⚘بی دلیل شاد باشید
⚘بی دلیل عالی باشید
⚘بی دلیل بزرگ باشید
⚘بی دلیل خوب باشید
⚘بـی دلیل اول بـاشید
⚘و بگویید : امروز روز منه
⚘سلام عزیزان اردهالی
روزتون بخیر
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
خود آزمایی... - خود آزمایی....mp3
5.05M
۱۵ ام آبان ماه
✅یادتون نره هر روز اینو توی ذهنتون مرور کنید
❇️امروز روز منه
به بهترین صورت ازش استفاده میکنم
❇️خودتون رو دوست داشته باشید ❇️ شاکر نعمت های خداوند باشید
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
#گزارشتصویری
#محور_خباثت
🏵 مراسم اجتماع بزرگداشت ۱۳ آبان ۱۴۰۲
✊ همراه با محکومیت جنایات رژیم کودک کش صهیونیستی و استکبار جهانی آمریکای جنایتکار
روستای نشلج کاشان
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷سیزده آبان روز فریاد بود و روز شهادت، روز مشتهای گره کرده امت. روز فتح بود، روز خروشیدن روحهای پاک. روز جرقه و روز آتش بود...آن روز روز دانشآموز بود.
🎥گزارش تصویری ازحضوردانش آموزان مدرسه طاهری روستای باریکرسف همراه با نوگلان پیش دبستانی سفیراردهال درمراسم گرامیداشت ۱۳آبان
🕌مکان؛آستان مقدس حضرت سلطانعلی ابن امام محمدباقر (علیه السلام)
تشکرفراوان ازمدیریت و کادرآموزشی دلسوز مدرسه
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال #هیئت_رزمندگان_اسلام_منطقه_اردهال
#رسانه_هیئت_رزمندگان_اسلام_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
اجتماع بزرگ خانوادگی یاران مهدی (عج)
با حضور : ابوذر روحی
خوانند سلام فرمانده
جمعه ١٩ آبان ١۴٠٢
ساعت ١۵:٠٠
مکان : #نراق، سالن ورزشی دانشگاه آزاد اسلامی
#حریفت_منم
#یوم_الانتقام
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
فصل هشتم: پیک علی
قسمت دوم
قبل از سفر، بچهها چیزهایی سفارش داده بودند که باید میخریدم. وامی که از بانک گرفته بودم دست رجب بود؛ با اوقات تلخی پولم را پس داد. یک دستگاه تلویزیون رنگی کوچک برای امیر خریدم؛ ساعت مچی هم خواسته بود. علی شلوار میخواست که پولم ته کشید؛ نشد چیزی برایش بخرم. رجب تعدادی ساعت مچی برای فامیلهای نزدیک خرید و برگشتیم تهران.
دوست و آشنا به دیدنم میآمدند، از خجالت مانده بودم چه کنم! خواهر بزرگم، صغری وضعیت مالی خوبی داشت؛ شوهرش بازاری بود. زیاد حج میرفتند. انبار خانهاش پر از سوغاتیهای مکه بود. صبح زود با کلی پارچه چادری و پیراهنی به دیدنم آمد و گفت: «این پارچهها رو بده به مهمونات، من لازمشون ندارم.» آبرویم را خرید. از شرمندگی در و همسایه نجات پیدا کردم. دستبهخیر بود و هیچوقت از من غافل نمیشد. خیلی اوقات که میهمانی و مراسمی داشت، میرفتم کارهایش را انجام میدادم. آخر شب موقع برگشت، یک کیسه برنج ایرانی و مقداری پول به من میداد. اوایل قبول نمیکردم، اما زور خواهرم به من میچربید. هرچه از دستش برمیآمد دریغ نمیکرد. میدانست رجب برای خانه دست به جیب نمیشود و من در فشار زیادی هستم.
آنقدر درگیر راه انداختن میهمان و کارهای جهاد بودم که ماجرای اعزام امیر را پاک فراموش کردم. غفلت ما فرصت خوبی بود که بیسروصدا کارهایش را پیش ببرد. بدون اینکه کسی بفهمد، دورههای آموزشی جبهه را گذراند و منتظر اعزام بود. بعد از نماز مغرب و عشا در مسجد اعلام کردند فردا صبح بسیجیان پایگاه عازم جبهه هستند؛ امیر هم بینشان بود. شوکه شدم. مانده بودم چطور به رجب خبر بدهم. تا صبح خواب به چشمم نیامد. امیر ساکش را دور از چشم ما بست. دلم آشوب بود. راضی به رفتنش بودم، اما دلم نمیخواست بدون اطلاع رجب اعزام شود. نماز صبح را خواندم. تسبیح دست گرفتم و صلوات فرستادم. فکر اینکه رجب، صبح چه بلایی به سر ما میآورد داشت دیوانهام میکرد. امیر حولهاش را برداشت و با آب سرد غسل شهادت کرد. آفتاب که بالا آمد، از بلندگوهای مسجد صدای نوحه آهنگران و مارش جنگ پخش شد. امیر ساکش را برداشت و خداحافظی کرد. دلشوره امانم را بریده بود. رفتم جلوی در خانه، از دور به مسجد نگاه کردم. خیابان شلوغ بود و رزمندگان بهنوبت سوار اتوبوس میشدند. کنار تشک رجب نشستم و چند بار صدایش زدم: «رجب! رجب! آقا رجب! بلند شو امیر داره میره جبهه. پاشو مَرد! این بچه اعزام شد، نگی نگفتی!» توپ بالای سرش منفجر میکردی بیدار نمیشد. پیش خودم گفتم: «من که صداش زدم، خودش بیدار نشد.»
همراه علی رفتیم پای اتوبوس. خواستم امیر را بغل کنم؛ ولی دستم لرزید و فشارم افتاد. نتوانستم زیاد سرپا بمانم؛ به خانه برگشتم. رجب تازه از خواب بیدار شده بود. دست و صورتش را شست. سفره صبحانه را پهن کردم. از حال و روز من فهمید اتفاقی افتاده؛ مشکوک شد و سراغ امیر را گرفت. نفس عمیقی کشیدم، گفتم: «امیر اعزام شد. هرچی صدات زدم جلوش رو بگیری بیدار نشدی.» دودستی محکم زد به سرش و گفت: «کار خودت رو کردی زهرا؟!» پای برهنه به طرف مسجد دوید؛ علی هم به دنبالش. اتوبوس حرکت کرده بود. برگشت خانه و همهی کاسه کوزهها را سر من شکست. چپ میرفت، راست میآمد، میگفت: «فقط دعا کن بلایی سر امیر نیاد؛ وگرنه روزگارت رو سیاه میکنم.»
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
و دلم بس تنگ است
باز هم میخندم
آنقدر میخندم که غم از روی رود…
زندگی باید کرد
گاه با یک گل سرخ🌹
گاه با یک دل تنگ
گاه باید رویید در پس این باران
گاه باید خندید بر غمی بیپایان…
🌹سلام اهالی منطقه ی اردهال
صبحتون بخیر باشه ان شاءالله 🌺
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
خدایا شکرت... - خدایا شکرت....mp3
6.64M
❇️صبح ۱۶ ام آبان ماه
❇️خدایا شکرت
❇️خدایا برای تمام اردهالی های مهربونم روزی شاد رقم بزن
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥈نایب قهرمان مسابقات کشتی دانش آموزی کاشان
✅توسط قهرمان عزیزمون از روستای مهدی آباد جناب آقای ماهان مهدی پور
❇️تبریک ویژه ی رسانه منطقه ی اردهال خدمت آقا ماهان عزیز و خانواده ی محترمشان
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
📸 گزارش تصویری
#دانش
#جشن
#همدلی
#افتخار_ملی
#تعلیم_تربیت
#تعامل_مدرسه_وپایگاه
✨️برگزاری جشن روزدانش آموزوهفته بسیج دانش آموزی با کلی از برنامه هاومسابقات متنوع
✅️قرائت قرآن مجید
✅️خواندن دعای فرج وشفای بیماران
✅️سرود
✅️دکلمه خوانی
✅️قصه گویی توسط خواهر گرامی خانم صادقی
✅️نمایش طنز
✅️مسابقات متنوع
✅️هدیای متنوع وباارزش
✅️پذیرایی
✅️داستانهای شنیدنی وپندآموز
✅️نصب پرچم کشورایران وفلسطین بالای درب ورودی دبستان هاجرحسنارود
✅️خواندن نمازجماعت ظهربه امامت حجت الاسلام برادران
✅️حضور جناب ستوان عزیزی فرمانده حوزه حضرت روح الله
📌باتشکر از تمامی زحمتکشان ودست درکاران این مراسم:
خیرین،انجمن اولیاءومربیان،مدیریت دبستان خانم عالمیان،معلمان،دانش آموزان،خواهران جهادی وزحمتکش پایگاه مطهره
🏠دبستان هاجرحسنارود
📆دوشنبه
#هیئت_رزمندگان_منطقه_اردهال
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
50.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚛رسول خدا میفرمایند؛ «فرزندانتان را بر سه ويژگى تربيّت كنيد: محبّت پيامبرتان ، محبّت اهل بيت و قرائت قرآن، زيرا حاملان قرآن در سايه خدايند؛ در آن روز كه هيچ سايه اى جز سايه خدا نيست و در كنار پيامبران و برگزيدگان او جاى دارند».
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰
🎇برگزاری جشن قرآن نوگلان پیش دبستانی سفیراردهال
❇️حفظ سوره ی اخلاص همراه با معنی
❇️همخوانی شعر سوره ی اخلاص
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
⚘يك سلام بی حسرت،
⚘یک سلامی بدون کینه
⚘یک سلامی گرم
⚘سلامی سرشار از آرامش،
⚘روزتون بخير،
⚘و شاد،شاد.
⚘عاقبتتان بخير،
⚘عشقتان مستدام.
⚘ محبت خدا در دلتان ⚘
⚘✿سلام اهالی منطقه ی اردهال
⚘✿صبح تون
⚘✿پر ازاحساس خوشبختی✿⚘
#رسانه_اردهال
#اردهال_مدیا
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
❣خدايا
❇️یادم بده آنقدر مشغول عیبهای خودم باشم که عیب های دیگران رانبینم...
❇️یادم بده اگر کسی را بد دیدم قضاوتش نکنم، درکش کنم...
❇️یادم بده بدی دیدم "ببخشم" ولی بدی نکنم! چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه...
❇️یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم، دعا کنم، نتوانستم سکوت کنم...
❇️یادم بده اگر سخت بگیرم "سخت میبینم"...
❇️یادم بده به قضاوت کسی ننشینم چرا که در تاریکی همه شبیه هم هستیم...
❇️یادم بده چشمانم را روی بدیها و تلخیها ببندم ..
چرا که چشمان زیبا، بیشک زیبا مى بيندهمه دنيا را
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#گزارش
دیدارآیت الله سلیمانی اردهالی امام جمعه منطقه مشهداردهال کاشان وسردارمقدم فر دبیر کنگره علی بن باقر علیهما السلام وحجت الاسلام والمسلمین حلاجی رئیس دفتر ائمه جمعه شهرستان کاشان باحضرت آیت الله العظمی نوری همدانی حفظه الله تعالی آقا رحیم پرتابیان:
🔺دیدار آیتالله سلیمانی اردهالی امام جمعه منطقه مشهداردهال وسردار مقدمفر و دیگر اعضای هیات امنا آستان وکنگره بین المللی علی بن باقر علیهما السلام با رئیس محترم جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ورئیس شورای عالي حوزه علمیه قم حضرت آیتالله حسینی بوشهری درقم:
✅در این دیدار امام جمعه محترم منطقه اردهال وسردار مقدمفر راجع به عظمت وشان و جایگاه رفیع حضرت علی بن باقر وضرورت برپایی کنگره بين المللی علی بن باقر علیهما السلام ومعرفی ایشان به جهان تشیع بیاناتی ارائه کردند؛
سپس آیتالله العظمی نوری همدانی
پیرامون ضرورت برپایی چنین اجلاسیه هایی درجهت معرفی حضرت علی ابن باقر علیهما السلام وپاسداشت وتجلیل از مقام شامخ این شهید مجاهد وسفیر اهلبیت درایران وکاشان بیانات ورهنمودهایی را ارائه فرمودند.
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
دعای کمیل:مورخ ۱۴۰۲/۸/۱۸
بعداز نماز مغرب وعشاء در حرم حضرت سلطانعلی ابن محمد باقر علیه السلام برگزار می گردد.
🎤مداح: کربلایی علیرضا دارابی
#آستان_حضرت_علی_ابن_باقر_(ع)
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
#افتخارآفرینان
🏆کسب مقام دوم و سوم مسابقات کلاس آزاد و تریل موتور سواری توسط جناب آقای محمدرضا کرباسی و محمدرضا اسماعیلی آرنجی
✴️به همین مناسبت مراسم جشن باشکوهی به پاس قدردانی از این دو عزیز در باشگاه اسب سواری پرتقال و سفره خانه ی باباجان برگزار خواهد شد.
🏘مکان؛جاده ی روستای استرک مقابل روستای بالا عباس آباد
📆زمان؛پنجشنبه ۱۸ ام آبان ماه
⏰ساعت شروع جشن: ازساعت۱۴ الی ۲۳:۴۵ دقیقه
✳️تبریک رسانه ی منطقه ی اردهال خدمت این دو عزیز
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia
فصل هشتم: پیک علی
قسمت سوم
امیر خوب بلد بود چطور با حرفهای قلمبه سلمبه رجب را ساکت کند. نشسته بودم پشتبام و لباسهایش را میشستم؛ بدجور شوره زده بود و همه جای آن پوسیده بود. گفتم: «خدایا! این بچه چطور تو گرمای خوزستان طاقت میاره؟!» با بوسهی امیر به خودم آمدم. گفت: «مامان چرا رنگت پریده؟! باز رفتی خون دادی؟!» گفتم: «نه مامان جان، خون ندادم. لباسات رو که دیدم گریهم گرفت. امیر! اونجا هوا خیلی گرمه؟!» کمی سر به سرم گذاشت و شلنگ آب را به طرفم گرفت تا سرحال شدم.
ماه رمضان بود. سر سفره افطار، دو سه قاشق بیشتر غذا نمیخورد و کنار میرفت. آب یخ نمیخورد. برایم سؤال شده بود نکند مریض شده؟! کلی اصرار کردم تا زبان باز کرد: «مامان جان! اگه آب یخ بهم مزه کنه، دیگه تو گرمای خوزستان دووم نمیارم؛ نباید به این چیزا عادت کنم!» در همان چند هفته، جبهه اثر خودش را روی امیر گذاشته بود؛ برای خودش مردی شده بود. یک هفته بیشتر تهران نماند. چند دست زیرپوش نخی برایش خریدم تا در گرمای سخت جنوب کمتر عرقسوز شود. دلم نیامد با کفشهای پاره راهیاش کنم. یک جفت کتانی خوب هم برایش خریدم. میدانستم قبل از اینکه به منطقه برسد، همه را بخشیده. رجب تا دم اتوبوس رفت و بدرقهاش کرد.
امیر مرتب نامه میفرستاد. علی مینشست کنار من و رجب، نامه را باز میکرد و برایمان میخواند: «پدر و مادر عزیزم! تشکر میکنم از شما، چون ما را جوری تربیت کردید که راه خودمان را پیدا کردیم و در مسیر انقلاب قرار گرفتیم. خدا را شاکرم بهخاطر نان حلالی که بر سر سفره گذاشتید. میخواهم برایتان بگویم جبهه کجاست. جبهه جایی است که ما خدا را رو در رو میبینیم و از همیشه به او نزدیکتر هستیم. اینجا همه از دنیا بریدهاند و فقط خدا را در نظر میگیرند. ما با تمام وجود خدا را حس میکنیم...» هر نامهای که میفرستاد، قوت قلب بود برایمان. از خدا میگفت، و توصیه به پشتیبانی و حمایت از امام میکرد.
در همهی آن چند ماه، هرچه جنس کوپنی اعلام شده بود انبار کردم برای روزی که امیر به خانه برمیگردد. دل و دماغ هیچ کاری را نداشتم. امیر بعد از چند ماه به خانه برگشت. تا امیرم آمد، جان دوباره گرفتم؛ سیر نمیشدم از تماشایش. در خیال خودم او را داماد کردم. آخ که تماشای آن قامت رعنا در لباس دامادی چه لذتی داشت! چند روزی بیشتر تهران نماند و ساکش را بست. نیمههای شب دلدرد شدیدی گرفت؛ رفتیم درمانگاه. دکتر معاینهاش کرد و گفت: «فعلا سِرُم بزنه، ولی بعد برسونیدش بیمارستان که اوضاع خوبی نداره.» سرم که تمام شد، دستش را روی شکمش گذاشت و محکم فشار داد. بعد بلند شد و روی تخت نشست.
- مامان! بریم خونه، حالم خوب شد.
- امیر جان! دیدی دکتر چی گفت؟ باید بریم بیمارستان، حالت خوب نیست پسرم!
- نه مامان جان! من خوب شدم. باید برگردم جبهه، وقت بیمارستان رفتن ندارم.
هرچه اصرار کردم زیر بار نرفت. برگشتیم خانه. یکی دو روز بعد خداحافظی کرد و برگشت منطقه تا به عملیات برسد.
روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان #امیر_و_علی_شاه_آبادی
📙#قصه_ننه_علی
#اردهال_مدیا
#رسانه_اردهال
#رسانه_کانال_اردهال
#رسانه_منطقه_اردهال
👈باماهمراه باشید...
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/Ardahalmedia