💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدویک
صدای غلغل چایساز که آب جوش خود را به در و دیوار میکوبد سکوت خانه را می شکند
شکسته.
از کابینت بالایی، یک شاخه نبات و یک دانه هل در میآورم.
دست دراز میکنم و جعبه ی چای کیسه ای را هم بیرون میآورم.
درون فنجان سفیدم،کمی آبجوش میریزم و هل و نبات را درونش فرو میکنم.
چای کیسه ای را چند بار درون فنجان بالا و پایین میبرم تا برگهای چای رنگ بدهند به زلالی
فنجانم.
تفاله ی چای را درون سطل زباله میاندازم و فنجان و کتاب به دست،وارد سالن میشوم.
روی اولین مبل مینشینم و پاهایم را جمع میکنم.
یادم رفته، آخرین بار تا کجا خوانده ام؟
کتاب را از ابتدا ورق میزنم تا سیر وقایع به خاطرم بیایند.
فنجان را به لبم نزدیک میکنم.
چای با وجود عطر جان بخش هل و حلاوت داشتنی نبات،مشخص است که یک فنجان
بیهویت است که از سر تکلیف و شاید ناچاری، بنا به دم کردنش گذاشته ام.
آه میکشم.
ناگهان مثل برق گرفته ها از جا میپرم.
امروز چند شنبه بود؟
چند لحظه طول میکشد تا به خاطر بیاورم پنجشنبه است.
نفسی از سر آسودگی میکشم.
.. باید برای شنبه ی هفته ی آینده ،سر کلاس استاد ماندگاری
نه،فراموشش کن... حال و حوصله اش را ندارم.
سفره ی ذهنم، مثل قالیچه ی سلیمان پرواز میکند سمت مسیح
مثلا جایی که خوش ندارم برود.
جایی که ممنوعه است.
میخواهم به ذهن سربه هوایم بفهمانم در افکارم جایی برای مسیح نیست
فنجان را محکم روی میز میکوبم، شاید صدای برخوردش، هوشیارم کند.
نفسم را با صدا بیرون میدهم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝