نشد که پای پیاده به درگهت برسم
و تحفه آورم این دستهای خالی را...
#اربعین
🖇🏴
هیچ از حال پسرهایم نپرسیدم، تو هم
شکندارمکه نمیگیری سراغ از دخترت!
#مرضیه_عاطفی
#اربعین
🖇🏴
اَنارستــــــون
هیچ از حال پسرهایم نپرسیدم، تو هم شکندارمکه نمیگیری سراغ از دخترت! #مرضیه_عاطفی #اربعین 🖇🏴
هر که بود آوردهام، غیر از سه ساله دخترت
از تو شرمنده نگاهِ شرمسار زینب است...
#محمود_ژولیده
#اربعین
🖇🏴
دیده بودم، تشنگى از دل قرارت برده بود
از برایت دامنى اشک روان آوردهام...
#علی_مجاهدی
#اربعین
🖇🏴
غبارِ ماتمِ تو آبرو به من بخشید
به عالمی ندهم این غبارِ ماتم را...
#اربعین
🖇🏴
زمین خوردهها یاعلی میگویند
و گرفتارها نام عبّاس را...
بابالحوائج پسوندِ
نامخانوادگیِ این خانواده است...
#یا_بابالحوائج
#اربعین
🖇🏴
اربعین، عمود آخر است…
عمودِ آخر که ابتدای آغوش امام است.
و چه نزدیک است عمودِ آخر تاریخ،
تا جانِ تاول زدهی بشرِ خسته از فساد را
به ابتدای آغوش امن امامش برساند!
-سید یاس
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اربعین
🖇🏴
بد کاری کردین
چادر از سر زن ایرانی کشیدین
بچههای ایران تازه از حرم عباس(ع) برگشتن...
#اربعین
🖇💌
مایی که از اربعین برگشتیم
به این صد نفر، دویست نفری که
تو خیابونا میان
هر چی بگیم تجمع نمیگیم😆😂
#اربعین
🖇💌
اگر راه کربلا باز شد و به کربلا رفتید و ما در جمعتان نبودیم؛ به جای رزمندگانِ شهید، صدا بزنید: ای حسین شهید، شهدایِ ما به عشقِ آزادیِ کربلایت آمدند...
#شهیدعلیمردان_آزادبخت
#حسینِمن
#اربعین
اَنارستــــــون
میشه لطفا یکی سلام ما رو محضر ارباب تشنه لبمون برسونه؟ دلمون تنگه...
حسرتش ماند به دل، پای پیاده، حرمت
خوش بحال قدمِ راهِ تو را پیموده...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#حسینِمن
#اربعین
سفرهی هیچ کسی مثل تو بی منت نیست
بی سبب نیست که صحن تو دمی خلوت نیست
#اربعین
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
هوا در بلاتکلیفیِ روشنی روز و تاریکی شب بود...
کاروان کم کم به دشت نینوا نزدیک میشد...
زنگ صدای محملها سکوت سنگینِ شب را
بهم ریخته بود...
باد ناله کنان میوزید و پردههای محملها را
بی رمق تکان میداد...
اینبار، سوز بیابان بود که با سوزِ دل همراهی میکرد
و بر تنهای خسته اسیران تازیانه میزد...
این دشت آشنای قریب غریبیِ مسافران امشب بود...
در اين دشت روايتها ديدهاند
از ارباً اربا شدن علي اكبر تا مشك حضرت سقا
تا اتمام حجت بر حراميان با حنجره شش ماهه...
این کاروان حرفهای زیادی با آنان که در آنجا خفته بودند داشتند...
آمده بودند تا در آنجا چهل روز غم واسیری را
چله بگیرند...
که بگویند این چهل،
چهل سال پیرترشان کرده بود...
آمده بودند تا بگویند والله كه "ما رأیت الا جمیلا"
جز حقیقت نبود...
اما سینههامان شرحه شرحهی این زیبایی شد...
صبر در مقابل قامت این کاروان قد خم کرده بود... حالا میخواستند این داغ را بعد چهل روز،
ببارند...
اما عمهی سادات در تمام راه
چرا انقدر ساکت بود...
زينب هنوز با صدای قرآن سَــر بالای نیزه
هم نوایی میکرد
اما حالا وقت مَحشر کربلای دل او بود...
میتواند این داغ را زمین بگذارد؟ نه!
داغ روی لبهای خشكيدهاش حک شده بود وقتی گلوی برادر را بوسید...
زینب امشب آمده بود عهدش را با برادر تمام کند...
حافظ همهى امانتهايت بودم جانِ دلم ولى
شرمندهام برادرم يك گلات ميان خرابهی
شام جاماند...
و ای وای از شام...ای وای...ای وای...
- سيد ياس
#اربعین
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله