عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_چهارصدوبیستوشش مسیح،پارچ آب را برمیدارد و بدون اینکه چیز
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوبیستوهفت
روی صندلی مینشینم و کتاب را روی میز میگذارم.
طلا دوباره مشغول میشود.
:_کمک نمیخوای؟
+:نه خانم،ممنون
:_تو یخچال سبزی نداشتیم؟
+:پلاسیده شده بودن خانم...بهتره سبزی رو نشسته،داخل یخچال گذاشت..
سر تکان میدهم
:_نمیدونستم...
طلا لبخندِ عمیقی میزند
+:خانم شما خیلی جوونین...آقامسیح هم واسه همین به من گفتن بیام..
به صرافت میافتم
:_واسه چی؟
+:خب خانم،خونهداری سخته...آقا گفتن نمیخوان شما بیشتر از این دچار ضعف بشید و از
درساتون عقب بمونین...
راستش شرارهخانم هم...
طلا حرفش را میخورد.
یک تای ابرویم را بالا میدهم و با لحنی پر از شک و ابهام میپرسم :شراره خانم چی؟
طلا با چاقو و ساقههای کرفس خودش را مشغول میکند
+:هیچی خانم،هیچی...
یاد تماس دیشب زنعمو میافتمـ.
کنجکاوی،قلقلکم میدهد.
از بچگی خیلی اهل کنجکاوی نبوده ام،اما نمیدانم چرا راجع هرچه به مسیح مربوط
میشود،گوش تیز میکنم.
با لحنی شمرده و محکم میگویم
:_طلا خانم،میگم زنعمو چی میگفتن ؟
طلا آرام میگوید
+:هیچی به خدا خانم...فقط میگفتن آقامسیح خیلی شما رو دوست دارن...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝