وقتی که بغض #کوفه بنای جفا گذاشت
آمد #عمود و سر به سرت بی هوا گذاشت
چون #ابرویت شکافت دگر چاره ای نماند
امّا دوباره تیر به چشمت چرا گذاشت
بی #دست آمدی به زمین صورتت شکست
پس درد #عشق بر لب تو اخا گذاشت
چندین هزار #تیر تنت را نشانه رفت
#تیری نبود که هدفش را خطا گذاشت
#شرم تو و ارادۀ حق پیش پای یار
#مشکت جدا دو دست تو را هم جدا گذاشت
آن جلوۀ عبوسیِ #رویت بهم که ریخت
دشمن تو را بحال خود آیا #رها گذاشت
قبل از #حسین پیکر تو شقّه شقّه شد
اول عدو به جسم #علمدار پا گذاشت
دستی که بود بوسه گه پنج #مصطفی
یک #نانجیب خنده کنان زیر پا گذاشت
وقتی که خصم حکم تهاجم به #خیمه داد
این کار را به عهدۀ یک بی #حیا گذاشت
اهل #خیام دست به معجر شده، حسین
تا بر #زمین ستون خیام ترا گذاشت
ای بهترین ذخیرۀ اربابِ #بیکفن
#ذُخرُ الحسین! نام تو را هم خدا گذاشت
دریا اگر به #مشک تو سقا وفا نکرد
دریایی از #وفای تو را عشق جا گذاشت
یاد #حسین، آب روی آب ریختی
وقتی #فرات تشنه لبان را رها گذاشت
(محمود ژولیده)
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
جز تو به فکر #خیمه گاهم هیچ کس نیست
بعداز تو #آب آور بخواهم هیچ کس نیست
پای #شریعه لشکرم را دادم از دست
جز یک حرم زن، در #سپاهم هیچ کس نیست
غربت سراغم آمد #عباسم که می رفت
غیر از #علیاصغر، گواهم هیچ کس نیست
زیر #بغل های مـرا باید بگیری
من داغ دیدم عذرخواهم #هیچکس نیست
#تنها شدم اطرافم اما ازدحام است
هم هست یعنی آشنا هم هیچ کس نیست
بی دست می شد کــــاش #دسـتم را بگیری
حالا که بی تو #تکــیه گاهم هیچ کس نیست
#فرقت شکسته با علی فرقی نداری
پاشیده تر از #جسم ماهم هیچ کس نیست
(صابر خراسانی)
#تیری که از تجلّی تو پر درآوَرد
پس میرود ز پشت #سرت سر درآوَرد
با تکه تکه کردن جسم تو؛ #کوفه خواست
از پا مرا ز داغ #برادر درآورد
او قصد #آب داشت؛ وگرنه برادرم
با حملهای دمار ز #لشگر درآوَرد
#تیری که خوردهاست به #چشم تو عاقبت
سر از گلوی تشنهی #اصغر درآورد
این هلهله ز #کشتنت اصلاً عجیب نیست
#لشگر جلوتر آمده؛ معجر درآورد
#زینب دوید قبل هجوم حرامیان
از پای بانوان؛ همه #زیور درآورد
پاشیدهتر شوی چو بخواهد #حسین؛ اگر
حتی همین که #تیر ز پیکر درآورد
(احسان محسنی فر)
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
#تیری که از تجلّی تو پر درآوَرد
پس میرود ز پشت #سرت سر درآوَرد
با تکه تکه کردن جسم تو؛ #کوفه خواست
از پا مرا ز داغ #برادر درآورد
او قصد #آب داشت؛ وگرنه برادرم
با #حملهای دمار ز لشگر درآوَرد
#تیری که خوردهاست به چشم تو عاقبت
سر از گلوی تشنهی اصغر درآورد
این #هلهله ز کشتنت اصلاً عجیب نیست
#لشگر جلوتر آمده؛ معجر درآورد
#زینب دوید قبل هجوم حرامیان
از #پای بانوان؛ همه #زیور درآورد
پاشیدهتر شوی چو بخواهد #حسین؛ اگر
حتی همین که #تیر ز پیکر درآورد
(احسان محسنی فر)
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
وقتی که بغض #کوفه بنای جفا گذاشت
آمد #عمود و سر به سرت بی هوا گذاشت
چون ابرویت #شکافت دگر چاره ای نماند
امّا دوباره #تیر به چشمت چرا گذاشت
بی دست آمدی به زمین #صورتت شکست
پس درد عشق بر لب تو اخا گذاشت
چندین هزار تیر #تنت را نشانه رفت
#تیری نبود که هدفش را خطا گذاشت
#شرم تو و ارادۀ حق پیش پای یار
#مشکت جدا دو دست تو را هم جدا گذاشت
آن جلوۀ عبوسیِ #رویت بهم که ریخت
دشمن تو را #بحال خود آیا رها گذاشت
قبل از #حسین پیکر تو شقّه شقّه شد
اول عدو به جسم #علمدار پا گذاشت
دستی که بود بوسه گه پنج #مصطفی
یک نانجیب خنده کنان زیر پا گذاشت
وقتی که خصم حکم تهاجم به #خیمه داد
این کار را به عهدۀ یک بی #حیا گذاشت
اهل خیام دست به معجر شده، حسین
تا بر زمین ستون #خیام ترا گذاشت
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
خوب شد تیغ تو #بشکافت سرم را دشمن
هم تو بر #آرزوی خویش رسیدی هم من
آمدی دیر چرا #چشم براهت بودم
از همان شب که تن #فاطمه ام گشت کفن
شادی ام بود همان دم که توأم #تیغ زدی
عمر من بود سراسر همه اندوه و محن
ریختی #خون کسی را به روی خاک زمین
که دوا ریخت تو را روز #مریضی به دهن
در همان لحظه که #شمشیر تو بالا می رفت
نشنیدی به جنان #فاطمه می گفت نزن
رنگت از بیم پریده است چرا می لرزی؟
تا منم زنده تو هستی به پناهم ایمن
گر تو با دوست خود دشمنیت بود مدام
دوستی کرده همه عمر #علی با دشمن
می فرستم به برت سهم غذای خود را
می کنم بر تو سفارش به #حسین و به #حسن
مسجد و منبر و ویرانه و چاه و صحرا
هر کجا بود سخن بود زمظلومی من
مسجد #کوفه خموش است چراغش میثم
کو علی تا که کند بیت #خدارا روشن
حاج غلام رضا #سازگار
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
سبکباران به سوي #کربلا بستند محمل ها
در آن وادي پر خوف و خطر کردند منزل ها
جوانان #بنيهاشم به پا کردند محفل ها
چه محفل کز محبت تار و پودش رشته ي دل ها
زدند آسان و ليکن عاقبت افتاد مشکل ها
#شترها زير بار عشق با وجد و طرب واله
روان بودند در خار #مغيلان چون گل و لاله
زنان در محمل عصمت روان از ديدگان ناله
بگرد بانوان نور رسالت حاجب و هاله
فرو بردند سر خورشيد و مه در برج و محمل ها
سپاه شاه مظلومان بسوي #کربلا عازم
سپهسالار اردو ؛ شمس دين ؛ ماه #بني هاشم
سوار توسن اجلال با وجه #حسنقاسم
#علياکبر بذکر يا قدير و قادر و قائم
که ما رفتيم سوي دوست بشتابيد مايل ها
#علياصغر به خواب ناز روي دامن مادر
نگاه مادر مظلومه اش بر صورت #اصغر
سکينه بنگرد بر قدر و بالاي #علياکبر
رقيه بي خبر از زجر راه و خشت زير سر
جوانان مي روند با پاي خود بر سوي قاتل ها
نهنگ قلزم قهر خدا #عباس نام آور
غضنفر خسرو گردان حشم فرمانده لشگر
#علم افراشته جولان دهد در ميمن و ميسر
ز #سقايي برد ارث البته از #ساقيکوثر
الا يا ايها الساقي ادر کاساً و ناول ها
مسلمانان #کوفه شاه را کردند مهماني
و ليکن کافران دارند ننگ از اين مسلماني
نوشته نامه ها آن فرقه ي بدتر ز نصراني
نمي دانم چه بنوشتند خود نا گفته مي داني
هم آن هايي که مي کردند قرآن را حمايل ها
رسيد اردو به دشت کربلا شهر #حسين آباد
#حسين آباد بود آن سرزمين از اول ايجاد
عزيز #حضرت باري در آن جا بارها بگشاد
براي نصرت دين اهل عالم را ندا در داد
به جان و دل بلي گفتند کوشيدند از دل ها
شه ملک امانت فيض بخش مومن و کافر
نشسته بر سرير معدلت با صولت #حيدر
به پا نعلين شيث ، عمامه ختم رسل بر سر
عصاي موسوي در کف ، رداي #احمدي در بر
همان که حب ّ و بغضش امتحان حق و باطل ها
صبا عنبر فشان کن گلستان #شهادت را
که شاه دين دهد خون از گلو نخل رسالت را
به پايان مي رساند حضرتش کار شفاعت را
بزن " ساعي " به چوگان عمل گوي سعادت را
که همچو شمع مي سوزند و مي گريند ناقل ها
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
نُه از مه #جمادی شد
وقتش آمد #عزا به پا بکنیم
روز گریه بر #امّ_کلثوم است
#روضه خوان را بیا صدا بکنیم
زینب دوّمی برای علیست
دست #زهرا به روی سر دارد
همْ #حسین و #حسن برادرهاش
با #ابوفاضل او قمر دارد
گرچه ما کم ز قدرِ او گفتیم
او جلال و شکوهش افزون است
گریه ام نذر گریه هایش شد
او دلش بعدِ #کربلا خون است
هرگز از خاطرش نرفت آن داغ
روضه اش، روضه های #عاشوراست
غارت #خیمه را به چشمش دید
در دلش #خیمه ای ز غم برپاست
همره #قافله #اسیری رفت
#کوفه و #شام، سنگ کین خورد و
دستِ او را به سلسله بستند
پشتِ همْ، پشتِ همْ زمین خورد و
کوفه وقتی که #خطبه میخوانْد او
چون #علی بود، کوه غیرت بود
زنده شد یاد #خطبه ی #زهرا
حامی #اهلبیت و #عترت بود
#امّ کلثوم، امّ اشک و بُکاء
وقف این #غم نمود، جان خودش
#مرثیه خوان غربت یار است
#روضه را بشنو از زبان خودش
قطعه قطعه، مقطّع و صد چاک
پیکری مانْد روی #خاک، آن روز
از #حسینم سر از قفا بردند
صورتش بود پر ز #خاک، آن رو
هرگز این #غم ز یاد من نرود
کاروان سخت با #تَعَب می رفت
رأس پاکان به روی #نیزه ز پیش
با دوصد #غم به نیمه شب می رفت
رأس نورانی #حسین چون ماه
روشنی بخش راه #قافله بود
در پی سر، به سرْ زنان یک تن
می دوید و به #پایش آبله بود
در #سیاهی پهنه ی آن دشت
تا رقیه ز جمع ما کم شد
زجر #ملعون به جستجویش رفت
آن سه ساله از آن زمان #خم شد
#وحید_دکامین
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01