eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.4هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . در تاریک روشن مانی را میبینم که در یک دست دوربین عکاسی و در دست دیگر،برف شادی به دست دارد. صدای قدمهایی نزدیک میشود. نفسم را در سینه،حبس میکنم و چشمانم را روی هم فشار میدهم. صدای چرخیدن کلید درون قفل میآید . همین که در باز میشود،مانی با سر و صدا برف شادی را روی صورت مسیح میپاشد و همه جای صورتش سفید میشود. زنعمو کلیدها را میزند و سالن غرق نور میشود. همه با سر و صدا تبریک میگویند. مسیح با دست،جلوی چشمانش را از برف شادی پاک میکند و اطراف را میکاود. بادکنکهای رنگی که به پایه‌های میز بسته‌ام ،آویزهای تولدت مبارک و کیک روی دستهایم. مسیح شوکه شده! انگار واقعا نمیدانست که تولدش امروز است. جلو میروم و کیک را به طرفش میگیرم : تولدت مبارک! با قدرشناسی و لبخند،فقط نگاهم میکند. انگار نمیداند چه بگوید. نگاهی به کیک میاندازد. لبخندش عمیقتر میشود و چیزی در چشمانش میدرخشد. با قدرشناسی نگاهم میکند و به آرامی یک قرن،چشمهایش را روی هم میگذارد و باز میکند. انگار از من تشکر میکند. حس میکنم با این کار،کل خستگی از تنم رفت. زنعمو و مامان مسیح را به طرف مبل بزرگ سه نفره راحتی، راهنمایی میکنند. مسیح،بین مامان و زنعمو مینشیند. مانی،دست تنها،کل شیطنت مراسم را به عهده دارد. گاهی بمب کاغذی روی سر مسیح میترکاند،گاهی عکس میگیرد و گاهی برف شادی را به طرفمان اسپری میکند. کیک را برابر مسیح روی میز میگذارم و تازه،چشمم به نوشته‌ی رویش میافتد. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝