eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.4هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . چند ثانیه بعد با تعجب نگاهی به دستگاه و نگاهی به صورت مسیح میکند. انگشتانش را روی پیشانی مسیح میگذارد:اوه اوه... داری میسوزی پسر.. نگران میگویم +:آقای دکتــر.... دکتر صندلی‌اش را برمیگرداند و میگوید :نگران نباشین.. زنده میمونه... از شوخی‌اش اصلا خوشم نمیآید. دکتر از جایش بلند میشود و به طرف تخت میرود:بیا جوون،بیا بشین اینجا، کتت رو هم دربیار مسیح کتش را درمیآورد و به دستم میدهد.چند ثانیه با اطمینان در چشمان نگرانم خیره میشود. به سختی لبخندی میزنم. مسیح روی تخت مینشیند و دکتر مشغول معاینه‌اش میشود. گوشی پزشکی را پشت و روی سینهی مسیح میگذارد و میخواهد که نفس عمیق بکشد. بعد دهان و گلویش را معاینه میکند:چیزی نیست... سرما خوردی به طرف تخت میروم و میگویم +:دیدی گفتم کتت رو بپوش... دکتر با خنده میگوید:به نفعته به حرف خانومت گوش بدی... من هروقت از فرمان سرپیچی کردم،پشیمون شدم. مسیح بلند میشود :_اتفاقا تو خونه‌ی ما،مردسالاری حاکمه..من گفتم دکتر لازم نیس..الآنم که در خدمت شماییم... دکتر میخندد:آفرین،با همین فرمون ادامه بده... بدون توجه به بگو بخند دکتر و مسیح با اضطراب میپرسم +:آقای دکتر،دستش هم زخم شده،ممکنه عفونت کرده باشه،تبش به خاطر اون باشه؟؟ دکتر با آرامش میگوید:ببینم زخم دستت رو... دست راست مسیح را میگیرد و باند چادرم را باز میکند:اوه،چه کردی با خودت پهلوون؟ برمیگردد،پشت میز مینشیند و مشغول نسخه پیچیدن میشود. چند دقیقه که میگذرد،نسخه را به طرفم میگیرد. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝