💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدونودونه
+:لطفا یه امشب رو لجبازی نکنین...خواهش میکنم.
با چشمان نیمهباز نگاهم میکند،سعی میکند لبخند بزند اما سرفههای متمادی مجالش
نمیدهند.
با اضطراب میگویم
+:بریم... بریم
مسیح بلند میشود.
جلوتر از او در را باز میکنم و از خانه خارج میشوم.
تا بیاید،دکمهی آسانسور را میزنم و دوباره جلوی در میایستم.
صبر میکنم تا کفشهایش را بپوشد.
باهم سوار آسانسور میشویم و بعد از ساختمان بیرون میآییم.
مسیح هیچ نمیگوید.
شالگردن من را با دست چپ،جلوی دهانش نگاه داشته و هر از گاهی سرفه میکند.
تاکسی سبزرنگ جلوی در ایستاده.
+:ماشین منتظره،بریم..
و چند پلهی ورودی را پایین میروم.
:_چرا تاکسی؟؟
برمیگردم.
:+قرار شد لجباز ی نکنی دیگه...
مسیح سر تکان میدهد و به طرفم میآید.
در عقب را باز میکنم و مینشینم.مسیح هم در صندلی جلو مینشیند.
راننده میپرسد:کجا برم؟
قبل از مسیح جواب میدهم:نزدیکترین درمانگاه شبانهروزی لطفا...
راننده سر تکان میدهد و در سکوت خیابان،ماشین را روشن میکند.
صد متر جلوتر که میرویم،مسیح شروع به سرفه کردن میکند.
خودم را جلو میکشم و نگاهش میکنم.
سرش را پایین انداخته و دست چپش را جلوی دهانش گرفته.
از شدت سرفهها،کامل به جلو خم میشود.
سرفههایش ممتد و بدون فاصله هستند.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝