eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.4هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . مسیح جلو میرود اما سریعتر از او نسخه را میگیرم. :_نیکی... +:تو بشین خودم میگیرم میام.. دکتر با خنده میگوید:بشین شما... خانمت داروهات رو بگیره،دستت بخیه لازم داره،خدا رحم کرده عصب دستت رو نبریدی... مسیح ناچار روی تخت مینشیند. لبخندی به صورتش میپاشم و از مطب بیرون میروم. نوشته‌ی "داروخانه" با فلشی به سمت چپ توجهم را جلب میکند. *مسیح* دکتر مشغول پیچیدن گاز استریل دور بخیه‌های دستم است. نگاهم به سمت نیکی است،مضطرب روی صندلی نشسته،پای راستش را مدام تکان میدهد و لبش را بین دندانهایش گرفته. نگاهش میکنم،سعی میکنم با چشمهایم بفهمانم که نگران نباشد،اما نمیشود. صدای آرام دکتر،حواسم را معطوف او میکند:قدر نگرانی خانمت رو بدون..معنیش محبته... اگه یه روزی نگرانت نشد،فاتحه‌ی قلب و عشقت رو بخون... با تعجب به صورتش نگاه میکنم. جوان است،اما پختگی عجیبی به اندازه‌ی قرنها روی پیشانی‌اش،خطوط کهنسالی را حک کرده. با صدای بلندتری میگوید : آستین چپت رو بده بالا...سرمت رو خودم وصل میکنم. روی تخت دراز میکشم و دستم را به طرف دکتر میگیرم. نگاهم باز هم به دنبال نیکی است. چشمانم او را میبینند و گوشهایم،حرف دکتر را زمزمه میکنند. "قدر نگرانی خانمت رو بدون".... نیکی نگران بلند میشود و یک قدم به سمتم میآید. "معنیش،محبته".... یک لحظه،دستم میسوزد. دکتر،سرم را وصل کرده،به طرف نیکی برمیگردد:مشکل خاصی نداره..فقط داروهاش رو بخوره،مایعات هم بخوره،به زخم دستش هم فشار نیاره، باندپیچی‌ام مدام عوض بشه... این پهلوون که من میبینم زود سرپا میشه... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝