💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_پانصدوبیستوهشت
با خامه و شکلات،نوشته شده "عشقم،تولدت مبارک"
با اخم به مانی نگاه میکنم.
من فقط سفارش کیک شکلاتی داده بودم!
مانی کیک را از قنادی گرفت،پس این نوشته قاعدتا شیطنت اوست.
مانی میخندد و شانه بالا میاندازد.
میخواهد بحث را عوض کند :خب همه بشینین یه عکس بگیریم..
بابا و عمو محمود،بالای سر مامان و زنعمو میایستند و مانی برابرشان زانو میزند.
چند عکس که میگیرد،دوربین را به دست من میدهد :از من و خانداداش عکس میگیری نیکی
جون؟
سر تکان میدهم.
مامان و زنعمو، به نوبت مسیح را میبوسند و بلند میشوند.
مانی کنار مسیح مینشیند و دستش را دورگردن او میاندازد.
بعد بلند میگوید :ببخشید من یه کم ناهنجار شدهام...تا حالا مسیح رو اینقدر خوشحال از
برگزاری تولد ندیده بودم..
اینقدر مطیع و آروم..من اگه میدونستم تو زن بگیری اینهمه آقا میشی،خودم برات آستین بالا
میزدم!
مسیح با تلفیقی از اخم و لبخند به مانی نگاه میکند.
سرم را بلند میکنم:آقامانی؟اگه ممکنه یه کم حرف نزنین بذارین من عکس بگیرم.
مانی میخندد:چشم زن داداشِ غیرتی!
به صفحهی دوربین نگاه میکنم.
مسیح به لنز خیره شده و انگار من را نگاه میکند.
لبخند قشنگی روی لبهایش نشسته.
چیزی درون قلبم فرو میریزد.آب دهانم را قورت میدهم.
نمیتوانم چشم از لبخندش بگیرم.
چشمهایم را میبندم و شاتر را فشار میدهم.
:_گرفتم..
مانی به طرفم میآید:ببینم!عه مسیح چه خوب افتادی!
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝