هرگز از زندگی آنگونه سخن مگو که گویی بدون حضور تو، بدون کار تو، بدون نگاه انسانی تو، بدون توان درگیری و مقاومت تو، بدون مبارزه ی تو، پافشاری تو، سرسختی تو، محبت تو، ایمان تو، نفرت تو، خشم تو، فریاد تو، و انفجار تو، باز هم زندگی ست و میتواند زندگی باشد.
نادر ابراهیمی🌿
هدایت شده از انباری و اتاق کناری
آنِ۵۷ 🇮🇷
شروع🌿 ۲۴ ۰۹ ۰۳
پایان🪴
دچار دوگانگی شدم. چون نویسنده کتاب رو خیلی دوست داشتم و دارم اما کتاب اصلا اون چیزی که فکر میکردم نبود...
خیلی تعریفش رو شنیده بودم و تصورم با چیزی که خوندم به هم نخوند.
محتوا و ریتم کتاب رو از صفحه ۳۰ به بعد دوست داشتم. اما از یه جایی به بعد شبیه رمانای ۹۸ ایا شد. و واقعا نمیتونستم ادامه بدم. تنها دلیلی که تا آخر خوندم این بود که دلم میخواست بفهمم آخر مستوره با این وضعیت قر و قاتی که توش گیر کرده چیکار میکنه که واقعا حرکت خاصی صورت نگرفت تا آخر کتاب...و همین. عنوان کتاب و ایده اش رو خیلی دوست داشتم...اما...با متنش ارتباط نگرفتم.
۵
۱۰
۰۳
۱۷از۵۰
#چند_از_چند
┄┅─═◈═─┅┄𑁍┄┅─═◈═─
▣⃢🪴 @Anne57