#نگاهی_شاید_متفاوت🙃🌱
#حاج_قاسم❤️
#پارت_اول⚜
حاج قاسم...
نامی آشنا...🙂
نامی که از ۱۳ دی ۹۸ پر رنگ تر شد💔🌱
اما این بار میخواهیم به عقب برگردیم...
حاج قاسم چه کار کرد؟!✨
اصلا چگونه مردی از روستایی دورافتاده در کرمان به این مقام می رسد که رفتنش داغی شود سر نشدنی....😢
اصلا مگر حاجقاسم که بود؟!
حاجقاسم...
مردی از روستایی به نام قناتملک...
شاید آن زمان ها کسی فکرش را هم نمیکرد که آن پسر بچه بدین جا برسد و آنقدر بزرگوار شود....
آنقدر بزرگوار که ملتی به او تکیه کنند...
آنقدر عزیز که رفتنش ناخواسته اشک را بر گونه ها جاری کند...💔
حاجقاسم انسان بود...
نه در آلمان و پاریس و فرانسه بزرگ شده بود...
نه در خانهایی لوکس زندگی کرده بود...
نه پدری ثروتمند داشت...
نه حتی پدر و مادرش سواد داشتند...
او در روستا بزرگ شده بود...
در چادر زندگی میکرد...
گله گوسفندان را به چرا می برد...
با کفش های لاستیکی در برف ها به مدرسه می رفت...
#ادامهدارد...💎
بِسمرَبالشهدا..✨
#رمان_عشق_امنیتی
#پارت_اول
به قلم:سارا بانو❤️🍃
#رسول
رسول:بعد چند وقت دوباره رفته بودم خونه.دلم خیلی برای مامان زری تنگ شده بود
جای بابا خیلی خالی بود و مریم هم که دانشگاهه. توی همین فکر ها بودم که موبایلم رنگ خورد📞
رسول:الو بفرمایید
محمد:سلام رسول جان خوبی
رسول:ممنون آقا شما خوبید
محمد:رسول الان سایتی؟؟
رسول:نه آقا اومدم خونمون
محمد:ای بابا
رسول:برا چی آقا با من کاری دارید.
محمد:میخواستم یه پرونده رو بررسی کنی
رسول:عه آقا پرونده جدیده.پس الان میرم سایت
محمد:وقتشو داری؟؟
رسول:بله آقا.من به جز سایت کاری ندارم بکنم😁
#سایت_______
رسییدم به سایت و پشت میزم نشستم و به آقا محمد زنگزدم تا پرونده رو بفرسته
رسول:الو سلام اقا
محمد:سلام رسول جان رفتی سایت؟
رسول:بله آقا پرونده رو بفرستید بررسی کنم
محمد:باشه الان میفرستم
...............
محمد:اومد برات
رسول:بله اقا الان شروع میکنم
محمد:رسول جان حواستو جمع کن. موفق باشی. خدافظ
رسول: چشم آقا.همچنین.خدافظ
____#بعد_از_بررسی______
رسول:آقا محمد پیدا شون کردم
محمد:چی یافتی؟
رسول:آقا اسم این مرده که میبینید حسین غلامی هست که برای یه نفر کار میکنه حالا اسم سر دستشون هنوز پیدا نشده
محمد:آدرس داری ازش
رسول:بله آقا مشهد هست. زن و ۲ تابچه داره. بچه اولش ۶ سالشه و بچه دومش هنوز به دنیا نیومده.برای تحصیل رفته اسپانیا و الان توی مشهد زندگی میکنه.
محمد:باید عازم مشهد بشیم. خودت و داوود و فرشید و خانم قطبی بیاید اتاق من تا به بچه ها ماموریت رو بگم
رسول: چشم آقا
#رسول
(با داد) داوود. فرشید. بریم اتاق اقا ماموریت داریم .(رفت پیش خانم قطبی)
رسول:خانم قطبی شما هم بیاید اتاق اقا محمد ماموریت داریم
مریم:چشم بریم.
ادامه دارد🙂
@dokhtaranmahdavi1