eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_چهارصدوپنجاه نیکی با خنده میگوید :خیر باشه طلاخانم،شیرینی
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . شبیه پسربچه‌ها میشود وقت خندیدن. پسربچه‌های شلوغی که دوست داری دستت را بین موهایشان بکنی و بهم بریزی تارهای آشفته‌ی شبرنگشان را... زنگ‌خوردن دوباره ی موبایل افکارم را بهم میریزد. مستأصل،گوشی را به طرف مسیح میگیرم. مسیح لبخندش را کنترل میکند،سعی میکند متوجه برق شیطنت چشمانش نشوم. سرفه‌ای مصلحتی میکند و جدی میگوید +:اگه ازم پرسید چیکاره‌ی نیکی هستی چی بگم؟ سرم را پایین میاندازم،سه‌گوش باریک روسری را دور انگشتانم میپیچانم. :_راستشو.. مسیح بلند میشود و روبه‌رویم میایستد. خوشحالی در مردمکهای سیاهش،پیچ و تاب میخورد و در همین حال،یک قدم به من نزدیک میشود. نگاهش میکنم. سرش را کمی کج میکند و در چشمهایم خیره میشود. +:آها،فهمیدم...یعنی بگم پسرعموشم؟ آب دهانم را قورت میدهم. :_تلفن سوخت بس که زنگ زد... مسیح بلند میخندد و موبایل را از دستم میگیرد. قبل اینکه موبایل را روی گوشش بگذارد میگوید:بعدا مفصل راجع این موضوع حرف میزنیم...همین که بهم میگی "پسرعمو" حسِ دویدن خون،زیر رگهای صورتم، پوستم را میسوزاند. حتم دارم که لپهایم گل انداخته‌اند. با خجالت سرم را پایین میاندازم و پشت میز مینشینم. مسیح ، با لبخند شیطنت آمیزش به گونه‌های داغشده‌ام نگاه میکند و موبایل را روی گوشش میگذارد. +:بله؟ ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝