eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . آشفته ام،اصلا ذهنم یاری نمیکند. از شهرداری شاکی ام یا از نیکی دلخور؟ . باز هم فکم منقبض میشود،اعصاب، به شقیقه ام فشار میآورند و کف دستم ذُق ذق میکند نگاهی به کف دستم میاندازم. مشت گره شده ام،تازه باز میشود. آنقدر مشتم را فشار داده ام تا رگ های دستم برآمده شده. دستم را چند باری مشت میکنم و دوباره باز میکنم. صدای نیکی در دیباچه ی ذهنم میپیچد (آقای شریفی،من قصدش رو هم ندارم) پایم رامحکم روی زمین میکوبم و از بینی نفس میکشم. صدای لرزانش،با چهره ی پر از اشکش در قلبم ظاهر میشود. (اصلا من پشیمونم..اشتباه کردم... میخوام برگردم) آرنج هایم را روی زانویم میگذارم و سرم را روی ستون دستانم. احساس میکنم کاسه ی سرم معدن آهن است و کارگران درونش مشغول کار. آنقدر با تیشه به جان سلول هایم افتاده اند که دلم میخواهد سرم را به نزدیک ترین دیوار بکوبم. سیگاری بین دستانم میگیرم،دود میکنم و با هر نفس عمیق،توتون به خورد حلقم میدهم. نفس میکشم و دود میشوم و سعی میکنم منشأ این نگرانی را بفهمم... این دل آشوب که به جانم افتاده و حتی سیگار،آرامم نمیکند. (میخوام برگردم)... به سرفه میافتم،مکرر و بدون فاصله... میخواهد برگردد..میخواهد روح از کالبد خانه ام بکند و ببرد.. میخواهد ملک الموتِ جانی باشد که خودش بخشیده. ِدستم را روی صورتم میکشم.بلند میشوم باید دست و رویم را بشویم ، صورت و جانم.این التهاب تا مغز استخوانم را میسوزاند. ته سیگار را داخل سطل زباله میاندازم و اهرم شیر را بالا میکشم. دستانم را پر از آب میکنم و به صورتم میپاشم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝