eitaa logo
• الشَغَف •
107 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
93 فایل
بـسـمـ ربـــ یوسف الــزهـرا♥ شـروعــ مــونـ : ¹¹'⁹'¹⁴⁰⁰ "الشَغَفْ" یعنی نهايتِ مرحله‌ىِ عشق؛ نفوذِ عشق تا پرده‌یِ دل { یا منجی }♥️ کانال وقف صاحب الزمان♥️ کــپــی؟ فقط از پست هایی که کپی ممنوع نیست حلالت رفیق😉 کانال همسایه @BarayeAgaahi
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام نه نه نه صبر کنید مدیر جان رو صدا بزنم😂 مدییررررررر جااااان🙏
سلام بله ما برای حرف زدن گروه هم داریم ولی ما دوست داریم داخل کانال یه جو صمیمی شکل بگیره ولی بازم ممنون از نظرتون
• الشَغَف •
سلام نه نه نه صبر کنید مدیر جان رو صدا بزنم😂 مدییررررررر جااااان🙏 #ناشناس
ولی جدی عذر میخوام مدیر جان نویسنده هستن ، مدیر جان بفرمائید
رفتم داخل اتاق خودم. گوشیم و برداشتم و یکم با امیر چت کردم بعد نشستم پای درس،یک ساعتی گذشت و مامان وارد اتاق شد. مامان :پارمیس -جونم؟ مامان :با پدرت صحبت کردم. -خب چی گفت؟ مامان :راضی شد. -مرسی مامان . مامان :فقط اینکه شماره ی خونه شون رو داری؟ -آره،برای چی می خوای؟ مامان :اول زنگ بزنیم بعد بریم.... -نه نه!!!!!اگه بفهمه که نمیزاره .... مامان:میگیم می خوایم یه سری بزنیم،من با مادرش دوست بودم -مگه شما هم میری؟ مامان:آره دیگه. -خب منم بیام. مامان :نه؛مگه می خوایم بریم تفریح؟ -باشه خب! مامان:شماره خونشون رو بده. شماره رو یاد داشت کردم و دادم به مامان . -راستی کی می خواید برید؟ مامان :اگه شد امروز ،نشد فردا.... -آها،باشه.... مامان که از اتاق خارج شد سریع زنگ زدم به النا. چند تا بوق خورد و جواب داد. -سلام +سلام چطوری؟ -عالی +چه خوب؛حالا دلیلش چیه؟ -به خاطر همین بهت زنگ زدم؛یه خبر خوب دارم! +چه خبری؟ -مامان و بابام قراره برن با پدر رها صحبت بکنن! +واقعا؟ -آره... +ایول! -حتما به رها بگو؛فکر کنم خیلی خوشحال بشه.... +حتما میگم. -مرسی +حالا کی می خوان برن؟ -امروز یا فردا. +اگه خواستن امروز برن بهمون خبر بده. -چشم +کاری نداری؟ -نه +پس خداحافظ -خداحافظ گوشی رو قط کردم. ادامه دارد.....
داشتم درس می خوندم که مامان صدام کرد. رفتم داخل سالن. مامان توی آشپزخونه بود و داشت پیاز رنده می کرد. -بله؟کاری داشتید؟ مامان :امروز عصر میریم. -خوبه مامان :ناهار هم کوکو سیب زمینی هست. -به به بابا داشت مستند تماشا می کرد. رفتم کنارش نشستم.. بابا:این دوستت رها دختره خوبیه؟ -آره. بابا:اگه دختر خوبیه چرا همچین کارهایی کرده‌؟ -والا منم نمی دونم؛اون اصلا همچین دختری نبود! بابا کانال رو عوض کرد. بابا:مطمئنی دیگه سمت اینجور کارها نمیره؟ -آره باباجون؛فکر کنم دیگه آدم ‌شده! رفتم توی اتاقم و یه پیام دادم به النا(سلام،مامانم و بابام امروز میرن) النا سریع آنلاین شدو بهم پیام داد:چه خوب! شروع کردیم به چت کردن. -به رها گفتی؟ النا :آره گفتم بهش،خیلی خوشحال شد. -خداروشکر النا :ایشلا پدرش قبول کنه. -آره نیم ساعتی با النا چت کردم بعد گوشیم و گذاشتم کنار. همین که از روی صندلی بلند شدم صدای مامان بلند شد:پارمیس جان بیا ناهار. رفتم و پشت میز نشستم مامان هم دیس غذا رو گذاشت و شروع کردیم به خوردن. بعدغذا من میز رو جمع کردم و ظرف ها رو شسکتم و مامان و بابام حاضر شدن و رفتن. ادامه دارد.....
خوشا چشمی که رخسار تو بیند♥️!(:
خوشا دردی که درمانش تو باشی♥️!(:
••||🕊❤️'' – _ آدم‌ڪہ‌عاشق‌میشودفڪر‌خطر‌نیست! در‌عاشقے‌‌اصلاضررمد‌نظر‌نیست... دربدری‌دارد‌بہ‌دنبال‌خودش‌عشق! عاشق‌نبوده‌آنڪس‌ڪہ‌دربدر‌نیست:)
🌱 🌸🌿 درس‌ڪہ‌میخونید،نیتتون📚 علم‌در‌دولت‌صاحب‌الزمان‌باشہ، ورزش‌ڪہ‌میڪنید،نیتتون قوۍ‌شدن‌در‌دولت‌صاحـب‌الزمان‌باشہ، غذا‌ڪہ‌نوش جان‌میڪنید،‌نیتتون نیرومند‌شدن‌در‌دولت‌صاحـب‌الزمان‌باشہ'! ‌اینجوری،هیچـے‌هیچـے،‌و‌فقط‌بـا‌ عوض‌ڪردن‌نـیت‌زندگیتون، میشید‌سـرباز‌قبـل‌از‌ظهـور‌ان‌شاءالله:)