eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.5هزار دنبال‌کننده
21هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . ناگهان دلم هوای تو را کرده راستش را بخواهی، ناگهان فکر کردم تو کنار منی چقدر تو را دوست می‌دارم، خدای من چقدر... :)🌈🫶 - احمد شاملو . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوده ] مادرم صدایم کرد : ریحانه جان ، آ
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] شب دیر وقت بود که به خانه برگشتیم دیدن تصادفی نواب خواب را از سرم پرانده بود زهرا هم اثری از خواب در چشمانش نبود انگار _زهرا یکم از خودت بگو ، از شوهرت خانم متاهل با شیطنت نگاهم کرد : اینجانب زهرا نواب فرزند محمد نواب ، متولد پنجم تیر ماه ، بیست و هشت سالمه وقتی سکوتش را دیدم خودم سوالاتم را ردیف کردم : شغل ؟! با هیجان به چشمانم چشم دوخت : پلیس چپ چپ نگاهش کردم : نصفه شبی منو مسخره کردی ؟! دستی به پیراهنش کشید : نه به جون خودُم ! دانشجوی دانشکده افسری بودُم ! با ذوق ای جانمی گفتم و او ادامه داد : همسر عزیزم پاسداره تو یکی از ماموریت های مشترک آشنا شدیم با لبخند به محبت میان کلامش فکر کردم _ زندگی پر از هیجانی دارین ، مگه نه ؟! زد زیر خنده و آره ای میان همان خنده شیرینش گفت _ الان رفتن ماموریت؟! از عمد ، هایی گفت _ حالا فردا کجا بریم ؟! روی تخت دراز کشید و به سقف خیره شد : حالا خستگی امشب از تنمون بره بیرون ، برا فردا هم فکری میکنُم نیم ساعتی که گذشت ، احساس کردم به خواب رفت چشم دوختم به موهای بلند خرمایی رنگش و فکرم رفت پی کارون امشب ! نمیدانم چرا تشنه دانستن از او بودم ! چرا انقدر باید سر راهم قرار بگیرد ؟! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدویازده ] شب دیر وقت بود که به خانه برگشتی
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] سه روزی گذشته بود تمام این سه روز را همراه زهرا و عطیه اهواز را زیر و رو کرده بودیم و گه گاهی هم نواب همراهی مان کرده بود با همان سکوتش ! امشب را کنار حوض حیاط با صفای پدری زهرا سپری کردم و به فکر رفتم این روز ها حالم کمی عجیب بود، حس می کردم چیزی در وجودم تغییر کرده اصلا هر بار صدای نواب یا لبخندش را می دیدم انگار سقوط آزاد را تجربه می کردم دلم داشت ناسازگاری می کرد دلی که بعد سعید قرار بود دل به دل مردی ندهد! حتی اگر آن مرد امیر علی نواب باشد کسی که مردانگی و معرفت از تمام وجناتش می بارید ! اصلا من برای او وصله ناجوری بودم همسر او باید کسی بود مثل فاطمه یا عین خواهر خودش! نه منی که خودش فلسفه برایم بافته بود تا بشوم ریحانه حالا! کاش کسی از سردرگمی نجاتم بود اگر علاقه ای هم شکل گرفته بود باید ریشه اش را می خشکاندم اصلا من کجا و نواب کجا ؟! اما عین تا قاف کلمه ترسناک (عشق)را از خودش آموخته بودم پس نام حسم به سعید چه بود ؟! عادت ؟! یا هوس ؟! هر چه که بود عشق نبود! وگرنه باید بعد او زنده نمی ماندم! حسم به نواب ... حسی که از همان اولین دیدار در دلم رخنه کرد ماورای این حرف ها بود با چشمان تر خیره صفحه گوشی ام شده بود که عکس چهره ام را قاب گرفته بود ناخودآگاه شعری در ذهنم جان گرفت : تو از کی عاشقی ؟! این پرسش آیینه بود از من خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ، مدت هاست (فاضل نظری ) عشق همچو پیچکی به دور قلب بی نوایم پیچیده بود و جدا کردنش در توانم نبود اصلا مگر میشد پیچک را از دور چیزی باز کرد ؟! به دلم رجوع کردم نقش نواب را باید همین امشب معلوم می کردم سقف دلم پر بود از تار عنکبوت و روی میز تنهاییش غبار نشسته بود [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . دوباره با تو دلـم✨ گرم گفتگو شده‌است😌 سکوت در حَرمـت💕 یا رئوف، جایـز نیست!☁️ . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» الان غُل ژدناتون تمون سُد؟ [😒] وِتالَت تون شی؟ تمون سُد؟ [😏] وتالت میتین؟؟[🤪] [🤪] لژّت بُلدیم 🏷● ↓ 🤨😆وتالت میتین: میدین ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ ☝️شنوایی یکی از موارد پنجگانه است که در هنگام کودکی کارایی بسیار برجسته‌ای دارد. 👈هنگامی که برای کودکان داستان می‌گوید حس شنوایی او را درگیر می‌کنید. کودک دوست دارد با پدر و مادرش کنش و تعامل داشته باشد. داستان های پیش از خواب به بهبود روابط میان فردی کودک و پدر و مادر می انجامد. «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . «😌» گُل چو خَندید، «😚» مَحال است دِگر غُنچه شوَد... «🤩» سَر چو آشُفته شُد از عِشق، «🤤» بِسامان نشوَد...‌! . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
|. ❄️'| |' .| . . ‖↵ گَشتم‌ بِہ‌ هر ڪُجا💫 ڪِہ‌ ڪُنم‌ وصف‌ این‌ ڪَلام📝 ‖↵ تَفسیرِ ؏ـشق‌❤️ نٰام‌ِ سیِدعلے گَشت‌ والسَّلام✋ |✋🏻 |📖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1698» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ 🍊/ سلامے به زیبایے نـگاه😍 💕/ مهربونتــツـــون 🍀/ صبـ🌤ـح زیباتون پر از آرامش 😍/ و حـس قشنگـ زندگے 😊👋 ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . •دهخـداهرچه فَرهنگی ڪه ثبتش واژه است• •گشته ام! زیبا به عالَم از "حسن" نامے نبود• 💚 . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . خط خطے هاےِ دلـم ‌‌∫📝❤️∫ شعر و غزل شد ! دیدے ؟ وقـتِ رقصیدنِ خودڪار ‌∫🖊🍃∫ حواسـم بھ تو بود ... . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •< > . . .•🎀•. من داشتم ڪلاس‌ها؎ آمادگی حــج می‌رفتم و عباس داشت آماده‌ام می‌ڪرد برا؎ وقتی ڪہ نیست. الان دیگر خیلی صـریح درباره مـرگ صحبت می‌ڪرد. می‌گفت: وقتی جنـازه‌ام را دید؎ گریہ نڪن. .•🎀•. دست رو؎ شانہ‌ام زد و گفت: باید مــرد باشی، من باید زودتر از این‌ها می‌رفتم. اما چون تحملش را نداشتی، خـدا مرا نبرد. الان با این همہ سختی هم ڪہ ڪشید؎، احساس می‌ڪنم ڪہ آمادگی دار؎ و وقتش شده است. .•🎀•. از خدا خواستہ بود اول بہ زنش صبــر بدهد و بعد شهـادت را بہ خودش. می‌گفت: حــج ڪہ برو؎ خـدا صبرت خواهد داد. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.| |• 😇.| . . ڪفویت ظاهری💑 🔸در ازدواج نباید خود ازدواج را فراموش ڪرد. ملاکڪهای ما در ازدواج، باید متناسب با هدف ازدواج باشد.🤗 توقع ما از ازدواج چیست؟⁉️ انتخاب همسری ڪه با هم در ادامهٔ زندگی، مسیر بندگی و عبودیت در پیش بگیریم و از دو روزهٔ دنیا، توشه‌ای برای آخرت جمع کنیم.😇 در ازدواج شاید بگویند که باید به نگاه مردم در ازدواج هم توجه کرد. هرچه باشد، بناست این جوان با همسر خود در میان اقوام و خویشان خود حضور یابد. پس باید قیافهٔ همسر او به گونه‌ای باشد که بتواند در میان مردم سر بلند کند.🙂 🔰سطح این نگاه انقدر پایین است که فکر نمی‌کنم نیازی به پاسخ داشته باشد؛ اما همین اندازه باید گفت که اگر کسی در ازدواج، نوع نگاه مردم را ملاک قضاوت قرار دهد👀 هيچ‌گاه نمی‌تواند انتخاب موفقی داشته باشد؛ زیرا به‌قدری عقاید مردم متفاوت است که نمی‌شود انتخابی همه پسند انجام داد.😥😕 . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . وقتے ڪه همسرتون با شما حرف مےزنه به حرف‌هاش توجه ڪنید ڪه این نشون دهنده‌ے علاقه شما به همسرتونه😎✌️ پ.ن:هم‌دیگه‌رو‌دوست‌داشته‌باشیم😉 . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌مهمون داشتیم.. آبجیم گفت: بشقابا رو جمع کن بیار منم رفتم بشقاب میوه رو از جلو خانومه برداشتم🤣😑 تقصیر من نیست باید تاکید میکرد😑 دست از پا دراز تر دوباره پوست میوه رو خالی کردم.. بشقابو گذاشتم جلوش😑 چادرو کشید جلو دهنش خندید و تشکر کرد🙂 . . ''📩'' [ 542 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]• •[ 🎈]• توکل کن... •[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •[🎨]•
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدودوازده ] سه روزی گذشته بود تمام این س
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] این دل هنوز آماده نبود برای عاشقی ! باید یک شب حسابی به جانش می افتادم ! با دسته جارویی تار های عنکبوت آویزان از سقف را جدا می کردم و بعد با دستمال نم داری گرد و خاک میز را می گرفتم و دو صندلی چوبی کنار میز قرار می دادم کتری را پر آب می کردم و روی شعله گاز قرارش می دادم ظرف های شسته شده را در کابینت ها می چیدم و دو لیوان کمر باریک رنگی در سینی می گذاشتم و چای با عطر هل و دارچین دم می کردم و در آخر کمی گلاب هم ضمیمه چای های خوشرنگ درون لیوان می کردم باید قبل بردن سینی کمی هم به خودم می رسیدم آخ ساعت خواب رفته را یادم رفت ! بالای چهار پایه می رفتم و همانطور که مواظب بودم تاری از موهایم کم نشود ساعت را پایین می آوردم باتری اش را تعویض می کردم و با نگاهی به ساعت دوباره به جای اولش برش می گرداندم! موهای بلند مشکی ام را با روبان یاسی رنگی می بستم اصلا صبر کن ! نواب چه رنگی دوست دارد ؟! گونه هایم خودشان از شدت ذوق سرخ بودند و چشم هایم نیازی به سرمه نداشتند وجود او کافی بود برای برق و زیبایی چشمانم ! اصلا همین سادگی کافی بود برای یک عمر دلدادگی ! حالا باید منتظر می نشستم به ساعت خیره می ماندم و به عقربه ها التماس می کردم : جان مادرتان سریع تر حرکت کنید، آخر من منتظرم! عطر هل و دارچین و بوی ناب گلاب را استشمام می کردم و در دل امید داشتم که او می آید و چای تازه دم را همانطور که خیره هم هستیم می خوریم می دانم او هم چای تازه دم دوست دارد اصلا همه چیز تازه دمش خوب است ! از وقتش که بگذرد فایده ندارد که .. حالا من منتظر بودم با دلی که مهیا شده بود برای استقبال از او! شبیه مسافری در راه آهن باید رو به او فریاد می زدم: میان آرامش ساحل قلبت جایی برای من هست امیر علی ؟! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسیزدهم] این دل هنوز آماده نبود برای عاش
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] با نوری که از پنجره روی صورتم افتاد ، چشمانم را گشودم و بعد به طرف زهرا برگشتم گوشی جفتمان روی پاتختی بود ! به یاد دیشب افتادم ... دیشبی که با خودم رو راست بودم ! دیشبی که برایم شبیه اعتراف بود ! اعتراف به چیزی ناشناخته و ترسناک ! و در همان حد شیرین ؛ شبیه تکه های شکلات میان بستنی ! کاش می توانستم شبیه کودکی بی فکر عمل کنم بروم سراغ گوشی زهرا شماره نواب را برای خودم سیو کنم و بعد برایش پیامی بفرستم با این مضمون: سلام ، عشق تازه دم نمی خواهی ؟! لبخند محوی از این افکار روی صورتم نقش بست عشق کودکت می کرد و در همان حال بزرگت می کرد ، اصلا عشق صبورت می کرد هر چند هنوز هم هر دفعه می گفتم این کلمه سه حرفی را انگار جانم را می گرفتند ! چشمانم را برای خودم گرد می کردم و با حالت تعجبی برای خودم بازگوی می کردم : عشق؟! غلتی روی تشک زدم و گوشی خودم را بی هیاهو برداشتم زهرا انقدر شیرین خوابیده بود که خیال بیدار کردنش را از سر بیرون کردم ! میان نت کمی گشتم و دلم هوای شعر کرد اتفاقی بیوی فاطمه را خواندم و چشمانم پر شد "کاش پیدا بشوی سخت تو را محتاجم ! " چشمانم را آرام بستم سعی کردم به هیچ فکر نکنم ! نه به افکار آشفته ام ! نه به زهرای در خواب ! نه به فاطمه و عشق برنگشته اش! و نه به مردی که دلم را پیش تمام متفاوت بودنش جا گذاشته بودم ! اصلا خودمانیم دل چگونه جا می ماند ؟! دل چطور میان صدای مردانه ای سقوط می کند ؟! و یک دل چطور برای قد و بالای مردی ضعف می رود ؟! علامه دهری می خواستم تا پاسخگویم باشد ! عجیب بود این حس های تازه شکوفا شده اما هر کس نواب را می دید به من حق می داد ! حتما حق می داد ! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت‌صدوسیزدهم] این دل هنوز آماده نبود برای عاش
ی خبرررر ویژه و دااغ🗞 برای خواننده ها و طرفدارای رمان توبه‌ی نصوح آوردم اساسی😍🌱 خیلی خیلی پیگیرِ فصل دوم رمان بودین🙊 که اومدم بگم فصل دوم رمان توبه‌ی نصوح بعد از رمان رایحه‌ی حضور آماده برای بارگزاریه😌❤️ همراهمون باشید😍🌸🍃
「💚」◦ ◦「 🕗」 . بگـو به جـاده‌ها مـرا بیاورند سـمت تو که دوری از حرم، مـرا دوبـاره بیـقرار کرد:) . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» . . عه مامان ژونی باباژونی حواشتون پیس همه 😢 به من توجه نمیتنند😤 قهلم باتاتون 🏷● ↓ 🦋نمیتنند:نمی کنند 🦋باتاتون:باهاتون ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ ‌💢 با فرزندتان حرف بزنید اتفاقاتی که در طول روز برایتان رخ داده را با فرزندانتان در میان بگذارید یا خاطره ای از دوره کودکی خود برایشان بازگو نمایید. در این حالت جوی از نزدیکی واقعی بین خود و او ایجاد نموده اید. این امر باعث می شود که فرزندتان نیز مسائلی مشابه که زیاد میلی به بیان آنها ندارد را با شما در میان بگذارند، همدردی کند و ارتباط برقرار نماید و از این طریق بیشتر با دنیای فرزندتان آشنا شوید. ♦️ شاید با این کار به او اعتماد و اطمینان کافی بدهید تا مشکلی را که با آن درگیر است مستقیماً و راحت با شما مطرح کرده و برای حل آن از شما کمک بخواهد. . . «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'| |' .| . . ‖↵ خبر دهیـد🗣 بہ‌ دزدان‌ ڪور دریایۍ😒 ‖↵ هنوز ڪشتۍاین‌قوم‌👥 ناخدا دارد💚 |✋🏻 |📖 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1699» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ طلایـ✨ـے ترین لحظه ها ارزانے نگاه مهربانتون😍 و هزار گل محمـد💐ـے پیشڪش قلبـ💖 باصفاتون 😊👋 ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . راه اگـر سخـت ... 😓 اگـر تلـخ ... 🤭 ولـے میـدانم ؛ آخـرش لذت نابـے ست ... 😇 اگـر صبـر ڪنم ! 🕊 . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •< > . . 💜/° د؎ مــاه ۶۱ بود. از بعد از جــار؎ ڪردن خطبہ عقــد توسط امام خمینی (ره) بہ مشهـد برگشتیم. 🧕/° شام مهمــانِ خانہ ولی‌اللـہ بودیم. وقتی نشستیم، مادر همســرم با یڪ روسـر؎ برگشت و سرم ڪرد و گفت: حالا قشنگ‌تر شــد؎. 😉/° آقا ولی‌اللـہ نگــاهی ڪرد و خندید و گفت: شما همین طور؎ هم برا؎ من زیبــائید! 📔/° بلند شد رفت طـرف ڪتابخانہ‌اش و یڪ ڪتاب آورد و گفت: این هدیہ من بہ شما؛ این اولین هدیہ من بود. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡ ‡ دشمن ھر روز از یڪ رنگۍ میترسد👊🏻 ۱روز از لباس سبز سپاه •💚• ۱روز از لباس خاڪی بسیج •💖• ۱ روز سرخۍ خون شهید •🌷• ۱روز از جوھر آبـے انگشتمان •💠• ولـــ☝️ــــے از سیاهۍ چادر تو •🌹• هر روز به خود میلرزد •😰• ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‡💎‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ‡🎀‡
|•👒.| |• 😇.| . . شریڪی رو انتخاب ڪنید ڪه برای خودتون مناسبه...🤗❤️ نه برای خانواده‌ تون..😕 نه برای عکسهاتون..😬 نه برای حساب بانڪی شما!!🙄 شخصی رو انتخاب ڪنید ڪه قصد داره زندگی شمارو پر از احساس ڪنه..😍🤩😍 . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌یکی از دوستام مرخصی گرفته بود از دانشگاه؛ بعد هی من دنبال کاراش بودم که ببینم میتونه تمدید کنه و اینا... هر روز میرفتم‌ پیش مدیر گروهمون که استادمم بود(مرد) یبار پرسید این خانوم رحیمی که شما همش دنبال کاراش هستی کیه من اصلا نمیشناسمش🤔 گفتم همیشه با من بود🙂 گفت شما فکر کردی من نگاه میکنم ببینم شما با کیا راه میری😑😂 وای تازه فهمیدم چه سوتی ای دادم😬 گفتم نه خب میگم اگ با من بوده شاید با شما کلاس داشته گفت نخیر 😑😑😂😂 . . ''📩'' [ 543 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
Sadegh Ahangaran & Hamid Ghorbani - Modafean Haram.mp3
4.55M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 🎙 ڪاش‌‌نفسمون‌میذاشت یہ‌جورۍزندگۍمی‌ڪردیم ڪه‌سال‌دیگہ‌همین‌موقع بہ‌مـادرامون‌میگفتن مـادر‌شهید :)🍃 . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑