عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_بیستم] هر دو را به خانه شان رساندم و خود
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_بیستویکم ]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
امون از چشم های تو ،
از این زیبای خواب آلود
ندیدن کی تو رو می خواست ،
ندیدن عاشقت کی بود!
تحمل یعنی اینکه تو بفهمی معنی درد رو
نمیدونی چه چیزایی بهم می ریزه یه مرد رو
دوباره شونه های تو ، دوباره های های من
چه جای خوبی آغوش! برای درد های من
صبح ساعت هشت راه افتاده بودم ،
بعد کلی سفارش مادر و پدر!
با سعید هم دیشب تلفنی صحبت کردیم
و او هم پس فردا راهی کاشان بود.
صدای آهنگ را بلند تر کردم ، با وجود حالت سنتی اش عاشقش بودم !
تو از یک پنجره میری، تموم منظره میره
ما از هم خاطره داریم ، مگه این خاطره میره؟!
نمیدانم چرا یک حس خاصی قلقلکم می داد ، نمیدانم دلشوره بود یا ذوق ؟! ترس بود یا استرس؟! هر چه که بود دل خراب کن بود همین !
بعد کمی رانندگی نزدیک ظهر در میانه راه توقف کردم ، با ساندویچ هایی که خود مادر درست کرده بود سرگرم ناهار شدم ، هر چند غذا تنهایی نمی چسبید !
بعد کمی استراحت با چاشنی فکر و خیال
به راه افتادم.
رانندگی برایم کار جذابی بود ،
پیچ و خم جاده هم جذاب ترش می کرد !
بین راه منظره خوبی اگر می دیدم چند دقیقه ماشین را کنار جاده پارک می کردم و مشغول عکاسی می شدم !
به شهر بابل که رسیدم
مقابل فروشگاه بزرگی ایستادم !
بعد قفل کردن ماشین ، وارد فروشگاه شدم،
عینک آفتابی ام را بالا دادم و نگاهی به دور و اطراف کردم .
یک شانه تخم مرغ ، دلستری با طعم هلو ، شیر و پنیر همراه کمی تنقلات خرید های امشبم بود !
بعد کشیدن کارت رو به خودم گفتم :
مهمون خودمی امشب ریحانه بانو !
بعد هم به این خل بازی هایم خندیدم .
به گفته شان یک ربعی فاصله بود
تا روستای بیش مله !
اسمش آنقدر برایم جالب و قشنگ بود
که هی قصد تکرارش را داشتم!
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_بیستویکم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_بیستودوم]
نگاهی به روستا کردم
خیلی زیبا تر از عکس هایش است !
یک سمت جاده ، رودخانه ای پر آب موجود بود که آن ورش،خانه های شیروانی دلنواز مخصوص شمال بود .
پشت خانه ها هم دشت بود ، یک دشت سر سبز که آدم را یاد داستان های فانتزی می انداخت !
حدود دو ماهی مهمان این روستا بودم، برای عکاسی قانونی از همه جا ، مجوز را باید تحویل دهیاری می دادم .
بعد کمی پرسش و پاسخ و شنیدن لهجه زیبای مازندرانی اشان، مقابل دهیاری توقف کردم !
شال لیمویی رنگم را مرتب کردم ، با نگاهی به آینه جلوی ماشین و چک کردن آرایش کمرنگم مجوز را بر می دارم و پیاده می شوم .
بعد کمی صحبت و معطلی به طرف ماشین می روم که نگاهم درگیر مدرسه خیلی کوچک روستا شد .
مردی قد بلند و سر به زیر از پله های مدرسه پایین آمد،با تعجب نگاهش کردم، به تیپ و چهره اش نمی خورد که مال خود این روستا باشد .
کنجکاوی امانم را برد،
جلوتر رفتم و سلام کردم!
با آرامش بدون نگاه جواب سلامم را داد !
صدایش جذاب و مردانه بود !
_شما معلم هستین اینجا ؟!
شمرده پاسخ می دهد : بله !
نگاهی میکنم ، دوست دارم نامش را بدانم
خوش آهنگ می گوید :
نواب هستم
دلم می خواهد نام کوچکش را بدانم،
اما حرفش مانعم می شود :
با اجازتون یا علی
مات رفتنش می شوم ،
تازه صحبت من گل انداخته بود خب!
ترسید بخورمش؟!
یا علی آخر حرفش را با خود زمزمه میکنم !
سوار ماشین می شوم :
خب دختر فضول مگه مجبوری نرسیده پاشی بری ، که اینطوری سنگ رو یخ بشی ؟!
دستم را جلوی دهانم گرفتم :
عه عه بچه پرو ؛ ادایش را در آوردم
"نواب هستم " میخوااام صد سال نباشی اصلا !
به راه افتادم و با کمی پرس و جو منزلی
که دانشگاه برای دو ماه اجاره اش کرده بود پیدا کردم .یک خانه نقلی سقف شیروانی ، با یک حیاط کوچک اما زیبا !
بوی دریا را قشنگ میشد حس کرد از اینجا !
وسایلم را جا به جا کردم و داخل خانه گذاشتم .
مواد خوراکی را هم درون یخچال کوچک قرار دادم .
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
.
پنجـره فـولاد تـو ✨
دوای هـر چـے درده 💊
#السلامعلیڪیاسلطان💛
.
.
◦「🕊」 حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
.
.
من بته سهیدم😍
افتخارم اینته بته سهیدم😌
باباژونی همیسه هوای منو داله☺️
بهس تول دادم اون دنیا کنارس جلو بد حجابالو بتیلم💔
🏷● #نےنے_لغت↓
🦋بته:بچه
🦋اینته:اینکه
🦋تول:قول
🦋بتیلم: بگیرم
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
💠نکاتی در رابطه با اتاق پدرو مادرو کودک:
✅ درب اتاق والدین و کودک باز باشد تا کودک بتواند آزادانه رفت و آمد کند و والدین لباسهای مناسب استفاده کنند.و در زمانهای خاص درب اتاق والدین بسته باشد
⬅نکته: به بچه ها باید یاد داد که همیشه برای وارد شدن به یک اتاق در بزنند حتی اگر آزاد باشند برای رفت و آمد و حتی اگر درب اتاقی باز باشد
✅نباید اتاق خواب بچه ها طوری باشد که:
🔹الف)نوری یا سایه ای خاص در آن بیفتد و بچه ها ببینند.
🔹ب)دارای قسمت زائد نباشد. مثلا اتاق دیگر یا انباری پشت آن نباشد.
🔹ج) سر و صدا نداشته باشد. پنجره های اتاق کودک را باید عایق بندی کرد که سر و صدای بیرون از منزل داخل خانه نیاید و مزاحم خواب کودک نشود.
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
هدایت شده از رصدنما 🚩
[• #نظرپرسے_تبیینے 🧐 •]
.
.
❓( #نظرپرسے | شماره 7 ):
▫️مهمترین هدف کشورهای همسو
با رژیم صهیونیستی از پشتیبانی و
حمایت از اغتشاشات ایران را چه
میدانید!؟
🌐 https://EitaaBot.ir/poll/zgn7d?eitaafly
👥 مشارکت کنید و نظر دهید(لینک فوق☝️)
♻️ بازنشر حداکثری سفیران رصدنما
.
.
📱 #نظرپرسے_آنلاین
📆 #نظرسنجے_هفتگے
📝 #جهاد_تبیین
✔️ لینک توضیحات طرح نظرپرسے
مطالبه به روش پرسشگری😉👇
•🔎 • eitaa.com/joinchat/527499284C7fe1d7515d
عاشقانه های حلال C᭄
[• #نظرپرسے_تبیینے 🧐 •] . . ❓( #نظرپرسے | شماره 7 ): ▫️مهمترین هدف کشورهای همسو با رژیم صهیونیستی
#خادمانه
آماده اید؟!☺️
تا حالا دیگه باید
دستتون اومده باشه چخبره🤓
- بریم برای سنجشِ بینشِ بصیرتیمون؟
کاری از کانال رصدنمامون🔍
تو این #نظرپرسے_تبیینے مون
#همتون میتونید شرڪت کنید✌️
باتشکر☺️💐
فقط کافیه بزنید رو لینڪ👏
اگه شرکت کردید
میتونید به پل ارتباطی زیر
پیام بزارید که:
" #من_شرکت_کردم✌️ "
@Daricheh_khadem
ببینیم کیا هستن و هوشیارن😉✋
#تسلیت_ایام_فاطمیه🖤
◖┋💍┋◗
◗┋ #همسفرانه 💑┋◖
.
.
[😜] “تو را دوست دارم”
[💕] و این دوست داشتن
[🌿] حقیقتی است که مرا
[😇] به زندگی دلبسته می کند
.
.
◗┋😋┋◖ #ٺـــــو چنان ،
در دلِمنرفتہ،ڪہجان، در بدنۍ👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
🧐🍃
#چالش | #من_شرکت_کردم✌️
اعضای درجه یکمون
هم یک عاشقانههایحلالیهستن
هم یک رصدنمایی😌👌
با بصیرت و هوشمند😍🌱
مفتخریم از وجودتون🙏
( #نظرپرسے | شماره 7 ):
▫️مهمترین هدف کشورهای همسو
با رژیم صهیونیستی از پشتیبانی و
حمایت از اغتشاشات ایران را چه
میدانید!؟👇
🌐 https://EitaaBot.ir/poll/zgn7d?eitaafly
• لیستتحلیلی #نظرپرسے_تبیینے هایقبلے👇🏻
https://eitaa.com/rasad_nama/25467
پ.ن:
شرکت کنید و
به آیدی زیر " من شرکت کردم✌️"
رو بفرستید👇
@Daricheh_khadeM
| Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |
🧐🍃
🧐🍃
#چالش | #من_شرکت_کردم✌️
از اعضای جدیدمون هم
خواهش مندیم منت گزینی
کنن برای شرکت!😍✌️
( #نظرپرسے | شماره 7 ):
▫️مهمترین هدف کشورهای همسو
با رژیم صهیونیستی از پشتیبانی و
حمایت از اغتشاشات ایران را چه
میدانید!؟👇
🌐 https://EitaaBot.ir/poll/zgn7d?eitaafly
• لیستتحلیلی #نظرپرسے_تبیینے هایقبلے👇🏻
https://eitaa.com/rasad_nama/25467
پ.ن:
شرکت کنید و
به آیدی زیر " من شرکت کردم✌️"
رو بفرستید👇
@Daricheh_khadeM
| Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |
🧐🍃
|. 🍁'|
|' #آقامونه .|
.
.
{🌨• همانند باران پاییزی
بارانِ «دوست داشتنت»😘
یکریز بر من می بارد☺️
و من مدت هاست⏳
خیس از علاقه توأم😌
#امیرعباس_خالقوردی /✍
| 🏴 #فاطمیه
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1655»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.🍁'|
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤'
#خادمانه | #ثمینه
• شب یازدهم چلھے حدیث ڪساء •
- حدیث کساء را باید با توجه و حضور قلب خواند تا اثر وضعی اش را در زندگیات ببینی.🌱
+درد و دل و حاجترواییهاتون:
@Daricheh_khadem
#ختم_چهل_روزه
#التماس_دعا
#حاجتروابشید💚
- عالَمبھفَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
🖤'
∫°🍁.∫
∫° #صبحونه .∫
☕️جمعہ ها زندگی زیباتره اگہ
روزت رو با یـڪ فنجان قهوه ے داغ شروع کنے
در حالے کہ همہ چالـش ها و مشکـلات هفتہ قـبل و بعـد رو به فراموشـے می سپرے....
جمعه قشنگـے داشته باشی🥰🌱
[🧡]
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍁.∫
◦≼☔️≽◦
◦≼ #مجردانه 💜≽◦
.
.
تـویـے بهـانہےِ
آن ابـر ها ڪہ مـے گِـریند (🌧😞)
بیـا ڪہ صاف شـود این هـواےِ بارانـے ... (✨🌂)
.
.
◦≼🍬≽◦ زنده دلها میشوند از ؏شق، مست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◦≼☔️≽◦
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
🕊|• وقتے روحاللہ شہیــد شد،
🌱|• چند وقت بعد ڪه خیلیییے
💔|• دلــم تنــگ شده بود؛
🏡|• به خــونه؎ خودمـون رفتم
📖|• وقتے ڪتابے ڪه روحالله به
🎁|• من هدیه داده بودرا بازڪردم،
🌹|• دیــدم ڪه روحالله رو؎
📝|• بــرگ گل رز برام نوشته بود:
«عشق من دلتنگ نباش»
🌷شـهـیـد مدافع حرم #روحالله_قربانی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
💥رزمایش حضور 💥
توسط بانوان زاهدانی😌🤞🏻🇮🇷
یه کار خیلی قشنگ از خواهرانمون😍
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡
|•👒.|
|• #مجردانه 😇.|
.
.
خانوم لطفا دختربچه باش👀
آقا لطفا پسر بچه باش👀
چند تا خصلت بچه ها رو باهم مرور
مےڪنیم تا متوجه بحث بشیم👌
بچهها ڪینهاے نیستند👏
اونا رفتار ساده و شیرینی دارند👏
اونا در عین بچگیشون،
آدمای قوی هستند؛ میدونی چرا؟!
چون بچه ها نقشبازی نمےڪنند و خودشونن👍
اونا زندگی رو مثل یه بازی مےبینند
نه مثل میدون مسابقات و جنگ😒
اونا ڪمتوقع و بیآلایش هستند؛
اگر با شما قهر ڪنند، میگن
قهر قهر قهر تا روز قیامت!
اما سه چهار دقیقه بعد روز
قیامت میرسه و آشتی میکنند😍
مثل بچهها باشید❤️😍
#آرامش
#ازدواج_موفق
#خواستگاری
.
.
|•🦋.|بہ دنبال ڪسے،
جامانده از پرواز مےگردم👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|•👒.|
∫°🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
ڪاش همهے زنها مردے را داشتند
ڪه عاشقشان بود..🌱°•
مردے ڪه حرفهایشان را مےفهمید..
ظرافتشان را به جان مےخرید..🌸
و روزانه چند وعده.. از زیبایے و خاص بودنشان تعریف مےڪرد...✨
و ڪاش مردها؛
زنے را ڪنارشان داشتند
ڪه عاشقش بودند..
ڪه به آنها تڪیه مےڪرد..
و قبولشان مےداشت..✌️
آن وقت جهانمان پر مےشد
از زنانے ڪه پیر نمےشدند🌺
مردانے ڪه سیگار نمےکشیدند
و ڪودڪانے ڪه انسانهاے
سالمے ميشدند...👶
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
YEKNET.IR - zamine - fatemie 2 - 1401 - nariman panahi.mp3
5.18M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
#نریمان_پناهی🎙
اینآبوضوۍماڪہمعمولۍنیست..!
بامھࢪیہءشماوضومۍگیࢪیم؛
وقتۍڪہبہمجلسشمامۍآییم،
ازعطࢪاصیلیاسبومۍگیࢪیم💔:))!
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
هدایت شده از عاشقانه های حلال C᭄
قسمت اول رمان ازسوریه تا منا🌸👇
https://eitaa.com/heiyat_majazi/50883
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
•همسایہهابہمجلسختمتنیامدند
•منبودموهمیندوسہتابچہهایتـو..
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
در بندِ کسے باش
ڪه در بندِ حسین است :)❤️
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_بیستودوم] نگاهی به روستا کردم خیلی زیبا
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_بیستوسوم]
بعد کمی استراحت و صحبت تلفنی با مادرم آماده شدم تا به ساحل بروم ، ساحل شنی اش جان می داد برای نشستن و زل زدن به دریا و عکس هنری گرفتن !
به زباله هایی که در ساحل و کنار دریا بود با تاسف نگاه کردم، یک انسان تا چه حد می توانست بی فرهنگ و بی فکر باشد ؟!
دیدن اینگونه منظره ها همیشه آزارم می داد .
این طبیعت جان داشت ، این طبیعت برای همه بود و نگهداری و مراقبت از آن وظیفه همه .
مشغول سر تکان دادن بودم که زنی آن طرف تر ، قوطی آبمیوه را از دست فرزندش گرفت و به طرف ساحل پرت کرد !
چشمانم گرد شد ، کودکی که زیر دست چنین مادری بزرگ میشد ، در آینده تبدیل می شد
به چه نوع انسانی ؟!
به یاد حرف های مادرم افتادم :
"اولین و مهم ترین وظیفه یک زن مادری است ، مادری تنها رسیدگی به غذا و لباس بچه نیست ، مادری یعنی تربیت صحیح فرزندت .."
آن وقت میشد نام این زن را اصلا مادر گذاشت ؟!
نفسم را بیرون دادم ، کاری نمیشد کرد برای چنین آدم هایی !
کمی در امتداد دریا قدم زدم و چند عکس گرفتم ، بعد هم چند دقیقه ای بی صدا خیره دریای مواج امشب شدم .
موقع برگشت به طرف خانه هم با چند زن همسایه صحبت کردم ، خونگرم و مهربان بودند ، هنگام حرف زدن احساس می کردی سال هاست که می شناسی آنها را !
میان حرف هایشان هم از آقای معلمی حرف می زدند که دیدار اولمان چندان دوستانه نبود ؛ خیلی تعریفش را می کردند اما !
در راه برگشت هم که بودم سعید زنگ زد ، کمی با او حرف زدم ، مثل قبل دیگر با شنیدن صدایش آنقدر ها هم ذوق نمی کردم ؛
بی تاب تماس هایش هم نبودم !
اگر چند ماه قبل این احساس را داشتم خوشحال کننده بود اما حالا که او نامزدم بود ، حسی آزار دهنده بود که از صدای نامزدت هیچ حسی نگیری !
بعد برگشت به خانه ، آنقدر خسته بودم که بدون خوردن شام سرم به بالش نرسیده خوابم برد .
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_بیستوسوم] بعد کمی استراحت و صحبت تلفنی ب
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_بیستوچهارم]
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
صبح با انرژی زیادی از خواب برخاستم ، شاید منشاء آن آب و هوای بی نظیر اینجا باشد !
چون حال و هوای الان کجا و حال شب
موقع خوابم کجا؟!
بعد یک صبحانه مفصل که تقدیم خودم کردم ، راهی بیرون شدم !
امروز را همینطور معمولی می گشتم و بعد با یک برنامه ریزی مفصل به خدمت مناظر می رفتم .
خانه ای که من در آن مستقر بودم در کوچه منتهی به مدرسه بود .
آرام و سر به زیر قدم می زدم ، چشم که باز کردم خود را میان همان دشت پشت خانه ها دیدم .
سر که بر می گرداندی فقط درخت بود و رنگ سبز !
دوربینم را بالا آوردم و از چند زاویه عکاسی کردم ، بعد هم با دوربین گوشیم عکس سلفی گرفتم .
سبزی زمین و اطراف آنقدر نشاط بخش بود که حال پروانگی به آدم دست می داد .
اینکه بدون دغدغه بدوی!
یاد سرزمین عجایب می افتادی اینجا !
فکر کنم شبیه آلیس گم شده بودم !
اما نه در جنگل بلکه در خودم !
دو ساعتی را همینطور قدم زدم و خب حواس بود که زیاد از خانه ها دور نشوم ، بعد هم همانطور که راهی خانه شدم ، سعید زنگ زد.
_ بله!
_ سلام عزیز دلم ، خوبی؟! چیکارا می کنی ؟!
سنگی که جلوی پایم بود را با ضربه ای محکم چند قدم جلو تر انداختم :
سلام ممنون ،
هیچی رفتم کمی از اطراف عکاسی کردم .
صدایش خندان شد :
منم خوبم ، دارم شهر رو می گردم !
چپ چپ نگاه کردن لازمش بود شدید :
خوش بگذره !
_ همین ؟!
آدم با نامزد عزیزش اینطوری حرف میزنه ؟!
نفسم را با صدا بیرون دادم :
چه گیری تو دادی حالا ؟!
_ آفرین واقعااا! کاری نداری ریحانه ؟!
از ابتدا هم کاری نداشتم واقعا ! :
نه مرسی ، خدا حافظ
صدایش با کمی تاخیر آمد :
خواهش ، بای
گوشی را قطع کردم ، معلوم بود که حسابی ناراحت شده اما دست خودم نبود که !
یکی از خانم هایی که شب با او حرف زده بودم
از روبرو آمد:
سلام گل دختر ! خوبی؟!
سعی کردم لبخند بزنم ، درگیری من که به این مهربان های شیرین زبان ربطی نداشت ! :
سلام ممنون ، شما خوبین؟!
با لبخند ظرف در دستش را جا به جا کرد : الحمدالله
بعد هم اضافه کرد :
داشتم ناهار می بردم برای آقای نواب
ابرویم بالا رفت :
مگه خودش نمیتونه بپزه؟!
لحن عجول من به خنده اش انداخت :
اتفاقا مادر یه دست پختی داره که نگو ،
ولی امروز یکی از اردک ها رو سر بردیم ،
یه ذره از اون میخوام براش ببرم !
نتوانستم کنجکاویم را مهار کنم :
خانوادش اینجا نیستن ؟!
_ نه عزیزم ، خودش هم مال اینجا نیست که !
اوهوم آرامی زمزمه کردم :
مزاحمتون نشم دیگه فعلا
شیرین اخم کرد :
این چه حرفیه کیجا ؟!
هر وقت هم حوصلت سر رفت
بهم سر بزن منم تنهام دیگه
لبخند زدم به این خونگرمی شان :
ای به چشم !
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal