eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌‏سلام. تقریبا۲۰سال پیش که برادرم بچه بود، یه شب ماه مبارک رمضان افطاری مهمون داشتیم... بعد از افطار، من یه سینی بزرگ پُر چای ریختم بردم اتاق پذیرایی گذاشتم زمین... یکدفعه برادرم از بیرون اومد همانطور که چشمش به تلویزیون بود عقب عقب رفت نشست رو سینی چاییا🤭 یکدفعه صدای دادش بلند شدکه سوختم😩 و اتاق توسط خنده مهمونا منفجرشد...🤣🤣 ''📩'' [ 601 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
5cffd5cd-2eac-409b-b105-1b82fe239712.mp3
14.91M
↓🎧↓ •| |• . 🎙 . من‌ و ایوان نجف قول و قراری داریم؛ ‏او مرا مست کند من بروم قربانش... 🕋📿 . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/@Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
🌺🌺🌺
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•.🥙 ⃝.. | 🌯| • کیک زعفران💐 موادلازم😃: آرد: دو‌و‌نیم‌لیوان🍚 شیر: یک‌لیوان‌سرخالی🍶 روغن‌مایع: نصف لیوان🍾 شکر: یک لیوان🧂 تخم‌مرغ: ۴ عدد🥚 وانیل:‌ نصف قاشق‌چای‌خوری🥄 زعفران: دو‌قاشق‌دم کرده‌و‌غلیظ🥃 گلاب: دو قاشق‌غذا‌خوری🍾 هل:‌ نصف‌قاشق‌چای‌خوری🥄 بکینگ پودر: دو‌قاشق‌چایی‌خوری🥄 طرز تهیه👩🏻‍🍳: آرد و بکینگ پودر رو سه بار الک کنید تخم مرغ هارو با شکر و وانیل به مدت هفت دقیقه با دور تند همزن بزنید تا کرم رنگ و کشدار بشه🥣 زعفران و گلاب و هل رو به شیر ولرم اضافه و به تخم ها اضافه و در حد مخلوط شدن هم بزنید. روغن مایع رو هم اضافه و مخلوط کنید آرد و بکینگ پودر رو تو سه مرحله به مواد اضافه و خوب مخلوط کنید قالب مورد نظر رو با کره خوب چرب کنید و آردپاشی کنید و آرد اضافه رو خارج کنید مواد کیک رو داخل قالب ریخته داخل فر از قبل گرم شده با درجه حرارت ۱۷۵به مدت ۴۰تا یکساعت طبقه وسط بزارید تا بپزه مواظب باشید نسوزه(: برای‌افطار‌نوش‌جان‌کنید😋🍽 • +ڪاش مِنَّـٺ بگُذارے بـہ سَـرَم مهـدےجـان ٺا ڪہ هم سُفـره‌ے ٺـُو لحظہ‌ے افطار شَوَم🧡'' •.🥙 ⃝.. Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.🌙 ⃟💛'' 『 』 • • من‌ بہ‌ قربان علـے تا دَم افطار شۅم꧇)'💚 ..🌱 • • +دَم افطار همین ذڪرِ حسیـن؏ ما را بَـس :)‌♡ .🌙 ⃟💛'' Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_هشتاد حوریا گفت: _ بعضی از خانوما میگن حجاب یه مسأله ی ش
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . یکی از دخترها حق به جانب گفت: _ چرا همش درمورد حجاب و پوشش ما خانوما میگی؟ خب مردا نگاه نکنن و چشم نچرخونن. منتظر این اعتراض بودم. ادعایی که از خیلی از خانم ها شنیده بودم. اینکه ما زن ها لخت هم بگردیم باید مردها نگاه نکنند. رو به او گفتم: _ بخاطر اینکه من الان دارم با دختر خانومایی مثل شما حرف میزنم. با همنوع خودم. اگه مخاطب حرفام آقا پسرا بودن درمورد نگهداری از چشم و نگاهشون و بالا بردن تقوا و ایمانشون حرف میزدم نه حجاب. همیشه هم شنیدیم که میگن « خواهرم حجابت، برادرم نگاهت » اما مورد دوم اینکه درمورد قانون گذاری حرف زدیم دیگه. یه شهروند خوب، به قوانین احترام میذاره و بهشون عمل میکنه درسته؟ خب اگه کسی عمل نکنه اون نقض قانون کرده. میخوام اینو بگم که هر کدوم از ما مسئول عمل و رفتار خودمون هستیم نه دیگران. اگه هر کسی وظیفه ی خودش رو درست انجام بده و نقض قانون نکنه، اونوقته که مجموعه ی این رفتارهای خوب در کنار هم، جامعه ی زیبا و متعادل رو درست میکنه. من وظیفه مو انجام میدم و مراقب پوششم هستم حالا چه زن دیگه ای بد حجاب باشه و چه مرد دیگه ای چشم چرون. من به وظیفه ی خودم عمل میکنم نه که مثل شهر بی قانون بگم چون مردها نگاه میکنن و چشم می چرخونن پس منم بی حجاب می گردم و رعایت نمی کنم. اصلا امر به معروف و نهی از منکر رو برا این گذاشتن که اگه کسی راه کج رفت و باعث تزلزل جامعه اسلامی شد، ارشادش کنن و بهش بگن چی درسته چی غلط. پس این فکرا رو از ذهنتون دور بندازین که من برهنه هم باشم باید مرد جلو چشمشو بگیره. نه... اصلا اینجوری نیست... تو حجابتو رعایت کن مرد هم چشمشو حفظ کنه. هر کس موظفه قانونی که به عهده ش گذاشتن رو رعایت کنه. حالا... از طرفی هم گفتیم مردها تنوع طلبن و ذاتشون اینه و فقط از طریق تقوا میتونن جلوی این ذاتشونو بگیرن. مردی که تقوا نداره و دنبال زنای بد حجاب جامعه میره و از زن خودش غافل میشه چی؟! چرا ما خانوما خودمونم به خودمون ظلم کنیم و حواسمون به همنوعمون نباشه؟ به قول آقای قرائتی هیچ خانومی نیست که بگه شوهر من ۹۹٪ منو دوست داره، حالا اگه یک درصد هم خانوم دیگه ای رو دوست داشت عیب نداره... هیچ خانومی همچین چیزی رو نمی پسنده و حتی از اون یک درصد نمی گذره و دوست داره صددرصد شوهرش مال خودش باشه. پس باید به خانوما گفت خانوم عزیز؛ شما که اجازه نمیدی و راضی نیستی که حتی یه درصد فکر و دل شوهرت بره جای دیگه، خودتم با بد حجابی و به نمایش گذاشتن جذابیت هات، علاقه ی شوهر مردمو به سمت خودت جذب نکن. توی خانواده های متدین و با فرهنگ که این امرِ اخلاقی رعایت میشه، زن دوست داره که همه ی ظرافت و طنازی و عشوه گری هاش مخصوص همسرش باشه و هیچ مرد دیگه ای این طنازیا رو نبینه. روایت داریم از امام صادق علیه السلام که می فرمایند: ( بهترین زنان زنیست که چون با شوهرش خلوت کند لباس حیا از تن بِکنَد و چون جامه بپوشد و از خانه بیرون رود، لباس حیا و عفت بر تن کُند که مانند سپر و زره ای برای او باشد ) به قول معروف، حجاب یعنی تمام زیبایی های من برای یک نفر. [⛔️]ڪپےتنها‌باذڪرمنبع‌‌ونام‌نویسنده‌ موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_هشتاد_ویکم یکی از دخترها حق به جانب گفت: _ چرا همش درمور
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . ( حوریا می گوید ) فکری به ذهنم رسیده بود که باید حتما با حسام مطرح می کردم چون موافقت او حرف اول را می زد. وقتی سوار ماشینش شدم پیشنهاد دادم جایی برویم که با هم صحبت کنیم. حسام هم به طرف نزدیک ترین کافه رفت و وقتی پشت میز نشستیم کنجکاو به من خیره شد که حرفم را بگویم. _ چرا اینجوری نگاهم می کنی؟ _ زودتر بگو... خندیدم و گفتم: _ اگه موافقت کنی فردا یه عاقد ببریم مرکز مروارید و اونجا عقد کنیم. متعجب به من نگاه می کرد و منتظر بود بیشتر توضیح بدهم‌. _ اگه تو موافقت کنی، با خانوم هاشمی صحبت می کنم و اجازه می گیرم مراسم عقدمون در حضور بچه ها باشه. هم دلشون وا میشه هم برا خودمون خاطره میشه. چندبار پلک زد و گفت: _ می دونی چیه؟ من از خدامه به جای این چند روز باقیمونده، همین الان عقد دائم کنیم و رسما زنم بشی. حالا مکانش مهم نیست هر جایی باشه. از اعترافش خنده ام گرفت و بلافاصله با خانم هاشمی تماس گرفتم. فردا جمعه بود و ادارات دولتی تعطیل بودند و خانم هاشمی بابت مجوز و موافقت امور زندان، کمی مخالفت کرد و گفت باید با چند نفر تلفنی حرف بزند و اگر آنها موافقت کنند می توانیم این کار را انجام دهیم. من نمی توانستم بچه ها را به عروسی ام دعوت کنم اما می توانستم بخشی از مراسمم را به مرکز بکشانم و آنها را شریک کنم. شاید از دلشان در می آمد و بی حساب می شدیم. یک ساعتی طول کشید که خانم هاشمی تماس گرفت و گفت مجوز را گرفته اما به غیر از عاقد و پدر و مادرهایمان، حق دعوت از کسی دیگر را نداریم و نباید بچه ها با کسانی غیر از پرسنل مرکز در ارتباط باشند. با حسام به منزل ما رفتیم که موضوع را با پدر و مادرم مطرح کنیم. حال پدرم زیاد خوب نبود و طبق شناختم از روحیه ی خیرخواهانه اش، می دانستم زود موافقت می کند اما مادرم با دلخوری گفت: _ شما که همه کاری رو به میل خودتون کردین این یکی هم روی بقیه. صورتش را بوسیدم و گفتم: _ مراسمی که توی تالار برگزار میشه سر جای خودش هست. این فقط یه عقد ساده ست که چند روز زودتر انجام میشه و قرار نیست مهمونای تالار از ماجرا بویی ببرن. مادرم رو ترش کرد و گفت: _ روز جشن تون مناسبت مذهبی داره. قرار بود توی اون روز مبارک به عقد هم در بیاید. مهربانانه به دغدغه هایش لبخند زدم و گفتم: _ الهی قربونت برم چه چیزی مبارک تر از اینکه دل چند تا بچه رو شاد کنیم؟! درسته که مثل خوابگاهه و حیاط سرسبز و کلاسای آموزشی تحت اختیارشونه اما، اونا اونجا زندانی هستن و خلاف کردن که اونجا حبس شدن. چون سنشون به زندان نمیرسه توی این مرکز نگهداری میشن. این قضیه براشون یه تنوعی میشه و روحیه میگیرن. شاد کردن دل اون بچه ها و دعای خیرشون ضامن خوشبختی من و حسام میشه. قبوله؟ توی تالار هم عاقد میاد سفره عقد و حجله و همه چی برقراره. فقط فردا توی مرکز خطبه ی عقدمون جلو جلو خونده میشه. مادرم به گفتن « به مبارکی » اکتفا کرد و من با خانم هاشمی تماس گرفتم و تایید نهایی را از او گرفتم و گفتم فردا رأس ساعت شش عصر به مرکز می رویم. [⛔️]ڪپےتنها‌باذڪرمنبع‌‌ونام‌نویسنده‌ موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦ ◦「 🕗」 . از عطر قرآن پر شده✨️ هر گوشه‌ی صحن حرم پر می‌زند با آیه‌ها از قلب‌های خسته،غم🫶 . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» مَدَس حان بلو تِنااارر •🧐| مَن تاژه اژ حموم دلومدم .•😤🛁| تمیژم•🌹| بلو بیلون از حونمون. •👈🪰| ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ ☝️وقتی پدر کودکش را از بازی‌کردن با دوستانش محروم کند و مادر در غیبت پدر به او اجازه ی بازی می‌دهد کودک متوجه می‌شود که قانون پدر جدی نیست 👈در این خانواده نه پدر نه مادر اعتباری ندارند. «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
𓆩🌸𓆪 |' .| . ﮼𓏲 ࣪‌ نیست♨️ نشان زندگی🌱 ﮼𓏲 ࣪‌ تا نرسد❗️ نشان تو💚 /✍ |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1762» . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 𓆩🌸𓆪
4_5791669660994765503.mp3
3.43M
..♢ ⃟🧡.• 〖〗 • • 💎 دعای سحر در سحرهای ماه رمضان💚 💠 اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ مِنْ بَهَائِكَ بِأَبْهَاهُ وَ كُلُّ بَهَائِكَ بَهِیُّ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِبَهَائِكَ كُلِّهِ... 🔹دعای سحر بسیار عجیب، اسرارآمیز و عظیم است... 🔸خواسته‌های بسیار عظیمی در این دعا هست که فقط به اعتبار اذن ائمه علیهم السّلام جرأت می‌کنیم آن‌ها را بر زبان بیاوریم... 🔹این دعا راه سلوک به سمت قرب الهی، راه عبور از نقص به کمال، از کثرت به وحدت، از تعیّن به لاتعیّنی را برای انسان باز می‌کند... ..🌿 • • +میخونَم هَـر سحـر آروم سلام الله عَلے سیدنا المظلـوم :) ..♢ ⃟🧡.• Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
.🌙 ⃟💛'' 『 ‌』 • • دوازده سحر از ماهِ اهل روزه گذشت/🌙' '🕛/خوش است وقت گدایے به بارگه آید/✋' '😇/به یازده گل زهرا قسم ڪه یک عمر است🌼' '🙃/نشسته ام ڪه چه روزے دوازده آید💓' |'🌸دعاے روز ماه زیباے خدا🌸'| • • +چنـد روزے آسمـان نزدیـڪ اسٺـ‌ لحظـہ ها را دریــابــ :)‌🌱 .🌙 ⃟💛'' Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
Joze12.mp3
4.25M
シ⟯ • • تندخوانی جز ۱۲/استاد معتز آقایی ختم امروز به نیت: شهید محمدحسین محمدخانی التمـــاس دعــــا✨🌷 • • +شهرُ الرَمضان الّذی اُنزِل فیهِ القُرآن..♥️ 📖⃢💫 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . 🔹امام حسن مجتبے علیه السلام: 🍃خداوند ماه رمضان را میدانے براے مسابقه آفریدگان خود قرار داده تا با طاعتش براے خشنودے او از یڪدیگر پیشے گیرند.🦋🍃 . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . انتهـاےِ بهــ🌸ــار ڪہ شود میـرسے ؟ دلـ❤️ را وعـده دهـم ؟ اگر نیایـے چہ ڪنـم ؟! انتظـارِ سختیسـت ... ! ☁️💕 . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •< > . . ♥️🍃/ محمد علاقه قابل ستايشی به حضرت صديقه كبری فاطمه زهرا (س) داشت و بدين جهت او را «سردار زهرايی (س)» می‌خواندند. 💜🍃/ سرانجام در عمليات كربلای 4 با رمز يا زهرا (س) در حالی‌كه فرماندهی گردان امام رضا (ع) از لشكر 19 فجر را بر عهده داشت. 💛🍃/ در سن 32 سالگی در سال 1365 شهد شيرين شهادت را نوشيد. از او 5 فرزند به يادگار ماند. 🌷شـهـیـد دفاع مقدس •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﻛﺮﻡﷺ : ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﺎے ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻢ، ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ ﯾﻜﺪﯾﮕﺮ ﻭ ﯾﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓظے ﺻﺪﻗﻪ ﺍﺳﺖ‌و ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻧﻔﺎﻕ فے ﺳﺒﯿﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ ...😌✌️ . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌‏چیزی که میخوام بگم سوتی نیس؛ در واقع از شیطنت های بابامه... ما در ایام عید کلی مهمون از اصفهان و تهران داشتیم و همه هم میترسیدن به خاطر کرونا جریمه بشن... بابای منم صبح سیزده بدر پاشده بود تو گوشی مهمونا اسم خودش رو تغییر داده بود به ستاد کرونا😕 بعدم داداشم رو فرستاد از پلاک ماشین تک تکشون عکس انداخت و وقتی اینا راه افتادن یه پیامک نوشت "جناب اقای فلانی خودرو شما با شماره پلاک فلان به دلیل تردد در شهرهای قرمز مبلغ یک میلیون تومان جریمه شده تا ۷ روز مهلت پرداخت دارین..." 👮‍♂ هیچی دیگه اون بدبختا هم سکته کرده بودن😐 بابامم کلی خندید😂😂 همه هم فامیلای مامانم بودن... مامانم هم حرص میخورد😣 ''📩'' [ 602 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
4_5895441572719234365.mp3
7.36M
↓🎧↓ •| |• . . بهترین زمان عبادت تواین ماه، موقعِ سحره . . . نکنه یه وقت،ماه رمضون تموم بشه، و حسرت اینکه چرا نکردم، چرا عبادت نکردم رو دلامون بمونه؟ 🕋📿 . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/@Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
•.🥙 ⃝.. | 🌯| ‍ شیرینی‌رول‌خرمایی🧆 موادلازم😃: شیر: ۱۰۰ گرم🍶 کره: ۵۰ گرم🧈 روغن مایع: ۱ قاشق‌سوپ‌خوری🍾 وانیل: ۱/۸ قاشق مرباخوری🥄 آرد: ۳۰۰ گرم🍚 خرما: ۳۰۰_۴۰۰ گرم🧆 گردو:‌به‌میزان لازم🥜 زعفران‌دم‌کرده:‌۱قاشق‌سوپخوری🥃 زرده تخم مرغ: ۲عدد🥚 طرز تهیه👩🏻‍🍳: شیررا روی حرارت قراردهید تا ولرم شود.کره،روغن و وانیل را اضافه کرده،مخلوط کنید. آرد را به تدریج اضافه کنید.🥣 روی خمیررو بپوشانید و نیم ساعت استراحت دهید.هسته خرما رو درآرید و جای آن نیمه گردو قراربدید. فر رو روی حرارت صدوهشتاد درجه روشن کنید.خمیر را روی سطح آردپاشی شده به ضخامت دو تا سه میلیمتر بازکنیدوروی آن مخلوط زرده تخم مرغ و زعفران بزنید و به صورت مربع های چهار در چهار سانت برش بدید.🔪 یک عدد خرما وسط خمیرقراربدید و از دوطرف خمیررا تا کنید تا شکل نیم بقچه بشه. روی خمیر نیز مخلوط زرده و زعفران بمالید و در سینی چرب شده بچینیدو به مدت پانزده تا بیست دقیقه بزارید تا پخته بشه🥧 برای‌افطار‌نوش‌جان‌کنید😋🍽 • +ڪاش مِنَّـٺ بگُذارے بـہ سَـرَم مهـدےجـان ٺا ڪہ هم سُفـره‌ے ٺـُو لحظہ‌ے افطار شَوَم🧡'' •.🥙 ⃝.. Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
.🌙 ⃟💛'' 『 』 • • 😢•|اگہ‌ کہ‌ گریہ‌هاے تو جواب‌ نداد،بگو حسین؏✋•• 📿•|ذکر حسین؏ تو این‌ شبا وسیلہ‌ے شفاعتہ😇•• ❣•|بدون‌ ذکرِ او‌ دلے عاشق‌ و شیدا نمےشه💓•• 🏴•|موندن‌ پاے پرچمش، عاقبتش‌ شهادتہ🙃•• .. • • +دَم افطار همین ذڪرِ حسیـن؏ ما را بَـس :)‌♡ .🌙 ⃟💛'' Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #توبه_نصوح۲ #قسمت_هشتاد_ودوم ( حوریا می گوید ) فکری به ذهنم رسیده بود که ب
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . حسام روی پای خودش بند نبود. به خاطر بچه هایی که باعث شده بودند چند روز زودتر به وصال حوریا برسد، دوست داشت سنگ تمام بگذارد اما طبق قوانین مرکز، نباید خوراکی خاصی به آنجا می بردند. به همین دلیل طبق هماهنگی حوریا با خانم هاشمی، حسام مبلغ قابل توجهی را به حساب مرکز ریخت که خودشان خرید را انجام دهند. طبق خواست حسام، تدارک شام هم باید دیده می شد و خود مرکز خریدها را به عهده گرفت. زمزمه ی مراسم به گوش بچه ها رسیده بود اما حوریا از خانم هاشمی می خواست لو ندهد که عروسِ مراسم، حوریاست. عبای سفید ساتن و روسری مدل لبنانی لبه تور با آن کفش های سفید نگین کاری شده و دسته گل لاله ی سفید، شد لباس عقد حوریا. مچ عبا هم مثل روسری، تور دانتل داشت و گشادی بیش از حدِ عبا، حجاب حوریا را زیر سوال نمی برد که چادر سفید را نپوشیده بود. آرایش کمرنگی صورتش را از رنگ پریدگی درآورده بود و حاضر و آماده به همراه پدر و مادرش و حسام، به سمت مرکز مروارید رفتند. آدرس را به عاقد داده بودند که همزمان رأس ساعت شش عصر، درب مرکز به روی آنها گشوده شد. بچه ها توی حیاط منتظر بودند و از زور گرما به سایه ی درختان پناه برده بودند که با ماشین غول پیکر حسام مواجه شدند. بهار کنجکاوانه چهره ی حوریا را از پشت شیشه ی ماشین می کاوید و باورش شد این عروس، حوریاست. پیاده که شدند همه دورشان حلقه زدند. بعضی ها با تعجب و بعضی با ذوق به آنها نگاه می کردند و فقط بهار از زیر سایه تکان نخورده بود و دورادور شاهد ماجرا بود. طبق قانون اجازه ندادند ماشین حسام و عاقد داخل حیاط مرکز بماند و خیلی زود آن ها را بیرون بردند. حسام که از دور می آمد نگاه سنگین حوریا را روی خودش حس کرد. با آن کت و شلوار نباتی و پیراهن ساتن سفید و پاپیون نباتی رنگ، حسابی دل حوریا را برده بود. عمدا دستی به موهایش زد و با لبخند خودش را به حوریا رساند. حاج رسول روی صندلی کنار حجله نشسته بود و حاج خانم چادر رنگی را با چادر مشکی اش عوض کرد. با اینکه روز تعطیل بود اما همه ی پرسنل به این جشن آمده بودند. خانم هاشمی سلیقه به خرج داده بود و زیر درخت کهنسالِ مرکز که سایه ی خنک و پهنی داشت، حجله ی تور و بادکنک تدارک دیده بود و آینه و قرآن و کیک بزرگی به همراه چند شاخه نبات و سبدی میوه و ظرفی از عسل روی میز چیده بود و دو صندلی میان حجله گذاشته بود. همه چیز مرتب بود. بچه ها دور حوریا رو خالی نمی کردند و از غافلگیری و حسشان می گفتند. عاقد با گوشزد به اینکه باید به محضر بازگردد، همه را متوجه خودش کرد. حسام و حوریا توی حجله نشستند و بچه ها و مسئولین مرکز دورشان جمع شدند. چشم حوریا به بهار افتاد که آن سر حیاط نشسته بود و نگاهشان می کرد. به آرامی بلند شد و از جمع فاصله گرفت و به سمت بهار رفت. نگاهها به همراه حوریا به آن سر حیاط کشیده شد. _ بهار جان... چرا نمیای پیش ما؟ سکوت کرده بود _ این کارو فقط به خاطر شما کردم. گفتم نمی تونم به جشنمون دعوتتون کنم اما تلاشمو کردم بخشی از جشن رو بیارم اینجا که شما هم حضور داشته باشین. حالا... اگه از دلتون درآوردم تأخیر اون روزمو، با من همراه شو عزیزم. و دستش را به سمت بهار دراز کرد. مدتی طول کشید که بهار محکم دست حوریا را گرفت و با او همراه شد و با هم به سمت بقیه آمدند. [⛔️]ڪپےتنها‌باذڪرمنبع‌‌ونام‌نویسنده‌ موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal