عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_بیستوپنج فاطمه یک پیراهن سادهی مشکی به تن کرده، صدای
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_بیستوشش
- نه بابا، این حـــرفا چیه؟؟
اومدنت خیلی آرومم کرد ( میخندد )
خواهریم دیگه؟دوقلو؟
- آره دیــگه.
دستم را فشار میدهد،خیلی بهم ریخته است . . .
+ فـــردا،مراسـم سومشه،مسجد محلهمون،میای دیگه؟
البته اگه زحمتی نیست
- معلـــومه که میام،گفتی همین مســجد ؟
+ آره، چطور؟
- من گاهی میام اینجا واسه نـمـاز.
+ جدی؟
منم پنجشنبهها و جمعهها میرم .
از سر ناچاری میخندم
- پس دیگه راستی راستی دوقلوییم. ❤
فاطمه سرش را روی شانهام گذاشته و
با هم گریه میکنیم.
کسی صدایش میزند،
بلند میشود،
اشک هایش را پاک میکند و میگوید:
ببخشید الان میام
امروز،مراسم سومین روز درگذشت پدربزرگ فاطمه است.
به در و دیوار مسجد خیره میشوم.
اینجا برای من حکم زادگاه را دارد.
فاطــمـــه با دختری به طرفم میآید.
میشناسمش،همان دختری است که دیروز عکسش را نشانم داد ؛ فرشته .
بلند میشوم .
- نیکی جون،
این دخترخالمه،فرشته.
با فرشته دست میدهم،به گمانم یکی دو سالی از ما بزرگتر باشد.
میگویم:
خیلی از آشناییتون خوشبختم،
تسلیت میگم امیدوارم غم آخرتون باشه.
زیرچشمهایش،گود افتاده.
لبخند کمرنگی میزند :
مرسی،
من تعریف شمارو خیلی از فاطمه شنیدم،
ان شاءالله تو شادیهاتون جبران کنیم،
زحمت کشیدید،
من بازم میرسم خدمتتون.
مرسی که حواستون به فاطمه هست.
لبخند میزنم.
فرشته میرود و با فاطمه مینشینیم.
خانمها گاهی میآیند،
به فاطمه تسلیت میگویند و میروند.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•