مداحی آنلاین - گرفتارم گرفتار علمدار - نریمانی.mp3
5.98M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
#سید_رضا_نریمانی🎙
امام سجاد علیه السلام فرمودند:
برای عباس(ع) نزد خداوند جایگاهی است که در روز قیامت همه شهیدان به آن غبطه می خورند.
📚 بحار، ج۲۲، ص ۲۷۴
#عیدڪممبروڪ 🎉
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
6.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
یار اومده..
علمداره اومده🌸✨
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
◉❲🌹❳◉
◉❲ #همسفرانه 💌❳◉
.
.
•در من انقلابی مشروطہ بہ پا شده است
زندڪَی ؛ بہ شرطِ بودنت :') 🦋💛•
💍« 👫♥️ »
.
.
◉❲😌❳ ◉ چــون ماتِ #تــوام، دگر چہ بازم؟!👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◉❲🌹❳ ◉
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_هشتم (حسام می گوید ) همه ی عکس ها را از النا گرفته بودم.
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
.
#توبه_نصوح۲
#قسمت_نهم
صبح شده بود. حسام بین خواب و بیداری گوشی اش را نگاه کرد. ساعت از نه صبح گذشته بود. برای حوریا پیامی فرستاد
« سلام خورشید زندگیم. صبحت بخیر »
هر چه منتظر جواب ماند، خبری نشد. بلند شد صبحانه ای الکی خورد و راهی مغازه شد. در حال رسیدگی به مشتری هایش بود که موبایلش زنگ خورد. بی توجه به صاحب تماس، جواب داد.
_ بله؟!
حوریا از لحن حسام مچاله و مردد شد. با تردید گفت:
_ سلام. خوبین؟ بدموقع مزاحم شدم؟
صدای حسام رنگ عشق گرفت و لحنش تغییر کرد.
_ سلام عزیزدلم. خوبم به خوبیت. کجایی خانوم پیام میدم جواب نمیدی؟
نگاه ریزبین چند تا از مشتری ها روی حسام ثابت ماند. حسام خجالتی شد اما برای اینکه غرورش را نشکند با همان لحن ادامه داد:
_ تازه بیدار شدی خانومم؟
حوریا که انگار به خودش آمده باشد با لحنی شوخ مآب گفت:
_ خیر... بنده بعد از نماز صبح نخوابیدم دیگه. کلاس داشتم الانم دارم از دانشگاه برمیگردم که پیامتونو دیدم. گفتم زنگ بزنم بهتره.
حسام که از محبت پنهانی و زنگ حوریا به وجد آمده بود گفت:
_ من الان مغازه م. اگه کاری نداری پاشو بیا اینجا، باهم بر می گردیم.
و بعد از مکالمه ای کوتاه تماس را قطع کرد. چند مشتری ثابت حسام که تا به حال کسی را با حسام ندیده بودند کنجکاوی شان سر به فلک کشیده بود بفهمند حسام به چه کسی اینگونه بی محابا عشق میداد؟! خانم فدایی مربی یکی از باشگاههای زنانه ی محله ی بالاشهر که در مغازه حضور داشت و کش ورزشی را برای شاگردانش به صورت عمده از حسام می خرید با لحنی لوند گفت:
_ ازدواج کردید آقای قیاسی؟
حسام همانطور که بسته های کش ورزشی را جلوی دستش می گذاشت به تک کلمه ای پاسخش را داد.
_ بله
خانم فدایی لب های پروتز شده اش را ورچید و گفت:
_ چند وقته؟
حسام اخمی به پیشانی اش افتاد و لب زد:
_ رسما یه روزه.
خانم فدایی موهایش را دستی زد و با خنده گفت:
_ غیر رسمی چی؟
حسام سکوت کرد و سراغ مشتری بعدی رفت اما این زن دست بردار نبود. حسام دوست داشت هر چه زودتر و قبل از ورود حوریا به مغازه، این زن فضول و سمج را راه بیاندازد و برود اما وقت کُشی های او بابت پُرُو چند ست ورزشی بر تلاش حسام چربید و حوریا به مغازه رسیده بود. انگار فدایی می خواست بداند طرف مقابل حسام قیاسی چه کسی می تواند باشد که دل او را به دست آورده. علی رغم تلاش ها و نخ دادن هایش هیچ وقت نتوانسته بود حسام را به خودش جذب کند که با دیدن حوریا خشکش زد.
#به_قلم_طاهره_ترابی
[⛔️]ڪپےتنهاباذڪرمنبعونامنویسنده
موردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_نهم صبح شده بود. حسام بین خواب و بیداری گوشی اش را نگاه
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
.
#توبه_نصوح۲
#قسمت_دهم
حوریا که در حال خوش و بش با حسام بود و صورتش گل انداخته بود، نگاه سنگین کسی را روی خود احساس کرد. سرش را به سمت نگاه چرخاند و روی چشم های کشیده ی زنی ثابت ماند. خودش بود. خانم فدایی مربی باشگاه آسمان. لبخندی زد و محجوبانه سری تکان داد و سلامی گفت. خانم فدایی که انگار تازه به خودش آمده بود با اکراه سری تکان داد و لباس هایی که پرو کرده بود روی پیشخوان گذاشت و با لبخندی عمدی رو به حسام گفت:
_ همه رو میبرم.
حسام سر به زیر و نگران از رفتار زن، لباس ها را تا زد و در پلاستیک مخصوص مغازه اش گذاشت که با صدای حوریا توجهش جلب شد.
_ خانوم فدایی منو نشناختید؟
خانم فدایی بی تفاوت گفت:
_ حوریا میمنت هستی. مربی باشگاه نفیس. هنوز به بچه ها آموزش میدی؟ ورژنت بالا نیومده؟
حوریا متوجه لحن خصمانه و تمسخرآمیز او شد و البته که دلیل این رفتار را نمی دانست. لبخندی زد و گفت:
_ کار با بچه ها که افتخار منه. اما بخاطر درس و دانشگاه فرصت نمی کنم تایم بیشتری بگیرم که بزرگسالان رو هم آموزش بدم. شما هم که... افتخار ندادید این یه سال باقیمونده رو بیاید و در خدمتتون باشیم.
خانم فدایی ابرویی نازک کرد و گفت:
_ وقت ندارم. باشگاه خودمو چیکار می کردم؟ همه که مثل شما...
حسام میان صحبت اش دوید و گفت:
_ البته که حوریا جان هم گفتن وقت نداره و دانشگاهش مزید بر علته. وگرنه توی این دوره زمونه هیچکی وقت کار اضافه نداره مگه اینکه مثل این خانوم خانوما عشق پشت کارش باشه.
حوریا از حرف حسام ذوق کرد و محجوبانه سر به زیر انداخت که حسام ادامه داد:
_ از این روزاست که باشگاه خودش رو داشته باشه.
و حوریا به تندی سرش را بالا گرفت و در چشم های حسام غرق شد و با صلابت گفت:
_ شما که لطف دارید. اما من باشگاه خودمم داشته باشم از تایم بچه ها نمی زنم. بالاخره توی اون باشگاه قد کشیدیم و بزرگ شده ی همون محلیم. به مردمش دین داریم و باید کاری کنیم.
و رو به خانم فدایی گفت:
_ این طور نیست خانم فدایی؟
خانم فدایی دندان روی هم سایید و گفت:
_ من خیلی وقت پیش دینمو ادا کردم. همینکه چند بار براشون مقام آوردم از سرشون هم زیادیه
و رو به حوریا گفت:
_ تبریک میگم. دختر حاج رسول عجب شاه ماهی تور کرده.
حوریا از برخورد او عصبی و ناراحت بود که حسام گفت:
_ اگه منظورتون از شاه ماهی منم، که باید بگم برای این فرشته ی آسمونی خیلی کمم و بیچاره شدم تا یه بله از ایشون گرفتم. منت گذاشتن پیشنهادمو قبول کردن. دختر حاج رسوله دیگه، شوخی که نیست.
ماندن خانم فدایی و ضایع شدنش بی فایده بود. کیسه ی پلاستیک را برداشت و بدون خداحافظی از مغازه بیرون زد. حسام صدایش را بلند کرد و با لحنی جدی گفت:
_ پرداخت نمی کنید؟
خانم فدایی بی تفاوت گفت:
_ بزنید به حساب.
حسام به کنایه گفت:
_ یک سوم مبلغ پیش قسطه، شما که قانون و شرط قسطی رو می دونید.
خانم فدایی به سمتشان برگشت و با چهره ای برافروخته و لبخندی کج و تمسخرآمیز گفت:
_ به شکرانه ی ازدواج فرشته ی آسمونی و جناب شاه ماهی، یه شیرینی به ما بدید. سر برج میام همه رو یه جا پرداخت می کنم
و از مغازه بیرون رفت.
#به_قلم_طاهره_ترابی
[⛔️]ڪپےتنهاباذڪرمنبعونامنویسنده
موردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
برای گفتن تبریک به امام رئوف✨
هزار شاخه گل عشق، میبرم به حرم🌙
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
شلااام
عِدِتون مبالَـت😍
ما املوز تو اونمون بِهتَـلین لباشامونو پوشیدیم و لَـبـعَند جَدیم تو تُلِّ لـوژ😁
🏷● #نےنے_لغت↓
مبالَت: مبـارک
جَدیم: زدیم
تُلِّ لوژ: کل روز
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
نباید در لباس پوشیدن طوری رفتار کنیم که چنین تصوری در ذهن فرزندمان به وجود بیاید:
❌ «لباسهای خوب و زیبا و آراسته فقط مختص بیرون از خانه و برای متشخص بودن در چشمِ آدمهای بیرون از خانه هستند» ❌
آنچه بیش از متشخص بودن در چشمِ آدمهای بیرون از خانه ضروری و دارای اهمیت است این است که فرد اول در چشم خودش متشخص باشد؛ چه در خانه و چه بیرون از آن = #عزت_نفس
- اصلا خانه اولین مکان و منشأ آراسته بودن، متشخص بودن و شاد بودن است. 😌
خیلی خوب است گاهی برای خودمان و شادیهای اصیلِ خانگیمان خوب لباس بپوشیم.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
⌠ اگر فرمان دهد رهبر بتازیم😎
اگر او خواهد از ما سر ببازیم❣
اگر صبر و قرار از ما بخواهد😌
بشینیم و بسوزیم و بسازیم😉 ⌡
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1726»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
🌱🌙یا اللّٰه، یا رَحمنُ، یا رحیمُ
یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثبِّت قَلبِي عَلی دِینكَ
ای خدا، ای بخشنده، ای بخشایشگر
ای کسیکه قلب ها را دگرگون می سازی
قلبِ مرا بر دینت پایدار فرما ..💕
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
دو دل شده بودم؛ 🍃♥️
از طرفی پیشنهاد ازدواج نصرالله
ذهنم رو آروم نمیذاشت...
و از طرفی،
عدم آشنایی کافی باهاش،
جواب دادن رو برام سخت کرده بود! 😢
تا اینکه یکی از استادام درباره ش
با من صحبت کرد
و همون صحبتها ،
آرامش رو به قلبم هدیه کرد💖
استادم گفت :
آقای شیخ بهایی از نظر ایمان
خیلی قویه و به خدا نزدیک !🌱
به نمازشب و مستحبات هم
توجه خاصی داره🌼🍃
اگر می خواے به خدا تقرب پیدا کنے ،
درخواستش رو بی جواب نذار !
با این حرفها دیگه مشکلی برای پاسخ دادن نداشتم...😌
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #نصرالله_شیخبهایی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal1
‡🎀‡
‡ #ریحانه ‡
↓
• مَجازے ، مُجازیـــم❓
خودش چادریهها،اومده توے گروه مختلط
پروفایلشم یه عڪس عاشقانه چادری گذاشته
چنان توی جمع گروه های مجازے
گرد و خاڪ میڪنه ڪه بیا و ببین🙂
ڪلا یادش مـیره نامحرم، مجازی
و غیر مجازی نداره❌
همه جا خدا هـست...
ناز و ادا و خنده و استیڪر و
چاڪریم و مخلصیم، هم ڪه بماند❗️
عزیز دلم 💚
حجاب، با"حیـا"و"عفت"معنامیـشه،
حتـی در محیـط مجازی ❗️😊
↑
‡💎‡چادرت،
ارزشاست، باورڪن👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
‡🎀‡