eitaa logo
آرامش با سخن و شعر های ناب
270 دنبال‌کننده
124 عکس
8 ویدیو
0 فایل
در بنرتون فقط یک لینک باشه مدیر کانال برای‌تبادل پیام بدید👇 @masam1379 حجم پیام ها زیاده، صبور باشید پاسخگو هستم دکلمه وشعرتون رو بفرستید
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی که بغض بنای جفا گذاشت آمد و سر به سرت بی هوا گذاشت چون شکافت دگر چاره ای نماند امّا دوباره تیر به چشمت چرا گذاشت بی آمدی به زمین صورتت شکست پس درد بر لب تو اخا گذاشت چندین هزار تنت را نشانه رفت نبود که هدفش را خطا گذاشت تو و ارادۀ حق پیش پای یار جدا دو دست تو را هم جدا گذاشت آن جلوۀ عبوسیِ بهم که ریخت دشمن تو را بحال خود آیا گذاشت قبل از پیکر تو شقّه شقّه شد اول عدو به جسم پا گذاشت دستی که بود بوسه گه پنج یک خنده کنان زیر پا گذاشت وقتی که خصم حکم تهاجم به داد این کار را به عهدۀ یک بی گذاشت اهل دست به معجر شده، حسین تا بر ستون خیام ترا گذاشت ای بهترین ذخیرۀ اربابِ الحسین! نام تو را هم خدا گذاشت دریا اگر به تو سقا وفا نکرد دریایی از تو را عشق جا گذاشت یاد ، آب روی آب ریختی وقتی تشنه لبان را رها گذاشت (محمود ژولیده) 🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
جز تو به فکر گاهم هیچ کس نیست بعداز تو آور بخواهم هیچ کس نیست پای   لشکرم  را دادم از دست جز یک حرم زن، در هیچ کس نیست غربت سراغم آمد   که می رفت غیر از ، گواهم هیچ کس نیست زیر های مـرا باید بگیری من  داغ دیدم عذرخواهم نیست شدم اطرافم اما ازدحام است هم هست یعنی آشنا هم هیچ کس نیست بی دست می شد کــــاش را بگیری حالا که بی تو گاهم هیچ کس نیست شکسته با علی فرقی نداری پاشیده تر از ماهم هیچ کس نیست (صابر خراسانی) که از تجلّی تو پر درآوَرد پس می‌رود ز پشت سر درآوَرد با تکه تکه کردن جسم تو؛ خواست از پا مرا ز داغ درآورد او قصد داشت؛ وگرنه برادرم با حمله‌ای دمار ز درآوَرد که خورده‌است به تو عاقبت سر از گلوی تشنه‌ی درآورد این هلهله ز اصلاً عجیب نیست جلوتر آمده؛ معجر درآورد دوید قبل هجوم حرامیان از پای بانوان؛ همه درآورد پاشیده‌تر شوی چو بخواهد ؛ اگر حتی همین که ز پیکر درآورد (احسان محسنی فر) 🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
که از تجلّی تو پر درآوَرد پس می‌رود ز پشت سر درآوَرد با تکه تکه کردن جسم تو؛ خواست از پا مرا ز داغ درآورد او قصد داشت؛ وگرنه برادرم با دمار ز لشگر درآوَرد که خورده‌است به چشم تو عاقبت سر از گلوی تشنه‌ی اصغر درآورد این ز کشتنت اصلاً عجیب نیست جلوتر آمده؛ معجر درآورد دوید قبل هجوم حرامیان از بانوان؛ همه درآورد پاشیده‌تر شوی چو بخواهد ؛ اگر حتی همین که ز پیکر درآورد (احسان محسنی فر) 🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
وقتی که بغض بنای جفا گذاشت آمد و سر به سرت بی هوا گذاشت چون ابرویت دگر چاره ای نماند امّا دوباره به چشمت چرا گذاشت بی دست آمدی به زمین شکست پس درد عشق بر لب تو اخا گذاشت چندین هزار تیر را نشانه رفت نبود که هدفش را خطا گذاشت تو و ارادۀ حق پیش پای یار جدا دو دست تو را هم جدا گذاشت آن جلوۀ عبوسیِ بهم که ریخت دشمن تو را خود آیا رها گذاشت قبل از پیکر تو شقّه شقّه شد اول عدو به جسم پا گذاشت دستی که بود بوسه گه پنج یک نانجیب خنده کنان زیر پا گذاشت وقتی که خصم حکم تهاجم به داد این کار را به عهدۀ یک بی گذاشت اهل خیام دست به معجر شده، حسین تا بر زمین ستون ترا گذاشت 🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
خوب شد تیغ تو سرم را دشمن هم تو بر خویش رسیدی هم من آمدی دیر چرا براهت بودم از همان شب که تن ام گشت کفن شادی ام بود همان دم که توأم زدی عمر من بود سراسر همه اندوه و محن ریختی کسی را به روی خاک زمین که دوا ریخت تو را روز به دهن در همان لحظه که تو بالا می رفت نشنیدی به جنان می گفت نزن رنگت از بیم پریده است چرا می لرزی؟ تا منم زنده تو هستی به پناهم ایمن گر تو با دوست خود دشمنیت بود مدام دوستی کرده همه عمر با دشمن می فرستم به برت سهم غذای خود را می کنم بر تو سفارش به و به مسجد و منبر و ویرانه و چاه و صحرا هر کجا بود سخن بود زمظلومی من مسجد خموش است چراغش میثم کو علی تا که کند بیت روشن حاج غلام رضا 🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01       
سبکباران به سوي بستند محمل ها در آن وادي پر خوف و خطر کردند منزل ها جوانان به پا کردند محفل ها چه محفل کز محبت تار و پودش رشته ي دل ها زدند آسان و ليکن عاقبت افتاد مشکل ها زير بار عشق با وجد و طرب واله روان بودند در خار چون گل و لاله زنان در محمل عصمت روان از ديدگان ناله بگرد بانوان نور رسالت حاجب و هاله فرو بردند سر خورشيد و مه در برج و محمل ها سپاه شاه مظلومان بسوي عازم سپهسالار اردو ؛ شمس دين ؛ ماه هاشم سوار توسن اجلال با وجه بذکر يا قدير و قادر و قائم که ما رفتيم سوي دوست بشتابيد مايل ها به خواب ناز روي دامن مادر نگاه مادر مظلومه اش بر صورت سکينه بنگرد بر قدر و بالاي رقيه بي خبر از زجر راه و خشت زير سر جوانان مي روند با پاي خود بر سوي قاتل ها نهنگ قلزم قهر خدا نام آور غضنفر خسرو گردان حشم فرمانده لشگر افراشته جولان دهد در ميمن و ميسر ز برد ارث البته از الا يا ايها الساقي ادر کاساً و ناول ها مسلمانان شاه را کردند مهماني و ليکن کافران دارند ننگ از اين مسلماني نوشته نامه ها آن فرقه ي بدتر ز نصراني نمي دانم چه بنوشتند خود نا گفته مي داني هم آن هايي که مي کردند قرآن را حمايل ها رسيد اردو به دشت کربلا شهر آباد آباد بود آن سرزمين از اول ايجاد عزيز باري در آن جا بارها بگشاد براي نصرت دين اهل عالم را ندا در داد به جان و دل بلي گفتند کوشيدند از دل ها شه ملک امانت فيض بخش مومن و کافر نشسته بر سرير معدلت با صولت به پا نعلين شيث ، عمامه ختم رسل بر سر عصاي موسوي در کف ، رداي در بر همان که حب ّ و بغضش امتحان حق و باطل ها صبا عنبر فشان کن گلستان را که شاه دين دهد خون از گلو نخل رسالت را به پايان مي رساند حضرتش کار شفاعت را بزن " ساعي " به چوگان عمل گوي سعادت را که همچو شمع مي سوزند و مي گريند ناقل ها 🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01         
نُه از مه شد وقتش آمد به پا بکنیم روز گریه بر است خوان را بیا صدا بکنیم زینب دوّمی برای علیست دست به روی سر دارد همْ و برادرهاش با او قمر دارد گرچه ما کم ز قدرِ او گفتیم او جلال و شکوهش افزون است گریه ام نذر گریه هایش شد او دلش بعدِ خون است هرگز از خاطرش نرفت آن داغ روضه اش، روضه های غارت را به چشمش دید در دلش ای ز غم برپاست همره رفت و ، سنگ کین خورد و دستِ او را به سلسله بستند پشتِ همْ، پشتِ همْ زمین خورد و کوفه وقتی که میخوانْد او چون بود، کوه غیرت بود زنده شد یاد ی حامی و بود کلثوم، امّ اشک و بُکاء وقف این نمود، جان خودش خوان غربت یار است را بشنو از زبان خودش قطعه قطعه، مقطّع و صد چاک پیکری مانْد روی ، آن روز از سر از قفا بردند صورتش بود پر ز ، آن رو هرگز این ز یاد من نرود کاروان سخت با می رفت رأس پاکان به روی ز پیش با دوصد به نیمه شب می رفت رأس نورانی  چون ماه روشنی بخش راه بود در پی سر، به سرْ زنان یک تن می دوید و به آبله بود   در پهنه ی آن دشت تا رقیه ز جمع ما کم شد زجر به جستجویش رفت آن سه ساله از آن زمان شد 🐬حـ خـ با شعـ🌸🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01