هدایت شده از
بسمالله
صبح امروز که بیدار شدم شک داشتم بیست و یکم بود یا بیست و چندم. جواب چند نفر را دادم و دوباره برگشتم همینجا؛ میان پروفایلهای سبز و زرد و بنفشِ باشگاه. میدانستم همین حوالی بود، همین روزها. از جعبه آینه شروع کردم. رفتم سراغ ذرهبین کوچکی که همیشه کنار صفحه لم داده بود. چند واژه را نوشتم. مرورگر ایتا تنبل و سنگین شروع به جستجو کرد و بعد چند ثانیه دستش را توی هوا تکان داد و برگشت سر جای اولش. وارد گروه سکو شدم. باز همان واژهها. شهریور، باشگاه، تولد. مرورگرِ ایتا چندتایی بد و بیراه نثارم کرد که چرا پنج صبحی صداش میزنم و سوالات سخت میپرسم، باز دست از پا درازتر برگشت. به این فکر کردم که اگر همین امروز باشد چه؟ تاریخ تولد باشگاه را کجا نوشته بودم؟ همزمان گروه دستیاران را باز کردم. بالای گروه پیِ ذرهبین گشتم. دوباره همان مسیر؛ نوشتن چند واژه و صبر کردن تا وقتی که ایتا در حافظهی نداشتهاش کلمات مرا پیدا کند. باشگاه، تولد، شهریور. چند ثانیه بعد نتیجه پیدا شد. خودش بود. چند عدد و یک یادداشت کوچک که میگفت باشگاهِ نویسندگان مدرسه مبنا بیست و یکم شهریورِ ۱۴۰۲ به طور رسمی آغاز به کار کرد.
امروز بیست و یکم شهریورِ ۱۴۰۳ است. یک سال است که آقای جوان، به منِ شاگرد اعتماد کرد. یک سال است که آدمهای زیادی اینجا دویدهاند، یک سال است که یک عالم امید، انگیزه، عشق، مهارت، دانش و ایمان دست به دست هم دادهاند و راهی هموار ساختهاند به نام باشگاه نویسندگان مدرسه مبنا و یک سال است که من از توفیق و نعمتی که عایدم شده متحیرم!
#تولد باشگاه عزیز مبنا مبارکِ همهمون_
هدایت شده از آنِ۵۷ 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"ونحن كهفٌ لمن التجأ إلينا، ونورٌ لمن استبصر بنا، وعصمةٌ لمن اعتصم بنا"
- الإمام الحَسَن العسكريّ.
#روزنگار
۸
۰۷
۰۲
هدایت شده از لحنِ نگاه (روزمرگی های یک معلم)
یا تغییر کن، یا همین امروزت برای بار هزارم تکرار بشه.
امام حسن عسکری در جواب نامه یکی از شیعیان این چنین نوشت:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.
الْفَقْرُ مَعَنَا خَيْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ عَدُوِّنَا، وَ نَحْنُ كَهْفٌ لِمَنِ الْتَجَأَ إِلَيْنَا وَ نُورٌ لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِنَا وَ عِصْمَةٌ لِمَنِ اعْتَصَمَ بِنَا، مَنْ أَحَبَّنَا كَانَ مَعَنَا فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى وَ مَنِ انْحَرَفَ عَنَّا فَإِلَى النَّارِ، قَالَ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: تَشْهَدُونَ عَلَى عَدُوِّكُمْ بِالنَّارِ وَ لَا تَشْهَدُونَ لِوَلِّيِكُمْ بِالْجَنَّةِ! مَا يَمْنَعُكُمْ مِنْ ذَلِكَ إِلَّا الضَّعْفُ!
إختيار معرفة الرجال، جلد۱، ص۵۳۳
پایان🌿
با این کتاب چند قدم به دنیای مهاجرین افغان نزدیک شدم.
شاید بتونم بگم دیگه با دیده تحقیری که تو وازه افغانی تنیده شده نگاهشون نمیکنم.
پیشنهاد میکنم بخونیدش.
عالیه عطایی نویسنده افغانی تبار ناداستان هایی از سرگذشت مهاجرت خانوادهاش به ایران رو برامون روایت کرده.
پ.ن: من کتاب رو به اجبار وضعیت این مدتم صوتی گوش دادم. به شدت پیشنهاد میکنم نسخه صوتی رو گوش بدید.
۱۱ از۵۰
#چند_از_چند
┄┅─═◈═─┅┄𑁍┄┅─═◈═─
▣⃢🪴 @Anne57
هدایت شده از لحنِ نگاه (روزمرگی های یک معلم)
حس خوبی دارم، خود واقعیم رو دوست دارم و با رضایت کامل در پی تغییر برخی قطعه های نالایقِ وجودمم.گاهی به هر بهانه ای حالم بد میشه و گاهی مثل الان، به بهانه هایی که می دانم و نمی دانم حالم خوبه. هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است، نه هواد سرد شده است و نه باران می بارد.هیچ یک از چیزهای مورد علاقم در دسترسم نیست حتی. اما ته دلم به همین چیزی که الان هست، راضیه. انگار یه نفر داره بهم میگه که همین الان که همچی آروم به نظر میاد، ایده آل ترین زمان ممکنه. قدر بدون و خوشحال باش. هممون منتظر اون اتفاق خارق العاده ایم در حالیکه اگر اتفاق بیفته، درگیر عادت میشیم و دقیقا همین حال کنونی بر ما میگذره..پس هرچی هست، شاید همین الانه.
🔍 تو قسمت شانزدهم پادکست روزگار ما، اشاراتی به دوران مبارزه آقای خلخالی در پیش از پیروزی انقلاب داشتیم.
📷 توضیح تصویر: شیخ صادق خلخالی در تبعیدگاه لار.
🎧 شنیدن صوت کامل قسمت شانزدهم
#ضمایم
#قصه_اعدامهای_انقلابی
#روزگار_ما
@roozegarema1
https://t.me/roozegarema1/165
هدایت شده از چیمه🌙
.
دوستم توی کانال حفره سوالی پرسیده و من جوابش را با این برش از کتاب تازهچاپ شده «نوشتن زندگی» میدهم. آنی دیلارد یکی از نویسندههای آمریکایی موردعلاقه من است. چیزی که توی این قسمت از کتاب نوشته فقط به نویسندگی ربط ندارد. دستورالعملی است برای تصرف هر قلمرویی که دلخواهمان باشد. «عجله نکنید؛ وانگهی نیاسایید!»
@chiiiiimeh
.
هدایت شده از آنِ۵۷ 🇮🇷
پیامبر(ص) فرمود: در دل مؤمن نورى است که نیست روشنایى آن نور، مگر در متابعت کردن حقّ و اجتناب نمودن از باطل و اختیار کردن وسط در جمیع امور، و دورى کردن از طرف افراط و تفریط، و این نور، نور پیامبران است که خداوند عالم، آن نور را در دلهاى مؤمنان امانت گذاشته است.
هدایت شده از «پاراگراف»
•
طبیعت با پاییز بهمون نشون میده رها کردن چقدر میتونه زیبا باشه.
📚 ـ پاندای بزرگ و اژدهای کوچک ـ
@paragerafat
هدایت شده از یادداشتهایخطخورده
🧎🏻
من هنوز هم فکر میکنم آدم خودافشایی نیستم!
من هنوز هم خجالت میکشم!
نمیدانم میشود اسمش را گذاشت خجالت یا نه؟!
من میدانم ما ایرانیها برای این چارلزدیکنز و هوگو و تالستوی و کامو نمیشویم که جرأت هیچکدام را در نوشتن نداریم. جرأت نوشتنِ خود!
اصلش همه میدانند رمان خوب است. حتا میدانند تنها چیزی که آدم را در طول تاریخ بشر آیینهگی کرده و حاق حقیقتش را نشان داده، هیچگاه جامعهشناسی و مردمشناسی و روانشناسی و... نبوده! این داستاننویسها هستند که حقیقت آدم را به صلیبِ داستان کشیدهاند.
تالستوی در اعتراف سیر تطور خودش را گفته. سروش حبیبی توی مقدمه جنگوصلح از این سیر حرف میزند. او تأکید میکند ارزش جنگوصلح به دورانی است ویژه از زندگی تالستوی و البته شرایط روحی و فکری او. تالستوی پای تمام مراحل زندگیاش ایستاده. به این معنا که از هیچکدام خجالت نمیکشد. تالستوی بزرگ، نتیجه همین کندن از ایسمهای زمانه و ازدواج و سرخوردگیهای سرشار زندگیاش و ... بوده! مفتخر است به نوشتن آن و تلقی آشکار این واقعیت که تالستوی بزرگ نتیجه حرکت در این مسیر است.
نویسنده نه فقط با تمام علمش مینویسد، نه فقط با تمام تجربهزیستهاش مینویسد، بل با جرأتی تمامنشدنی مینویسد به سانِ اقیانوس. جرأتِ افشا کردن خودش. جرأت فریاد زدن °منچنینم° و با تمام وجودش بل بیشتر.
پای این °منچنینم° ماندن،
این گمشده ماست در نوشتن.
ما خجالت میکشیم پای خودمان بأیستیم...
من از سال ۹۶ درگیر یک تجربه دور از ذهن شدم. تاحدی خطرناک و فریبآور و بسیار عجیب! هفتسال، یک تجربه فقط. حتا نه چند تجربه! فقط یکی. لااقل در مورد یکی مطمئن هستم؛ اما حتا یک یادداشتِ کوچک از آن ننوشتم. و این ننوشتن اعتراف میکنم، فقط از ترس چیزی مبهم و آزاردهنده بوده به نام آینده. ترس هم نه! فقط گمانِ ضعیفِ این که در باقی زندگی شاید _و فقط شاید_ یک یا چند نگاه روزی توی خیابانی، کوچهای، جایی برایم سنگین باشد... همین! این اسمش ترس هم نیست.
ترس، شرف دارد به این اعتنایِ مبهم سطحی، هزاربار؛ ما هنوز برای بشر نمینویسیم تا رسالت خود را انجام دهیم. ما حتا در نوشتن، نه نیمنگاه، که تمام دیدگانمان جلب خودمان است تا مبادا سر سوزنی از رفاه و مثل بقیهبودنمان کم شود. چیزی که میبینیم خودمانیم. این همان نگاه عمیقا خطایی است که از مکتوب شدنمان جلوگیری کرده است.
نویسنده باید که فریاد بزند، عربده بکشد، گوشخراش و آزار دهنده و تخریبگر و پررنگ، که کیست! بعد سکوتی و نقطهای. و تمام.
ما خجالت میکشیم پای خودمان بأیستیم...🚬
@yaddashthaykhatkhorde
🔴حملاتی که از امروز صبح در لبنان توسط رژیم اشغالگر انجام شده منجر به شهادت ۴۹۲ نفر شده است رکورد تعداد شهدای طوفان الاقصی در یک روز شکسته شد و این اتفاقی بزرگ تر از بیمارستان المعمدانی میباشد.
🔻 @hossein_pak69
هدایت شده از مجلهٔ مدام
دورهمی و رونمایی مجلهٔ مدام در شهر #اصفهان
مدام دو: سفر
با حضور
#علی_خدایی
#سیاوش_گلشیری
و تحریریهٔ مجله
به صرف داستان و موسیقی
جمعه ششم مهرماه
اصفهان؛ کتابفروشی هفتداستان
ساعت ۴ تا ۶ عصر
مشتاق دیدار همهٔ دوستان اصفهانی مدام هستیم و دیدهٔ ما، میزبان قدمهای شماست.
منتظرتان هستیم ❤️✌️
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine