eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . نمیدانم. +:برام شعر بخون.مثل اونشب که من واست خوندم. با ذوق بلند میشود. :_الآن برمیگردم. و از اتاق بیرون میرود. لبخند میزنم و به بالش‌های پشت سرم تکیه میدهم. سرم واقعا درد میکند. نمیدانم آینده‌ام رو به کدام سو دارد و این عصبی‌ام میکند. نیکی "حافظ" در دست وارد میشود. دوباره روی تخت مینشیند و میگوید :_شما واسم غزل معاصر خوندین. منم براتون غزل حافظ میخونم. لبخند میزنم. +:پس اهل حافظی! :_حافظ،سعدی،صائب،بافقی،البته معاصر هم خیلی میخونم. +:خوبه! :–نیت کنین،تفأل بزنیم. چشمانم را میبندم. نیازی به نیت نیست،کدام فکر و آرزویی بهتر از نیکی؟ کدام آینده،بدون نیکی؟ آرام چشمانم را باز میکنم. نیکی انگشتان کشیده‌اش را دو طرف کتاب میگذارد و آرام باز میکند. با دیدن مطلع غزل،چشمانش برق میزند. آرام میخواند،با لحن شیرین و محکم: مزرع ســـبز فلــک دیدم و داسِ مه نــو یادم از کشته‌ی خویش آمد و هنگام درو گر روی پاک و مجرد، چو مسیحا به فلک از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتـــــو ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝