عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویستوهشت بابا پوزخند میزند:بازم دست این دو نفر،نیکی و
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستونه
باز هم تعجب و اخم مهمان صورت نیکی میشود.
نمیدانم چرا اینقدر ناراحت است...
معمولا دختران هم سن و سال او، از مهریهی بالا استقبال میکنند.
عمومسعود میگوید:باشه
بابا میگوید:شرط دیگه چی؟
عمومسعود به طرف من برمیگردد:نیکی حتما بهت گفته.. باید درسش رو ادامه بده..
سرم را تکان میدهم.
بابا دوباره میپرسد:دیگه؟
صدایی از ورودی میآید،برمیگردم.
:_مسیح باید حق طلاق رو بده به نیکی...
عمووحید است.
همزمان با نیکی به احترامش بلند میشویم.
چشمم به چشمان نیکی میافتد.
تنها نقطه ی اشتراکمان این است که هر دو عمو وحید را عاشقانه دوست داریم...
عمو کنار نیکی مینشیند و لبخند گرمی به صورت او میپاشد.
حس میکنم غم به یک باره از صورت نیکی پرواز میکند.
مامان میگوید :ولی وحیدجان.. زندگی که با عشق شروع بشه،نیازی به این چیزا نیست..
عشق!!
به زحمت،لبخند بزرگم را قورت میدهم و میگویم:عیبی نداره.. حق طلاق مال نیکی جان
سرم را پایین میاندازم،اما نفس راحت عمو وحید را به خوبی حس میکنم.
سرم را پایین میاندازم،تا چشمم به نیکی نیفتد..
احساس شرم میکنم..
مامان میگوید:خب اگه حرف دیگه ای نیست، نیکی و مسیح فردا برن آزمایش بدن..
مام بریم دنبال سور و سات و جشن و مراسم دیگه
و از ته دل میخندد..
نیکی با اضطراب و یک باره میگوید :نه...
باز هم،نگاه ها به سمت او برمیگردد..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝