eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.4هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . به طرف اتاقم میروم. مانی همراهشان نیست. چادرم را روی تخت میاندازم و موهایم را مرتب میکنم. به طرف آشپزخانه میروم و زیر کتری را روشن میکنم. ظرف بیسکوییت را از کابینت برمیدارم و به طرف سالن میروم. زنعمو نگاهم میکند +:زحمت نکش دخترم... :_چه زحمتی... برایشان پیشدستی میگذارم و بیسکوییت را مقابلشان میگیرم. دوباره به آشپزخانه میروم و ظرف میوه را برمیدارم. زنعمو و عمو درگوشی پچ پچ میکنند. من که وارد سالن میشوم، از هم فاصله میگیرند و ساکت میشوند. روبه رویشان مینشینم و پای راستم را روی پای چپم میاندازم. زنعمو میپرسد +:مسیح نیست؟؟ :_مسیح که... راستش... نه نیست.. +:این موقع شب،کجاست؟ :_فکر کنم شرکت باشن... زنعمو یک تای ابرویش را بالا میدهد. +:مگه باهم برنگشتین؟ :_راستش... یعنی نه... من خودم اومدم.. زنعمو با لحن مادرانهای میپرسد +:به حساب دخالت نذار، میخوام کمکتون کنم. سرم را پایین میاندازم. زنعمو ادامه میدهد +؛مشکلی پیش اومده عزیزم؟؟ دعواتون شده؟؟ ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝