eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸|•حاج حسین یکتا: رفقــا..📢 کاری که برای خدا☝️شروع بشه، خدا کمک میکنه😊کارش میگیره😍 راهش نشون داده میشه👌 و اهلش جمع میشن.. و کارهایی که میخواد خـ💚ـدایی شروع بشه، از وسط سختی‌ها شروع میشه.. 😊 ❤️ 🕊| @Asheghaneh_halal
آرزویم شده بی رنگ شود فاصلہ ها در مسلمـــانے ما ننگ شود فاصلہ ها بارلهـ✨ـا برسان آن مہ در پرده ےغیبـ🌙 فرجےکن کہ کمے تنگ شود فاصلہ ها 💓 |🍃| @asheghaneh_halal
#قرار_عاشقی {❤️}براےگمشده هايك چراغ روشن كن {💚}نياز به راه نمايي كه داشــتم دارم {💙}همان گداےقديمےكه داشتےدارے {💜}همان امام رضايےكه داشتم دارم ڪلیڪ کن بریم حرم😍🍃👇 ~•💛•~ @asheghaneh_halal
#آقامونه از عشق تو رهبـ💚ـرا نمردن ظلم استـ... در گوشہ ے خانـ🏡ـہ جان سپردن ظلم استـ... من مقلد فاطـ🌸ـمہ ے زهرایم در راه تو یڪ سیلے👋 نخوردن ظلم استـ... #جانم_فداے_رهبر✌️ 🌹| @asheghaneh_halal
🌹🍃 🍃 #همسفرانه 😌||نــاز ڪردن 🌸||تڪیہ ڪـردن 😇||خـانـمے هـا مـال مـن 💚|| اِقـتدار و عــشــق 😍|| آقـایےتمـامش 👌|| مـال تـو #اصـن‌همـش‌مال‌خودت☹️ #توفقط‌باش 🍃 @asheghaneh_halal 🌹🍃
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😊] داداسـ ژونَمـ دیدهـ بَختـِ تابـ😴ـه بیا بتابیـمـ بـبـینـ👀 آبـ٘دے بـُدُلگـِـه👇 تِگَـد حَبـاتو دالـه😍 [😎] اے شیطـووونا 😉 بیشـتر بهـتون میاد قـهر ڪرده باشید😅 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 •🍼• @Asheghaneh_Halal
♥️📚♥️📚♥️ 📚♥️📚♥️ ♥️📚♥️ 📚♥️ ♥️ 🌸🍃 🌺 ⃣1⃣ °•○●﷽●○•° چسبیدم ب صندلیم از اینکارم خندش گرفت زد زیرخنده و شیطون گفت +آخییی خم شده بود ک داشپورت و باز کنه داشت توش دنبال ی چیزی میگشت تو این فاصله بوی عطر خنکش باعث شد ی نفس عمیق بکشم از موهای لخت خیلی خوشم میومد ناخودآگاه جذبشون میشدم. بی هوا ی لبخند زدم و مثه گذشته ها دستم و گذاشتم تو موهاش و تکونشون دادم. از اینکه بخاطر لختیشون ب راحتی با یه فوت بالا و پایین میشد ذوق میکردم محکم فوتشون کردم و وقتی میومدن پایین میخندیدم یهو فهمیدم مصطفی چند ثانیست که ثابت مونده . خجالت کشیدم و صاف نشستم سرجام . ایندفعه بلند تر از قبل خندید . کیف پول چرمش و از داشپورت ورداشت و دوباره نشست رو صندلی. برگشت سمتم و به چشمام زل زد از برقی ک تو نگاهش بود ترسیدم . چیز بدی نبود ولی من دلم نمیخواست وقتی از احساسم بهش مطمئن نبودم اینو ببینم . نگاهم و ازش گرفتم از ماشین خارج شد و رفت بیرون مسیرش و با چشمام دنبال کردم در یه فست فودی و باز کردو رفت داخل ب ساعت نگاه کردم ۱۵ دیقه ای مونده بود تا شروع مراسم تقریبا ۳ دقیقه بعد با یه ساندویچ برگشت تو ماشین . گرفت سمتم. ازش گرفتم داغ بود و بوش تحریکم میکرد برای خوردنش . پرسیدم :این چیه ؟ داشت کتش و در میاورد وقتی در اورد و گذاشتش رو صندلیای عقب گفت +اگه گشنته بخورش . اگه نه ک نگه دار با خودت. گشنت میشه تا تموم شه مراسمشون . ازش تشکر کردم که گفت +نوش جان یخورده ک از مسیر و گذروندیم دستش و برد سمت سیستم و یه اهنگ پلی کرد تقریبا شاد بود ابروهام بهم گره خورد و رو بهش گفتم شهادته خاموشش کن دوباره با همون لحن مهربونش گفت: شهادت فرداعه بابا +کی گفته فرداست؟ فاطمیه دو تا دهس الان دهه دومشه حداقل وقتی خودمون داریم میریم هیئت رعایت کنیم دیگه. _سخت نگیر فاطمه جان ملت عروسی میگیرن ک +اولا اینکه مردم مرجع رفتارای ما نیستن و ما از اونا الگو نمیگیریم دوما اینکه اصن اینا هیچی میگم حق با تو و وارد بحث اعتقادات بقیه نمیشم فقط اینو خیلی خوب میدونم خوشی هایی که وقت غمِ خدا باشه مونگار نیست و میشه بدبختی... دهنم کف کرده بود انقدر که تند حرف زدم مصطفی که دید دارم تلف میشم گفت :باشه بابا بااشهه غلط کردممم تسلیمم آروم باش عزیزم خودمم خندم گرفت از اینکه اینجوری حمله کردم بهش ... دیگه چیزی نگفتیم ۱۰ دقیقه بعد رسیدیم ب مقصدمون باخوندن اسم مکان و مطمئن شدن ماشین و کنار خیابون پارک کرد و پیاده شدیم ... از ماشین پیاده شدم و کولمو انداختم دوشم. یه نگاه به مصطفی کردم و _توعم میای مگه؟ +نه ولی میام راهنماییت کنم بعدش باید برم جایی کار دارم . _اها باشه +مراسم تموم شد زنگ بزن بیام دنبالت _نه مزاحمت نمیشم اخم کرد و محکم تر گفت +جدی گفتم . دیر وقت نمیزارم تنها بری چپکی نگاش کردمو گفتم باشه ‌ بعد باهم راه افتادیم سمت قسمتی که خانوما نشسته بودن چون باید از وسط اقایون رد میشدیم مصطفی به من نزدیک تر شد. دیگه کاراش داشت آزارم میداد . یه خورده که رفتیم ازش خداحافظی کردم . اونم ازم جدا شد و رفت سمت ماشین. از رفتنش که مطمئن شدم حرکت کردم. یه ذره راه رفتم که دیدم یه سری پسرا تو خیابون رو به روی در ورودی هیئت حلقه زدن و باهم حرف میزنن وایستادم و چند بار این ور و اون ور و نگاه کردم . چشَم دنبال آشنا بود . میخواستم اون دونفرو پیدا کنم . هی سرمو میچرخوندم دونه دونه قیافه ها رو زیر نظر میگرفتم . تا یه دفعه قیافه آشنایی نظرمو جلب کرد. سریع زوم شدم روش. متوجه شدم همونیه که برام دستمال اورده بود . مشغول برانداز کردنشون بودم که یه نفر ازشون جدا شد چون نمیتونستم برم بین پسرا وقتی داش از سمت من رد میشد بهش گفتم _ببخشید سرشو انداخت پایین و گفت +بفرمایید امری داشتین؟ _میشه اون آقا رو صدا کنین ؟ +کدوم؟ دستمو بردم بالا و اونو نشونش دادم . دنبال دستمو گرفتو گفت +اها اونی که سوییشرت سبز تنشه ؟ _نه نه اون بغلیش‌ . چشاشو گرد کرد و با تعجب بم خیره شد . +حاج محمدو میگین ؟؟؟؟ پَکر نگاش کردم با اینکه اسمش و نمیتونسم جهت انگشت اشارشو که دنبال کردم گفتم _بله از همونجا داد زد +آقااا محمدددد !!! همه برگشتن سمتمون حاجیییی این خانوم (پوف زد زیر خنده)کارتون داره با این حرفش همه ی اونایی که داشتن باهم حرف میزدن خندیدن. برام عجیب بود که چی میتونه انقدر جالب و خنده دار باشه براشون... بہ قلمِ🖊 ــ🖊 💙و 💚 ☝️ هرشب راس ساعت 22:30 از ڪانال😌👇 ♥️📚| @asheghaneh_halal
♥️📚♥️📚♥️ 📚♥️📚♥️ ♥️📚♥️ 📚♥️ ♥️ 🌸🍃 🌺 ⃣1⃣ °•○●﷽●○•° اون‌ پسری که تازه فهمیدم اسمش محمده گف +عه بچه هآ!!! زشته!! بی توجه بهش ب خندیدنشون ادامه دادن یخورده نزدیک تر شدم ببینم چی میگن همون پسره که از سمتم رد شده بود با خنده میگفت : +حاجی؟به حق چیزای ندیده و نشنیده. من فکرشم نمیکردم یه دختر اینجوری بیاد و بگه با شما کار داره... (مگه چجوری بودم؟ طاعون دارم مگه!! دلم خیلی گرفت.) هی بش تیکه مینداختن واز رفتاراش معلوم بود ک از شوخی و حرفای دوستاش ناراحت شده . صورتش سرخ شد اخماش رفت توهم سرشو انداخت سمت زمین و رفت. با تعجب ب رفتارش خیره موندم یعنی چی اینکارا؟ کجا گذاشت رفت؟ کلافه ایستادم همونجا ک ببینم کجا داره میره ... یخورده که رفت یهو اون دوستش که فرشته نجات من شده بود جلوش سبز شد . وقتی محمد دیدتش با همون ابروهای گره خورده محکم بازوشو گرفت و کشیدش این فضا دیگه آزارم میداد . چرا فرار میکردن ؟ بابا دو دیقه صب کنید من حرفمو بزنم برم! چرا بین اینهمه پسر نگهم میدارین . وقتی دیدم نیومدن مسیری و که رفته بودن دنبال کردم ب یه کوچه ی تقریبا خلوت رسیدم داشتم اطرافم و نگاه میکردم ببینم کجان ک متوجه صدایی شدم . اروم قدم برداشتم و رفتم سمت صدا وقتی واضح شد ایستادم . صدای محمد بود +برادر من آقا محسن آخه چرا همچین کاری کردی؟ مگهه نگفتم برامون شر میشه ! بفرماا دیدی دختره اومد دنبالمون؟ الان چیکار کنمم من ها؟ مگه بودی ببینی بچه ها چقدر چرت و پرت میگفتن!!!! از حرفاش سر در نمیاوردم من باعث اینهمه خشمش شدم ؟؟ پسری که فهمیدم اسمش محسنه جواب داد +چرا بیخودی شلوغش میکنی بنده ی خدا که هنوز چیزی نگفت نمیدونی واسه چی اینجاس !! شاید مثه بقیه اومدنش اینجا یهویی شد و مارم یهویی دید !! بزار بریم ببینیم واسه چی اومده بعدشممم تو دلت رضا میداد ول کنیم بیچاره و تو اون وضعیت بریم ؟ خو هر کی جای ما بود کمک میکرد کار بدی نکردیم ک محمد: یعنی چی که بیخودی شلوغش میکنیی ؟ یخورده مکث کرد و دوباره ادامه داد +پناه میبرم ب خدا از دستِ شیطان و قضاوت! اقا من نمیدونم تو خودت برو ببین چیکار داره. من واقعا نمیتونم باهاش حرف بزنم!!! الان دیگه جایی ایستاده بودم ک قیافه هاشونو میدیدم نبضم تند میزد محمد همونطور بهش نگاه میکرد و چیزی نمیگفت دیگه محسن بوسش کرد و خیلی شیطون گفت +نگران نباش خدارو چ دیدی شاید سنگ خورده تو سرش! اینو گفت وبلند بلند خندید. چشام زده بود بیرون. اینا داشتن راجب من حرف میزدن ؟ محمد تا اینو شنید اطرافش دنبال چیزی گشت ک پرت کنه طرف محسن محسن گفت :عه عه عه باشه باباا شوخی کردم چرا جوش میاری حاجی واسه قلبت ضرر داره اینهمه استرس قرمز شدیی . محمد:بخدا محسن من موندم تو خلقت تو! محسن فقط خندید دیگه صبر نکردم چیزی بگن و جلو تر رفتم محسن پشتش ب من بود. محمد رو به روم بود،تا دهنش و وا کرد چیزی بگه متوجه حضور من شد . از جاش تکون نخورد و سرشو انداخت پایین. جلوتر که رفتم محسنم منو دید . سلام کردم‌. محسن با خوشرویی و محمد همونطور که سرش پایین بود جوابم و داد . نمیدونم چی رو زمین اینهمه جذاب بود ک هر وقت دیدمش سرش پایین بود دلم شکسته بودوچشام هوای گریه داشت. صدام و صاف کردم که محکم تر حرفم و بزنم _من واقعا نمیدونم شماها راجع ب دخترای هم شکل من چی فکر میکنین نمیدونم چجوری میتونید با دوتا بر خورد و یه نگاه ب تیپ و قیافه اینجور ماهارو قضاوت کنین شناخت زیادی ازتون نداشتم ولی امشب خیلی خوب شناختم جماعت هم ریختِ شما رو !!! چرا فکر میکنید فقط شما خوبین و همه بد!!چ گناهیی کردم که همچین برخورد زشتی دارید باهام ؟ خودتون خجالت نمیکشید ازاین رفتار؟ مگه دنبالتون کردم که فرار میکنید ؟ مطمئن باشید عاشق ریختتونم نشدم. ولی گفتم وقتی اومدم اینجا و شماها هم هستین بابت اون روز ازتون تشکر کنم فقط همین!! دستام از عصبانیت میلرزید!! مات و مبهوت مونده بودن تو صدام بغض داشتم و تمام سعیمو کردم که کنترلش کنم . قدمای بلند ورداشتم سمت محمد تو فاصله خیلی کم باهاش ایستادم انگشت اشاره ام‌و گرفتم سمتش _دیگه هیچ وقت بخاطر اینکه افکار و عقاید بقیه باهاتون فرق داره اینطوری باهاش رفتار نکنین. از همون حضرت زهرایی که فکر میکنی فقط خودت میشناسیش میخوام خودش جوابت و بده! بغضم شکست و دوباره گریم گرفت... بہ قلمِ🖊 💙و 💚 ☝️ هرشب راس ساعت 22:30 از ڪانال😌👇 ♥️📚| @asheghaneh_halal
°🌙| #آقامونه |🌙° °| اے سـپـــه‌دارِ💪 °\ غــرور انگیــز عشـقـ😎 /°فاتـحـ حُمــصـ و حـلبـ😊 °| صــُنعــا، دمــشــقـ✋ °| از عتــــابـ تــــــو👇 /° زعیـــمـ قـــومـ یـاسـ☺️ °\ همچــو بیــدے گشته🌴 °| لـــرزانـ از هــــراسـ😬 °| ڪــرده قالـــبـ را🙂 °\ تهــے شـــاهـ عـــربـ😆 /° از نــهیــبـ تــــــو😎 °| خـراسانے نــســبـ😍 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍✌️ #نگاره(83)📸 🌹| @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
°🐝| #نےنے_شو |🐝° [😊] داداسـ ژونَمـ دیدهـ بَختـِ تابـ😴ـه بیا بتابیـمـ بـبـینـ👀 آبـ٘دے بـُدُلگـِـه👇
. پستـ ویژهـ ےِ ما(👆👆👆) ڪه براے آن دعــوتـ شدـید🌹 🍃هرشبـ راس ساعتـ 21:30🍃 شپــــخیل✋😍 🎈
| ۰° | 🍃•|ڪیا حوصلشون سررفته؟ دستاشون بالا 🖐🖐 🍃•|ڪیا بےڪارند؟؟دستاشون بالا 🖐🖐 🍃•|ڪیا میخواهند یڪ ڪار جدید و متنوع انجام بدهند؟؟ 🖐🖐 🍃•|ڪیا خدارو دوست دارند؟ 🖐🖐 🍃•|ڪیا قرآن رو دوس دارند؟ 🖐🖐 🍃•|ڪیا منو دوست دارند؟🙈 👊😡 🍃•| شوخےڪردم بابا😢 حالا اونایے ڪہ دستشون بالاست دستاشون رو بیارند پایین مرتب بشینند تایڪ حرف مهمے بگم 😌 🗣 آغاز ثبت نام ڪلاسهاے تابستونے براے شما ڪه علاقمند هستے -= اُدخلوها بسلام آمنین ☺️👇=- 🌸🍃••| @Hefz_Majazi
#صبحونه بهترین سـ🖐ـلامـ ها با نـیروے عــشــ💞ــق در قشـنگ ‌ترین ڪـادوے آرزو پیچـیـ💝ـده و با برچسب #سلامتے به آدرس زیباترین گلـ🌸ـها تقـدیمِ تـو 😍💐 #سـلام_صبحـتون_متعـالـے 💚 🍃☕️| @asheghaneh_halal
#پابوس هــرشب{🌛} دخیلِ پنجـره هایت، هــزار دݪْ{💔} آخـــَــر ڪلیـدهاےاجابتْ{🔑} به دستِ توست..{😔✋} #چهاشنبه_های_اهلِ_بیتی 💔|• @asheghaneh_halal
🏵💍🏵 💍🏵 🏵 //°• بــ☔️ـــاران ڪھ هیــچ \\°• با طُ مــرگ همـ //°• عاشقانــ♥️ـــھ است... #ب💍 "❣" @asheghaneh_halal "❣" 🏵 💍🏵 🏵💍🏵
#مجردانه منـ و عشقـ💓 و دلـ🍃دیوانھ بساطے داریم! عقلـ👌هے فلسفھ میبافد و ما میخندیمـ😌 •| #وحشے_بافقے •| #عجب_بساطیھ😐 •|🌙|• @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویتامینه •( زندگیتونو شیرینـ🍯کنید •(چنتا نکتھ کوچولو😌 •(کھ قطعا زندگیتونو تغییر میده •( #اوصیکم_بھ_دانلود🙈💚 •(💓)• @asheghaneh_halal
|🍃|تنها ارثیه حضرت زهرا(س)☺️ 🔅روے مسئله چادر و حجاب خیلے حساس بود...👌 تاڪید داشت ڪه ایراد چادر مگر چیست ڪه این زنها سرشان نمیکنند😒 🔅تڪیه ڪلامے داشت ڪه میگفت: «یڪ چادر از حضرت زهرا (س) به خانمها ارث رسیده است. بعضے زنها لیاقت داشتن این تنها ارثیه از دختر پیامبر (ص) را هم ندارند تا آن را حفظ کنند.»😞 ❌دوست داشت که خانمها با حجاب و چادری باشند...😌 شهیدمحمدرضادهقان امیری 🍃🌸| @Asheghaneh_halal |
#چفیه #دورمےشوے از من از نگاهم دوست داشتنم... و من تڪ مسافرِ قطارِ فاصلھ ام کھ تو حتے براے بدرقھ ام دست هم تکان نمےدهے!😭💔 [ وداع جانسوز دختر #شهید‌علیرضا‌ملکے ] #فرزندان‌شهدا #شهادت #وداع 🍃:🌷[ @Asheghaneh_halal ]
💛🍃 🍃 |•موضوع:نیڪ اندیشی☺️•| سلام علیڪمات🌹🍃 امدیم یه موضوع دیگه رو کالبدشکافی کنیم😍🎈 باش دلاور😄🍃حالایعنی چی؟یعنےســــــــــریعاتویه بحث و حرفے طرفِ منفیه قضیه رونگیر!😐مثلایکی میگه: یه دختره/پسره ای بود شبیه تو تپل بود! اوه اوه!بیاوجمعش کن قضیرو😂 انگار ناسزای ناموس دادن بهش... خب مگه چی میشه! تپل بودن عیب نیست یه ویژگیه بامزست😄🍃🌹 چرامیپرید رو طرف قضیه و نگاه نمیکنیدبهش؟میخواسته به شمابفهمونه که کسی چه شکلی بوده!😐😂 اما یه ایرادی که داریم هممون اینه که:📢 وقتی میخوایم کسیومعرفی کنیم بجای صفات ازصفات استفاده میشه⛏😐 مثلا: ‌✍شنیدم تویکی ازکشورای یه آدمِ تودانشگاهی درس میخونده که درسش عالی بوده😍🍃 هرکسی میخواسته معرفیش کنه میگفته همون ! حالا اگه مابودیم😐! ویلچریه دیگههه همون که فلجهه⛏😐 اصن همیشه اصطلاحای !😂 بجای اینکه بگیدکسی چشش چپه گوشش راسته😬 و قدش درازه و ...😐 صفات مثبتشو گلچین کنیدو بگیدبراشناختنش!😍🎈🙏 اینطوری قشنگی میبریم ازکلی چیزای دیگه مثل مسخره کردن و...هم درامانیم☺️🎈👌🌹🍃 |●ازحالاکارکن روخودت داریم کم کم گلچین میشیم برا سربازِ آقابودن☺️🎈🍃🌧●| [💚ایولا دلاورِقهرمان💪💚] 🔆|< @asheghaneh_halal 🍃 💛🍃
#ریحانه ࢪنگـ|💚 آࢪامشــ✨ـــم مشڪۍ سٺـ|✌️ من ساحلِـ|🌊 عشــ♥️ــق ࢪا بہ ســࢪ ڪࢪدمـ|😇 #سیاه_دوست_داشتنی_من😍⚫️😌 ☆[ @asheghaneh_halal ]☆
| 🎈| ڪودڪ در هر سنے حق ندارد دیگـران را بزند،✋ باید جلویش را گرفت اگـر [زیــرِ دوسال] است صرفا اورا از محل دورڪنید وحَواسَشْ را پرت ڪنید.. [بالاے دوسال] دستش را بگیرید و قاطعانـه درچشم او بگویید: "ما ڪسے را نمیزیم". 💌😉👇 °👶🎈° @asheghaneh_halal
🌷🍃🌷 🍃🕊 🌷 #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز به نیت: "شهیـد حسین معزغلامے" جمع صلوات گذشتھ 🌷۲۵۰۵🌷 ارسال صلوات ها👇 🍃🌸 @yas_ali110 ھـر روز مهمان یڪ شهیـد👇 |🕊| @asheghaneh_halal 🌷 🍃🕊 🌷🍃🌷
😜°| |°😜 بعد از وقوع انواع و اقسام بلایاے طبیعے در جهان مثل همین سیل ژاپن😧 یا گرماےشدید🌤 ڪانادا ڪه منجر به ڪشته شدن برخے افراد در این ڪشور شد، رضا صادقے -بنیان گذار نظریه *مرگ بر امریڪا نگید ڪه ڪمونه میڪنه میخوره به خودمون😕* و خواننده🎤 - طے یڪ پست ‌اینستاگرامے اعلام‌موضع ڪرد ✊ حتی وےبا اشاره به یڪ نڪته خیلےمهم نوشت: "اصلا خوب است امریڪا هم آرزوهای خودش را بفرستند و یڪهو ڪشورت را بمباران ڪند⁉️☹️ خب نگو! اےبابا..." •[خنــدیـ😜ــشـــه نــوشــتــــ✍]• یعنے تو ڪانادا و ژاپن چهار تا روشنفڪر و سلبریتے وجود نداره بلایاےطبیعےشون رو تحلیل ڪارشناسے ڪنه بگه چون مرگ بر آمریڪا گفتن اینجورے شد؟😂😐 بیچاره‌ها 🎈 ڪلیڪ نڪن گرمــ☀️ـازده میشے😎👇 |•😜•| @asheghaneh_halal
#قرارعاشقی ~💚~خـوشابه حالِ☹️ ☀️دلِ بـےقرارِکفترها🕊 ‌~💙~میـــــــــــــانِ🍃 ☀️صحن و سـرایتـ ~💚~قرار میـ گیرند👋 #سلام_آقا✋ #زائرےبارانےام #آقاپناهم_میدهے💔😭 🕊🍃 @asheghaneh_halal
آنچہ ڪہ براےکشـ🇮🇷ـور ما و براےعناصر فرهنگے مهم است، گسترش کیفےفرهنگ است.☝️ یعنےتربیت شاعر،نویسنده،📝 هنرمند و تربیت کسانےڪہ بتوانند تولید هنرےبڪنند🎓 وپایگاه هنرےرا پیش ببرند.🎈🍃 ✌️ {🎀} @asheghaneh_halal