eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.4هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_پانصدوبیست‌وچهار بادکنکها به سمت سقف اوج میگیرند و کنار ه
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . بابا نخواست که آریا باشد.اما حالا من چه بخواهم،چه نخواهم آریا هستم همسر مسیح آریا ! به کمک فاطمه،دستی به سر و روی خانه میکشم. به مامان و زنعمو زنگ میزنم و برای شام دعوتشان میکنم. به مانی هم زنگ میزنم تا سر راه ،کیکی که سفارش داده ام از قنادی بگیرد. فاطمه نگاهی به کمدم میاندازد. +:چی میخوای بپوشی؟ جلو میروم و کنارش به لباسها نگاه میکنم. :_این چطوره؟ و پیراهن بلندِصورتی روشنم را بیرون میکشم. فاطمه نگاهی میاندازد. :+این خیلی گشاده تو تنت نیکی :_این چطوره؟ پیراهن بلند و ساده‌ام را بیرون میآورد. :_نه،مامانم از این لباسم متنفره. فاطمه میخندد. +:به این خوشگلی! شانه بالا میاندازم. مردد و مستأصل به لباسها نگاه میکنیم. ناامیدانه میگویم :_فکر نکنم چیزی پیدا بشه..کاش لباس میخریدم. فاطمه نگاهی به ته کمد میاندازد. چشمانش برق میزنند. +:پیدا کردم! ★ سینی چای را به طرف مامان و زنعمو میگیرم. مامان کت قرمز و شلوار و شومیز مشکی پوشیده. موهای لخت و هایلایت شده اش را از بالای سرش بافته و یک طرف شانه‌اش انداخته. شیک و دلنشین.مثل همیشه! ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝