eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
[• #آقامونه😌☝️ •] 👋 •] دستـم /° در انديشــه‌یِ‌‌‌👇 °\ دسـتِ «تــو» 💚 😉 •] از هـوش مےرود...! ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #غلامرضا_بروسان|✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(517)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🍁•° @Asheghaneh_Halal
💍⚫️ ⚫️ #همسفرانه رفتن بہ هیئــ🏴ــت با شــما یعنی که بنـ😊ــده اَجـر دعــاهـ🌺ـاي قــ🙌ــنوتم را گرفتـــم #حاجت‌_رواشید‌_ان‌شاءالله💐 @asheghaneh_halal ⚫️ 💍⚫️
[• ღ •] 🍃🖤 ••خوش‌خلقے نسبت به همسر، لطف نیست بلڪه وظیفه شماست... ••با جمله‌ے "من اخلاقم اینجوریه،از روز اول دیدے"، بدخلقےتان را توجیه نڪنید! ••محبت به همسر وظیفه شماست؛ ڪم ڪارے نڪنید! 😐 🍃🖤 ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇 [•ღ•] @asheghaneh_halal
[• ♡•] 🍃🖤 همسر ایده آل زندگے شما با اشخاص به اصطلاح ایده آل فیلمها ڪاملا فرق میڪند. به عبارتے منتظر چنین موجوداتے نباشید، چون فقط به فیلمها تعلق دارند... 🍃🖤 مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
°🏴° !!!!! حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: زمانے مرحوم شیخ ابراهیم حائری در مسجد کوفه معتکف بود، حضرت غائب "عج" را در خواب دید، حضرت به او فرمود:✨ اینها که در اینجا معتکفند، از خوبان و صلحا هستند، ولی هر کدام حاجتی دارد: مال، عیال، خانه، قضای دین، رفع کسالت و مرض و…، ولی هیچ‌کس به فکر من نیست و برای و فرج من به‌طور جدے دعا نمےکند! : در محضر بهجت، جـ٣ـ ، صـ٢۴٨ـ 🙏💚 ◾️ @asheghaneh_halal ◾️ °🏴°
... میخواهم از زیبایی هایت بگویم...😍 از مشکی ساده ات...✌️🏻 صورت زیبا و قشنگت...☺️ عفت و نجابتت...😇 بانویِ سر به زیرِ شهر...🌹 چه زیبا قدم میگذاری بر کوچه و خیابان ها...🙂 بانوی پاک دامن، آقایمان (عج) عشق میکند وقتی تو از خانه بیرون می‌آیی... نگاهت میکند...🦋 میبیند که از نگاه ها در امانی ُ خدایت را شکر می‌کند که تو چادر به سر میکنی...💚 از مادرش (س) تشکر میکند برای پروراندن دختری به این پاکیُ نجیبی...🎈 🎀 •[🏴]• @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #شهید_زنده •] ♥|قلب ما هم داراے چشم است! |✨خدا اگر خیر ڪسے را بخـواهد چشـم قلـب او را بـاز مےڪند... ☝️| پــیشنهـاد دانـلود🍃 |☺️بہ قول حاج حسین یڪتا اگہ چشم سرتو ببندے چشم قـلبت باز میشہ!👌 #دعا‌ڪن‌‌چشم‌قلبت‌بازشہ #حجت‌السلام‌عاملے ـشھید اند،امـا زندھ😌👇 [•🕊•] @asheghaneh_halal
[• #قرار_عاشقی⏰ •] پنجره فولادِ تو بیمار را آورده است تو جوابش را بده ، دڪتر جوابش ڪرده است💔]~ هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇 [•💛•] @asheghaneh_halal
▪️🍃 حالِ خرابِ حضرتِ پاییز،مالِ من••|✋ شأنِ نزولِ سوره‌ی باران به‌نامِ تو.••|☺️ ▪️🍃. @asheghaneh_halal
🐝 °•| #نےنے_شو |•°🐝 🍂🎈[ باباجے من سهیــد سُده ] [ مَن چِ ندیدمس🙈 ] 🍂🎈 🍂🎈 بابایــم میجـهـ باباجے عیلے عیلے مهلبون بوده 🍂🎈 🍂🎈 منم دوش دالم مثل ایسون سهید بســـــم 🍂🎈 🍂🎈 لاستے لباشم عوسمِله!😌 دلتون نخواد، از الان دالم تملین سهـــادت میتُنم 🍂🎈 🍂💛 #تحــریریهـ‌‌نےنےشو به داشـــتن شما نےنے شهادت طلب افتخـــار میڪنه 🍂💛 🕶دفاع از مهــــین پــــایانے ندارد. ڪجاے این خط مـــقدم سلاح به دست ایستاده اے!؟🕶 استودیو نےنےشو؛ آب قنـــــــــــــــ🍭ـــــــد فراموش نشه👶👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_دوازدهم ﴾﷽﴿ _نمی دونے؟!نگو نمیدونم...بگو نمی خوام بگم... _چت شده
🍃📝 💚 ﴾﷽﴿ از بازار مـشهد بہ سمت حرم میرویم...خوشبـختانہ هتلمان نزدیڪ حرم است! ساکت و بے توجـہ راه میروے...من هم سعے میکنم پا بہ پایت قدم بردارم آنقدر تند میروے کہ گاهے وقت ها جلو مے افتے از مـن! سردے و سنگینے ات اذیتمـ میکند... از دیشـب تا الآن با خود فکر کردم...اگـر اجازه ندهم بعد ها چہ مے شود؟ نڪند حضـرت زینب مرا بازخواست کند؟! امـا اگر محمد شهید شود چہ؟!نـہ...مے رود باز بر مے گردد...حضرت زینـب امانت دار است!اصلا بهـتر از قـبل محمدم را بر مے گرداند! بہ چهره ات نگاه میکنم خیلے عادی بہ روبرویت نگاه میکنے و اصلا حتے حرفے ام نمی زنی...می گویم : محمد؟ جواب نمے دهے دوباره می گویم : محمـد؟ باز هم جـواب نمے دهے... دلم میشکند...این رفتارت باعث میشود احساس نا امنے کنم...فکر میکنم دیگر مراقبم نیستے! بار دیگر مے گویم : آقا؟ نفس عمیقے میکشی و باز هم سکوت میکنے _مے شہ...فقط بگے...چقد وقت داریم؟! بالاخره نگاهم میڪنے...اما با تعجـب... احـساس پیروزے می کنم! _یعنے چے؟! _از الآن تا وقـت اعـزام بعدیت...چقد وقت داریم؟ دوباره بہ روبرویـت نگاه مے کنے...جواب مے دهے : خیلے ڪم... دلـمـ میگــیرد...با تـرس مے پرسم : مثلا...چ...چقد؟ بعد مڪث طولانے می گویی : ۱۵ روز! یڪ آن قلبم می ایستد و سر جایم خـشک مے شوم ڪمی جلو مے روے...قلبم بہ تپش مے افتد و چشمانـم سیاهے می رود! فقط صدایت را شـنیدم کہ داد زدے: یـا حـسیـــن...مریم...مر...م... 🖊••بھ قلــم: ••مریـم یونسے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃📝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_سیزدهم ﴾﷽﴿ از بازار مـشهد بہ سمت حرم میرویم...خوشبـختانہ هتلمان
🍃📝 💚 چــند بار پلک میزنم و چشم هایم را باز میکنم... ساعت سہ و نیم نیمہ شب است... تمــام این مـدت را خواب بودم! غلتے میزنم و رویم را میچـرخانم تو هم برگـشتہ اے! پشـت بہ من روے تخت دراز کشیدے ، حتے لباس بیرونـت را هم عوض نکردی... از تن بے حرکـت و نفس هاے منظمـت معلوم است کہ خوابیدے! از این کہ میبینمت دلگرم میشوم مے نشینم و بہ پنجره نگاه میکنم... سـکوت حاکم است... باد ملایمی پرده هاے کنار زده را تکان میدهند... پنجره آسمان تاریڪ شب را قاب گرفتہ اسـت اثرے هم از ماه نیست... …! رویم را سمتت میکنم... دوست دارم از دلت در بیاورم نکند مرا نبخشے؟! نکند با من بد شوے؟ نکند فکر کنی لیاقت همسری با یک مدافع حرم را ندارم؟! باور کن تمام این حرف ها براے دلتنگی هایی است کہ کشیدم... از فراق دوباره ات میترسم!میترسم! خم میـشوم و بہ صورتت زل میزنم...معلـوم است خیلے خستہ ای نزدیک تر میشوم...نزدیک و نزدیکتر... آنقدر کہ نفس هایم موهایت را تکان میدهد فقـط کمـے مانده تا لبهایم روے ریش هاے مردانہ ات قرار گیـرد... چـشمانم را میبندم و نزدیڪ تر میشوم و آرام گونہ ات را میبوسم! 🖊••بھ قلــم: ••مریـم یونسے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃📝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_چهاردهم چــند بار پلک میزنم و چشم هایم را باز میکنم... ساعت سہ و نی
🍃📝 💚 ﴾﷽﴿ سوزش بدے از دستم احسـاس میکنم...آرام چشمم را باز میکنم...تصویـر تار و مبهمـت رفتہ رفتہ مشخص میشود!روے صندلے نشستہ اے...با نالہ میگویم : محـــــمــــد... صدایم را کہ میشنوے سریع از جـایت بلند مے شوے و مے آیی بالاے سرم _جـان مـحمـد؟!بیدار شدے؟خوبے؟جاییـت درد نمیکنہ؟ از چشـمانت نگرانےموج میـزند دوباره با نالہ میگویم : بــریم خــونہ... _قربونت برم...بزار سرمت تموم شہ هرجا بخواے میبرمت... چند ثانیہ بہ چشمانـت زل میزنم یاد حرف آخرت باز مے آید بہ ذهنم... قلبم تیـر میکشـد می گویم :آقا پلکے میزنے وجلوے بغضت را میگیرے و جواب میدهی : جـانم؟ _واقــعا میخواے برے؟ _اگہ تو نخواے نمیرم عزیزم...می مونم پیـشت فورا سر کلامت میپرم : نہ برو...باید برے اصلا متوجہ حرفم نبودم و انگـار هرچہ کہ فکر میڪردم بہ زبانم آمد از حـرفم تعجـب میکنے میپـرسے : تو...تو راضے اے؟ چـشمانم را بہ علامـت تایید باز و بستہ میکنم و همچنان بہ چهره ات نگاه میکنم... صورتت در هم میرود...چشـمانت خیس میشود خم میشـوے و پیشانے ام را مے بوسے و همزمان کہ چشمانت را مے بندے اشڪے روے گونہ ات سر میخورد! ! احسـاس میـکنم تمام تنم لرزید...با اینڪہ برایم خیلے سخت بود میپرسم: محمدم...تو میرے اونـجا...شاید شهید بشے... پـس من چے؟من چجورے شهید میشم؟ با صدایے گرفتہ جواب میدهے : تـو؟!...بہ مرور! 🖊••بھ قلــم: ••مریـم یونسے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃📝
[• #آقامونه😌☝️ •] 👇 •] بے گُـلِ 💚 •] رویِ «تــو» 💫 •] ذرات جهـان ✋ •] در خـوابنـد...! ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #صائب_تبریزی|✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(518)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🍁•° @Asheghaneh_Halal
[• #صبحونه🌤•] مولا جان.....✨ 🌈وسط جاذبه ی این همه رنگ... ⭐️نوکرت تا به ابد رنگ شماست... ✋بی خیال همه ی مردم شهر... 😭دلم آقا به خدا تنگ شماست... #سلام_ای_نور_خدا💚 #در_تاریکی‌های_زمین☀️ [•♡•] @asheghaneh_halal
💍⚫️ ⚫️ #همسفرانه دوستت دارم•♥️• شبیه رنگ نارنجیِ شـهر...°🔶° ای که عشقــت•💑• در دل پاییــ🍁ــز غوغــا می کند🍊🍃 #پاییزطورے🍂 #مثل_عطربهارنارنج_دلنشینی😌 @asheghaneh_halal ⚫️ 💍⚫️
[• ღ •] ••هیچ زوجے وجود ندارد ڪه صد در صد متناسب با هم باشند...•• ••مهم این است ڪه در جهت نزدیڪ شدن به هم گام بر دارند....•• ☺️ ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇 [•ღ•] @asheghaneh_halal
[• ♡•] ••🖤 تمرڪز روے نڪات منفے خطاے بزرگے است. یادتان باشد اگر به هر دلیلے درباره مردها احساسات منفے در شما وجود داشته، آنها را ڪنار بگذارید و با دیدگاه مثبت، انتخابے مناسب داشته باشید. ••🖤 مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
#ریحانه با صــ🔉ــداے اذان از سر سفـ🍝ـره بلنــد شد! گفتیم: غــذات سرد می‌شه...😕 گفت: نه! مےرم نمــاز♥️🍃 وگــــرنه غــذای روحم سرد می‌شه...😓 #شهید_محمود_شهبازی🌷 #مراقب_غذای_روحمون_باشیم💚 •[🏴]• @Asheghaneh_halal
پدر و مادر عزیز! ڪارهاے نہ چندان بد بچہ ها را نبینید.❌  این قدر اصرار نڪنید ڪہ اشتباہ بچہ ها را ببینید. اجازہ بدهید ڪہ اشتباہ ڪنند. مگر خود ما اشتباہ نمے ڪنیم؟ یڪے از بزرگترین مسائل جوانان امروز این است ڪہ بہ خودشان اجازہ ے اشتباہ نمے دهند و با ڪوچڪترین اشتباہ بہ هم می‌ریزند😩 همہ ے ما اشتباہ میڪنیم اما مهم واڪنش بعد از انجام آن است. بعد از هر اشتباہ چہ بلایے سر خودتان مے آورید؟ چون بہ شما اجازہ ے اشتباہ ڪردن دادہ نشدہ ولے شما بہ بچہ هایتان اجازہ ے اشتباہ و تجربہ بدهید، حتے بارها و حتے نبینید. ڪودڪ سهل انگارے مے ڪند ڪمے تامل ڪنیم، سریع نیش نزنیم ،در امر و نهی افراط نکنیم. مشڪل از این جا شروع مے شود ڪہ ما میخواهیم یڪ موجود بے عیب و نقص تربیت ڪنیم مگر ما عیب و نقص نداریم ؟ ☺️👇 🎀| @asheghaneh_halal
[• #قرار_عاشقی⏰ •] من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو  تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم  آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو هرشب ـراس ساعت عاشقے😌👇 [•💛•] @asheghaneh_halal
▪️🍃 #همسفرانه مثل پاییز می مانی....••|😁 آدم نمیداند چه بپوشد وقت دیدنت😑 #کامران_رسول_زاده ▪️🍃 @asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_پانزدهم ﴾﷽﴿ سوزش بدے از دستم احسـاس میکنم...آرام چشمم را باز م
🍃📝 💚 _آآآآآآییییییییی محمــــــــد دست نزن بہ دستمممم درد میـکنــــــــــــہ _آخ آخ ببخشید...معذرت میخوام...چیکارش کنم؟نازش کنم خوب میشہ؟!!! _نـخیر نمیخوام...برو اونورو بگیر! میخندے و آن یکے دستم را میگیرے...نمے دانم چرا اصلا میلے بہ خندیدن ندارم همـش پر از اضطراب و ترسـم ، ترس از دسـت دادنت... یڪ لحظہ کہ از پیشمـ میروے دلم هزار راه میرود و وقتے باز میبینمت آرام میشوم...همـان چند ثانیہ ای کہ پـیش پزشڪ رفتے و برگشتے حـس کـردم کہ نکـند از دستت بدهم! واے بہ حال و روزم وقتے قرار است از پیشـم بروی... امـا تو! مدام میخنـدے...خیلے خوشـحالے... از خنده ها و خوشحـالے هایت حرصم میگیرد! انگار از اینکہ میخواهے بروے شادی! چـقدر زمـان کم است...فقط...۱۵روز؟! هنـوز یـک ماه هم از آمدنـت نگذشتہ... آخـر چـرا؟!چـــرا؟!! بازویم را میگیـرے و از بیمـارستان خارج میشـویم مـرا سوار تاکسی اے میکنے و خودت هم کنارم مینشینی در راه مے گویم : میشہ بریم حرم؟ _با این حالـت؟! _بریم دیگہ...خوبم _اول یکـم استراحت کن میریم _عہ...تو این دو روزی کہ اومدیم فقط یڪ ساعت زیارت کردیم... _اصـرار نکن نمیشہ دیگـر داشت گریہ ام در مے آمد! آنقدر لج داشتم کہ همہ چیز روے اعصابم بود... حتے بہ ماشینمان کہ در ترافیڪ مانده بود هم ایراد میگرفتم با نالہ گفتم : اذیت نڪن...بریم دیگہ...من حالم خوبــــہ کلافہ میگویے : خیلے خب میریم میریم! و بعد بہ راننده مسیر جدیدمان را میگویے سـرم را بہ سمت پنجره مے چـرخانم دسـتت را روے دستانم میگذارے و با صدایے آهستہ در گوشـم میگویے : واے بہ حال من...اگہ ایـن بچہ مثل تو شہ!!! چــــــــــــــــــــے؟!!!!!!!! با تعجـب نگاهت میکنـم از حالـت چهره ام خنده ات میگـیرد میگویی : تعجـب کردے؟! نگاهے بہ راننده میکنم و سـرت را پایین مے آورم در گوشت میگویم : چـرا چرت و پرت میگے؟!!!!بشـنوه چے؟!!! بعد با چشمم بہ راننده اشاره میکنم نگاهے گذرا بہ او میکنے و با لبخند میگویے : خـب دیگہ! حـرف هایت مشکـوک اند!یعنـے چہ؟!!! نڪند...نڪند کہ... با تعجـب و اندکے ذوق بہ چشمـهایت زل میزنم و میگویم : یعـنے...یعنـے... سـرت را بہ علامت تایید تڪان میدهے و می خندے! از هیـجان دسـتانت را محکـم میفشارم و می گویم : شوخے میکنے؟! ابروهایت را بالا مے اندازے و جواب میدهے : نوچ! آنـقدر انرژے میگیرم کہ دوست داشتم خودم را از پنجـره ے ماشین پایین بیاندازم!! با صداے نسبتا بلندے میگویم : مــــحــــمــــــــد؟؟؟؟!!!!راسـت میگے؟!!! انگـشت سبابہ ات را جلوے دهانت میگیرے و با اشاره بہ راننده میگویی : هیـــــس! آروم باش... لبخندت پر رنگ تر میشود و با محبت بہ چشم هایم نگاه میکنے از هیجـان و خوشحالے نمیدانم چہ کار کنم؟!! آنقدر خوشـحال میشـوم کہ همہ چیز را فـراموش میکنـم تمــامشان را... از ماشیـن پیاده میـشویم...دسـتت را میگیرم و با ذوق تـاب میدهم خنده ات میگیرد و میگـویے : بچہ شدی؟! حتے دیـگر درد جـای سرمم را هم فـراموش میکنم آنقدر سرحالم کہ اگر ڪسے نداند فکر میکند داروے انرژے زا بہ من داده اند!! باورم نمیـشود ڪہ دارم مادر میشـوم...مـادر فرزند تو!! واااااااے محــمــدم!فڪرش را بڪن...چقدر زندگے مان شیرین تر میشـود! با هم بہ سمت حرم میرویم...دیگر هوا تاریڪ شده و چراغ مغازه ها و بلوار ها شـهر را روشن میکند با ذوق میگـویم : از کجا فهمیدے؟دکتر گفت؟ _اهوم...البتہ یہ چیز دیگہ ام گفت! _چے؟! _گفت بہ مامانش بگم اینقد لجبازے نکنہ و بہ حرف آقاش گوش کنہ با شوخے بہ دستت میزنم و میگویم : خـب حالا باباے بداخلاق! از لقبے کہ بهت داده ام خوشـت مے آید!مے خندے...صداے خنده هایت تمام دردهایم را درمان میکـند! از خنده هایت من هم میـخندم... راستے تکیہ گاهم! چہ مراعات نظیر زیبایے ساختہ ایم مـن و تو و کودک در راهمان...! 🖊••بھ قلــم: ••مریـم یونسے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃📝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_شانزدهم _آآآآآآییییییییی محمــــــــد دست نزن بہ دستمممم درد میـکنـ
🍃📝 💚 کــیف و سـاک هایـمان را جـمع میکنم قـرار اسـت براے زیــارت آخـر و خـداحافظے بہ پـیش آقا برویـم پـیراهن چارخـانہ اے با رنـگ هاے تـیره بہ تـن میکنے و شـلوار ڪتان مـشکے رنگت کہ اولـین بار براے تولدت خـریده بودم را میـپوشے مـن هم روســرے کـاربنے رنـگے را بہ سـبک لبنانے میبندم و چـادر عربے ام را سرم میـگذارم دسـتم را میـگیرے و بہ سمـت حرم میرویم از بیــن مغازه هاے پـشت سر هم بازار نزدیڪ حرم یکی یکی بہ ویترین هایشـان نگاه میکنم یک لحظہ چشـمت بہ مغازه اے میافتد و با عجلہ میگویی : تـو همیـن جا باش الان میام! نگـاهت میکنم و تا خواستم بہ دنبالت بیایم باز میگـویی : نیـا وایـستا الان میام... سر جایم می ایستم...پشـت میکنـے و بہ سمـت فروشـگاه میدوے معـلوم نیسـت چہ فروشـگاهی است آن طرف خـیابان است زیـر سایہ ے سقف یکے از فروشگاه ها می ایستم و منتظرت میـشوم چنـد دقیقہ بعد از فروشگاه بیرون مے آیی و پاڪت کوچڪے را داخـل جیبت میگذارے و بہ سـمتم مے آیی موشـکافانہ سمتت مے دوم ، دستم را بہ سمـت جیبت می برم و با کـنجکاوے میپـرسم : چے گـرفتے ببـینــــــــــم؟!! مانع میـشوے و میگویی : فـضولے گل من؟!! اخمے میکنم و طلبکارانہ میـپرسم : چـے گفـتــــــــــــــــــــے؟؟؟؟؟ با خنده میگـویے : بعـدا نشـونت میدم دسـتم را میگیرے بہ سـمت حرم می رویم... رد سایہ مان را دنبال میـکنم با خنـده میگویم : بابا لنگ دراز دیدی اینو؟ بہ سایمان اشـاره میکنم میخندے و میگویی : ایـن دفعه کہ بیایم مـشهد یکے کوچولو ترم اون طرفہ! ذوق مـیکنم! حتے فکـرش را هم نمی کردم کہ ایـنقدر عاشق بچہ هایی! 🖊••بھ قلــم: ••مریـم یونسے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃📝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🍃📝 #عشقینه #مسافر_عاشق💚 #قسمت_هفدهم کــیف و سـاک هایـمان را جـمع میکنم قـرار اسـت براے زیــارت آخـ
🍃📝 💚 کفشم را بہ ڪفش دارے میدهم و آرام آرام بہ سمت ضریح میـروم از همـین حالا عـطرش مـستم میکند آقاے مـهربان همـیشہ لحظہ هاے خداحافظے سخت است آن هم با شما ، هـواے شـهرمان دلگیر است...امـا اینجـا وقت آرامـش است و احـساس!فــقط هم بخاطر وجـود شمـا...راستے مـراقب محمـدم باش! آقاجـان بـیـن خودمان باشد! این بار هم بہ محالتان دل بسـتہ ام...محـمدم را برگردان ، بگذار سالم برود مراقبش باش!شمـا میتوانے... شـما کہ داغ جـوان کشیده اے قربانت شوم... سـرباز عمہ تان را اول بہ خدا بعد بہ شما میسپارم! زیارت نامہ ے وداع را میـخوانم و دسـتے بہ در حـرم میـکشم و سلامے میدهم بہ سمـت شبستان میروم وقتے داشتم مے آمدم تو هم از سمـت آقایان بہ شبستان مے آیی قرآنے بر میدارم و دستم را بالا مے آورم مـرا میبینے لبخندے میزنی و با اشـاره بہ یڪ ستون مینشینے کنارت مینشینم و دانہ هاے تسبیحے را کہ از کنار ستون برداشتہ اے در دسـتان میغلتانے و ذکرے را زمزمہ میکنے سرت را بہ دیـوار پـشت سرت تکیہ میدهے قرآن را با صـلواتے باز میـکنم سوره ے نور مے آید...لبخندے میزنم و دستے بہ آیات میزنم و روے صورتم میـکشم میپـرسم : به نظرت اسم بچه مونو چی بزاریم؟ _اگہ دخـتر بود زیـنب اگہ پسر بود علے اڪبر _خــوبہ...!! تو دوسـت دارے چے باشہ؟ _دخـتره میدونم! _از ڪجا میدونے؟ _چـون باباشم میدونم لبخـندے میزنم و بہ چهره ات نگاه میکنم ڪاشکے شبیہ تو باشد لااقل وقت هاے دلتنگے بہ چهره اش نگاه میکنم و یاد تو می افتم! _موهاشو خرگوشے ببند هر وقت میخواد بیاد پـیش من لباس تور تورے تنش کن! _مگہ تو کجا میخواے برے؟ ســڪوت میکنے و دوباره رویت را آن طرف میکنے و بہ ذکرهایت ادامہ میدهے دلـم میـگیرد! تـو برمیــــگردانے مگــــر نہ؟! خـــودت گفـــتے...یادت هــست...قول داده بودے! قرآن را میـبندم و سرجایش میگــذارم و دوباره بہ پیـشت میـنشینم! 🖊••بھ قلــم: ••مریـم یونسے ☺️ •• @asheghaneh_halal •• 🍃📝