عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_هشتادوچهار نفس عمیقی میکشم،دست هایم را تا باالی سرم می
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_هشتادوپنج
صدای موبایلم میآید،بدون اینکه چشمانم را باز کنم،با دست به دنبالش میگردم. برش میدارم و
با گوشه ی چشم اسم فاطمه را میبینم. جواب میدهم.
:_الو،جانمـ فاطمه؟
صدای پر از شادی اش در گوشم میپیچد
+:سالم علیکم خانم،بابا تو هنوز دل نکندی از اون رختخواب؟؟
:_باور کن تازه چشمام گرم شده بود،هنوز بدنم عادت داره ساعت شش نشده پاشم،چه خبره
حاال کبکت خروس میخونه؟
+:اوال که ساعت ده صبحه،از ساعت شش تا الان چهار ساعت وقت هست،تو میگی تازه
چشمات گرم شده بود؟
بعدم بیا بریم بشر یه دوری بزنیم از آزادی مون لذت ببریم.
:_باشه،کجا بیام؟
+:بیا خونه ی ما،راستی اشکالی نداره که فرشته ام باهامون باشه
:_معلومه که نه،چه بهتر،فقط من قبلش باید یه سر تا مسجد برم
+:باشه پس میبینمت زود بیا،خدافظ
:_خداحافظ
بلند میشوم،لباس مرتب میپوشم و راهی خانه ی فاطمه میشوم. مامان بازهم خانه نیست...
سر خیابان چادرم را سر میکنم و راه میافتم .
به مسجد میرسم،باز همان حال معنوی به سراغم میآید،دلم میخواهد پرواز کنم.. ولی وقت ندارم
الان داخل مسجد بشوم. جلوی در پسربچه ای پنج،شش ساله ایستاده،به طرفش میروم.
:_سالم گل پسر
به طرفم برمیگردد
+:سالم خانم،من آقاعلی ام،گل پسر نیستم که..
:_عزیزدلم
کنارش روی سکوی مسجد مینشینم و کیفم را در جست و جوی چیزی که بتواند این جوانمرد را
خوشحال کند،میگردم. در همان حال میگویم
:_علی آقا شما مشدی رو میشناسی؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•