مولای ما است، و شما مولایی ندارید و ابوسفیان گفت: ما بت را داریم و شما بت عزی ندارید. در این هنگام بود که ، ، و جمیع ابوسفیان را کردند. 4⃣ بار چهارم در جنگ بود، آن روزی که ابو سفیان گروه قریش و هوازن و عیینه و گروه غطفان و را آورد. آنگاه خداوند عزّ و جلّ ایشان را در حالی باز گردانید که خشمناک بودند و خیری ندیدند. این قول خداوند سبحان است که در سوره احزاب و فتح، ابو سفیان و یاران وی را معرفی نموده است. ای معاویه! تو در آن روز در مکه، موافق با نظر پدرت و بودی. ولی علی در آن روز بر رأی و دین پیامبر خدا ـ ص ـ  بود.
✳️ ادامه مناظره افشاگرانه و کوبنده امام حسن علیه السلام با حزب معاویه 5⃣ بار پنجم در این آیه است که خداوند می‌فرماید: «و الهَدی مَعکُوفاً أَن یبلُغَ مَحلَّه» (فتح /  25) «و نگذاشتند قربانی شما که بازداشته شده بود به محلش برسد.» 💢ای معاویه! در آن روز تو و پدرت و قریش راه بر رسول خدا بستید و خدا پدرت را به نحوی کرد که آن تا قیام شامل حال او شد. 6⃣ دفعه ششم در جنگ بود که ابوسفیان جمع قریش و عیینة بن حصن ابن بدر گروه غطفان را آورد و پیامبر اکرم راهنمای آنان، تابعین ایشان و کسی که آن را به جلو می راند را تا روز لعنت کرد. به پیامبر خدا گفته شد: یا رسول اللّه! آیا نه چنین است که در میان تابعین ایشان مؤمن وجود دارد؟ فرمود: شامل حال مؤمن نمی‌شود. اما احدی در میان راهنمایان آنان نیست که مؤمن، اجابت کننده دعوت و رستگار باشد. 7⃣ هفتم در جنگ است که ۱۲ نفر به رسول خدا آوردند، ۷ نفر آنان از بنی امیه و ۵ نفر از قریش بودند. خدای تعالی و رسولش غیر از پیامبر، افرادی را که در جنگ ثنیه وارد شدند و نیز اشخاصی که آنان را پیش می‌بردند و راهنمای ایشان بودند، کردند. 💠شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می دانید هنگامی که مردم با عثمان بیعت کردند، ابو سفیان در مسجد رسول خدا نزد عثمان رفت و گفت: ای پسر برادر! آیا کسی هست که علیه ما باشد؟ گفت: نه. 💢ابوسفیان گفت: «پس مقام خلافت را بین جوانان بنی امیه دست به دست منتقل کنید، قسم به حق آن کسی که جان ابو سفیان به دست او است، نه بهشتی در کار است و نه دوزخی».‼️ 💠شما را به خدا قسم می‌دهم! آیا می دانید در آن هنگام که مردم با عثمان بیعت کردند، ابو سفیان دست حسین را گرفت و به وی گفت: ای برادرم! بیا با من تا به بقیع برویم. وقتی به وسط قبرها رسیدند، ابوسفیان حسین را کشانید و با بلندترین صدا فریاد زد: ای اهل قبور! آن مقام خلافتی که شما بر سر آن با ما می‌جنگیدید اکنون نصیب ما شده و شما استخوان پوسیده شده‌اید.‼️ حسین به او فرمود: خدا پیری تو را به رسوایی ببرد و صورت تو را زشت نماید! آنگاه دست خود را کشید و ابو سفیان را رها کرد. این عیب و عاری است که تو داری. آیا تو می‌توانی عیبی از ما بگیری!؟ ای معاویه! از جمله مطالبی که موجب تو می‌شود این است که پدرت ابوسفیان تصمیم گرفت اسلام بیاورد ولی تو آن شعری که نزد قریش معروف است را برای وی فرستادی و او را از اسلام آوردن باز داشتی.‼️ از جمله موجبات تو این است که عمر بن خطاب تو را و الی شام کرد و تو به وی کردی. زمانی که عثمان تو را والی قرار داد در انتظار او بودی. بزرگ‌تر از همه اینها که گفته شد، تو با علی ـ علیه السّلام ـ جنگیدی در حالی که از سوابق نیک و فضیلت و علم وی . علی نزد خدا و مردم از تو برای امر خلافت برتر و پیش تر بود، نه پست‌تر. تو بودی که مردم را شبانه پایمال نمودی، خون گروهی از خلق خدا را با خدعه و مکر و چهره حق به جانب خویش ریختی. عمل تو نظیر عمل کسی بود که به روز قیامت ایمان نداشته و ترسی از عذاب ندارد. هنگامی که مدت عمرت به پایان برسد به بازخواهی گشت، ولی بازگشت علی ـ ع ـ در است. عذاب خدا در انتظار تو خواهد بود. ای معاویه! این‌ها همه و عارهای تو بود و من به خاطر طولانی نشدن سخن از  بیان مابقی عیوب و پست فطرتی های تو دست می‌کشم. 💠 پاسخ امام خطاب به عمروبن عثمان اما تو عمرو‌بن عثمان! تو به خاطر که داشتی نمی‌توانستی پی به این گونه رفتارهای زشت معاویه ببری. مَثل تو نظیر آن پشه‌ای است که به درخت خرما گفت: مراقب باش که من می‌خواهم از بالای تو پایین بیایم و درخت خرما در جوابش گفت: من اصلاً متوجه بالا آمدن تو نشدم، تا چه رسد به اینکه پیاده شدن تو برای من مشقتی داشته باشد! به خدا قسم  من فکر می‌کنم به نفع تو نیست با من دشمنی کنی تا چه رسد به اینکه برای من مشقت و زحمتی داشته باشد. اکنون جواب سخنانی را که گفتی خواهم داد. علت اینکه به علی ناسزا می‌گویی، به خاطر نقصی است که در حسب و نسب اوست؟! یا اینکه وی را از رسول خدا دور می‌دانی؟ یا اینکه به سبب رفتار بدی است که در دین اسلام داشته است؟ یا اینکه به ظلم و ستم حکم کرده است؟ یا اینکه به دنیا رغبت داشته است؟ اگر تو یکی از اینها را بگویی دروغ گفته‌ای. اما جواب اینکه گفتی خون ۱۹ نفر از بنی‌امیه در جنگ بدر به گردن ما است؛ آنان را خدا و رسولش کشتند.
✳️ ادامه مناظره افشاگرانه و کوبنده امام حسن علیه السلام با حزب معاویه پیامبر ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ  فرمود: هنگامی که تعداد فرزندان (منظور از وزغ بنی امیه است، چنان که در چند سطر بعد معلوم خواهد شد)  به ۳۰ نفر رسید، مال خدا را بین خود می‌کنند، بندگان خدا را و در قرآن، کتاب خدا، ایجاد می‌کنند. موقعی که تعداد آنان به  ۳۱۰ نفر رسید، بر علیه این‌ها و به نفع آن‌ها محقق شد. وقتی تعداد آنان به ۴۷۵ نفر رسید، ایشان از جویدن خرما سریع‌تر خواهد بود. پس از این جریان، حکم‌بن ابوالعاص جلو آمد و تصمیم گرفت که در این باره سخن بگوید، ولی پیامبر فرمود: صدای خود را آهسته کنید، زیرا (بنی امیه) می‌شنود. وقتی پیغمبر در خواب دید که بنی‌امیه بعد از پیامبر مالک امر این امت خواهند شد و بسیار ناراحت گردید، خداوند عزّ و جلّ این آیه شریفه را نازل کرد: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»، یعنی (درک نمودن) شب قدر بهتر است از هزار ماه (که خلفای بنی امیه خلافت کردند). من به نفع و بر علیه شما شهادت می‌دهم که بعد از قتل حضرت علی علیه السّلام، مدت خلافت شما چنان که خداوند سبحان در قرآن تعیین نموده است، بیشتر از هزار ماه نخواهد بود.   💠 پاسخ امام حسن علیه السلام خطاب به عمروعاص اما تو ای عمرو‌بن عاص! که بغض علی را داری و و هستی، تو جز چیزی نیستی. اولین عیب و ننگ تو این است که مادرت زنی بود. تو در رختخوابی که بین چند نفر مشترک بود متولد شدی، آنگاه گروهی از مردان قریش بر سر تو با یکدیگر دشمنی کردند، که از جمله آنان ابوسفیان ابن حرب، ولید‌بن مغیره، عثمان‌بن حارث، نصر‌بن حارث‌بن کلده و عاص‌بن وائل بودند که هر کدام گمان می‌کرد تو پسر او هستی. در نهایت کسی که از لحاظ حسب و نسب از همه پست‌تر و از نظر منصب خبیث‌تر و از جهت زناکاری از همه گناه کار تر بود بر ما بقی غلبه یافت و تو را به عنوان پسرش تصاحب نمود. با این سوابقی که داری بر می‌خیزی و می گویی: من بغض و کینه محمّد را دارم!؟ وائل به پیامبر خدا - صلی‌الله علیه و سلم -  نسبت کسی را داد که و مقطوع‌النسل است و هرگاه بمیرد اسم و رسم وی نابود خواهد شد؛ لذا خداوند سبحان آیه ذیل را نازل کرد که می‌فرماید: «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» یعنی یا محمّد! آن کس که بغض و کینه تو را دارد، خود مقطوع‌النسل است. مادر تو همان زنی بود که برای زنا نزد قبیله عبد قیس می‌رفت و برای این عمل وارد خانه و مکان‌ها و گودی درّه‌های ایشان می‌شد. تو همان کسی هستی که رسول خدا هر جا مقابل دشمن قرار می‌گرفت از همه بیشتر با آن بزرگوار و از همه بیشتر آن حضرت را می‌کردی. سپس یکی از افرادی بودی که سوار کشتی شده و نزد نجاشی رفتند. همان افراد بی و سر و پایی که به سوی حبشه خارج شدند و خون جعفر‌بن ابی طالب و آن مردانی را که به طرف نجاشی هجرت کرده بودند در معرض ریختن قرار دادید، ولی مکر و حیله تو دامنگیر خودت شد. جد و جهد تو پایمال گردید، آرزو و خواسته تو برآورده نشد، سعی و کوشش تو بی‌ثمر شده و سخنان تو از آب درآمد، سخن افراد کافر پایمال و کلام خداوند برتری یافت و ثابت گردید. اما سخنی که درباره عثمان گفتی: ای بی‌حیای بی‌دین! تو بودی که آتش جنگ را بر علیه عثمان شعله‌ور کردی و به طرف فلسطین فرار نمودی و عاقبت بد او را انتظار می‌کشیدی. وقتی خبر قتل وی به تو رسید نزد معاویه پناهنده شدی. ای خبیث! تو دین و ایمان خود را برای دنیای دیگری فروختی. ما تو را به خاطر بغضی که به ما دارای ملامت نمی‌کنیم و تو را به این خاطر که به ما محبت نداری عتاب نخواهیم کرد، چرا که تو چه در زمان جاهلیت و چه اسلام، بوده و هستی. تو بودی که رسول خدا را با ۷۰ بیت از شعرت نمودی. آنگاه آن بزرگوار فرمود: بار خدایا! من نمی‌توانم شعر بگویم و شعر گفتن سزاوار من نیست، پس تو عمرو بن عاص را به تعداد هر بیتی که در هجو من گفته است هزار بار کن. ای عمرو‌بن عاص که دنیای دیگری را بر دین و ایمان خود مقدم داشته‌ای، هدیه‌هایی برای نجاشی فرستادی و برای دومین بار به سوی او رفتی و رفتن اول تو مانع از رفتن دوباره تو نشد. منظور تو از این رفت و آمدها که هر بار با حسرت و ناامیدی باز می‌گشتی، ریختن‌ خون جعفر‌بن ابیطالب و یاران وی بود. هنگامی که به آمال و آرزوی خود نرسیدی، برای رفیق خودت یعنی عمارة بن ولید چیدی.
✳️ ادامه مناظره افشاگرانه و کوبنده امام حسن علیه السلام با حزب معاویه 🔷ورود مروان به ماجرا وقتی این مناظرات و مکالمات به گوش مروان‌بن حکم رسید و شنید معاویه و یارانش به وسیله امام حسن علیه السلام رسوا شدند، نزد آنان رفت. زمانی که به آنجا رسید، آنان در خانه معاویه نزد او بودند. مروان پرسید، چه توهینی از امام حسن به شما وارد شده!؟ گفتند: هر چه شنیدی صحیح است. مروان گفت: پس چرا مرا احضار نکردید! به خدا قسم که من حسن و پدر و اهل بیت او را به نحوی فحش می‌دادم که ورد زبان غلامان و کنیزان شود. معاویه گفت: این گروه در مورد تو غافلگیر نمی‌شوند، آن‌ها از سوابق مروان در بد زبانی و فحاشی خبر دارند. مروان به معاویه گفت: پس به دنبال حسن بفرست تا بیاید. وقتی معاویه به سراغ امام حسن علیه السّلام فرستاد، آن حضرت به فرستاده معاویه فرمود: این شخص عصیان گر از من چه می‌خواهد؟ به خدا قسم اگر بخواهد زبان درازی کند گوش او را از ننگ و عارهایی که دارد به نحوی خسته می‌کنم که تا قیام قیامت باقی بمانند. 🔷🔶بازگشت امام حسن علیه السلام به جلسه مناظره هنگامی که امام برخاست و متوجه آنان شد، دید ایشان در همان حالی که بودند در مجلس معاویه حضور دارند و مروان هم به ایشان اضافه شده است. امام حسن علیه السّلام رفت و نزد معاویه و عمرو بن عاص بر سر تخت نشست و به معاویه فرمود: برای چه به دنبال من فرستادی؟ معاویه گفت: من سراغ تو نفرستاده‌ام بلکه مروان تو را خواسته است. مروان به امام حسن گفت: تو به مردان قریش فحاشی کرده‌ای!؟ امام فرمود: اکنون چه تصمیمی داری؟ مروان گفت: به خدا قسم من تو و پدر و اهل بیت تو را به نحوی ناسزا و فحش خواهم گفت که ورد زبان غلامان و کنیزان شود. امام حسن در جوابش فرمود: من به تو و پدرت فحش نداده‌ام، ولی خداوند عزّ و جلّ تو، پدر و اهل بیت و ذریه تو را کرده است و هر کسی را که از صلب پدر تو تا قیام قیامت به وجود بیاید، به زبان پیغمبر خویش نموده است. ای مروان! به خدا قسم نه تو و نه احدی از آن اشخاص که در زمانی که پیامبر خدا ـ صلّی اللّه علیه و آله ـ تو و پدرت را می‌کرد حضور داشتند، منکر این مطلب نخواهید شد. خدا تو را می‌ترساند، ولی به تو جز طغیان و سرکشی چیزی اضافه نخواهد شد. خدا و رسول راست می‌گویند، چرا که در قرآن آمده است: «و الشجرة الملعونة فی القرآن و نخوّفهم فما یزیدهم إلا طغیاناً کبیراً» (اسراء / 60) «و [نیز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنان را بیم می‌دهیم، ولی جز بر طغیان بیشتر آن‌ها نمی‌افزاید.» ای مروان! تو و ذریه تو از همان هستید که در قرآن یاد شده. ناگاه معاویه برجست و دست خود را بر دهان امام حسن نهاد و گفت: ای ابا محمّد! تو که فحاش نبودی!؟ پس از این جریان بود که امام حسن برخاست و لباس خود را تکان داد و از مجلس خارج شد. سپس آن گروه برخاستند و با صورتی سیاه و خشم بسیار و اندوهی شدید از آن مجلس خارج شدند. منبع: احتجاج طبرسی، ترجمه بهراد جعفری، ج۱، ص ۲۶۹- ۲۷۶/ بحارالانوار ج۴۴، ص۷۰-۷۷.