eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩🍭𓆪• . . •• •• 👈 این پای توشولو داله لحژه شمالی میتُنه تَبش بوپوشه بِلِه لاهپیمایی البعین👣. 😢 شما و پا کوچولو واسه ما دعا کنید ما هم لایق بشیم . . 𓆩نسل‌آینده‌سازاینجاست𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🍭𓆪•
•𓆩🌑𓆪• . . •• •• ⃟ ⃟•❤️ برخیز دلا! ڪه دل به دلدار دهیم🌱 جان را به جمال آن خریدار دهیم😌 ⃟ ⃟•💚 این جان و دل و دیده پیِ دیدنِ اوست👀 جان و دل و دیده را به دیدار دهیم😉 هوشنگ ابتهاج ✍🏻 . . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •📲 بازنشر: •🖇 «1904» . . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌑𓆪•
•𓆩🏴𓆪• . . •• •• «حضرت مهدی(عج)»: اَکثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِیل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِکَ فَرَجُکُم. برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود فَرَج و نجات شما است . . .♥️ (کمال‌الدین، ج ٢، ص ٤٨٥) . . 𓆩صَباحاً اَتَنَفَسُ بِحُبِ الحُسَین𓆪 @ASHEGHANEH_HALAL •𓆩🏴𓆪•
•𓆩📿𓆪• . . •• •• کریم اهل بیت،آقا امام حسن مجتبی(ع) می‌فرمایند: 📜🌸 إِنَّ أحْسَنَ الْحَسَنِ الْخُلقُ الْحَسَنُ . نیکوترین نیکی، خُلق نیک است ...💛 «خصال، صفحه ۲۹» . . 𓆩خوانده‌ويانَخوانده‌به‌پٰابوسْ‌آمده‌ام𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📿𓆪•
4_5951748258962344440.mp3
9.23M
•𓆩🥀𓆪• . . •• •• •••• [«مَنْ نَفّسَ كُرْبَةَ مُؤْمِنٍ فَرّجَ اللّهُ عَنْهُ كُرَبَ الدّنيَا وَ الاخِرَةِ». امام حسين (ع) فرمود: «هركه گرفتارى مؤمنى را برطرف كند، خداوند گرفتاريهاى دنيا و آخرتش را برطرف مى‏كند».] (بحار الانوار، ج 75 ص 122 ح5 ) . . 𓆩؏چله‌گرفتم‌ڪه‌گُنه‌ڪم‌ڪنم‌‌حسینـ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🥀𓆪•
•𓆩📺𓆪• . . •• (History) •• 🎯 ‌‌‏نیمکت تیم پرسپولیس در دهه ۶۰ از سمت راست: آقایان محمود خوردبین، علی پروین و محمد مایلی کهن ۱۳۶۵؛ ورزشگاه آزادی . . 𓆩هوشیارپایان‌میدهدمدهوشےتاریخ‌را𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📺𓆪•
Shab2_Moharam1402 (3).mp3
19.63M
•𓆩📼𓆪• . . •• •• یک خط وصیت می‌کنم ، یادِ همه باشد ، از هرچه غیرِ یاحسین گفتن پشیمانم ؛ . . 𓆩چه‌عاشقانه‌نام‌مراآوازمیڪنے𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📼𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• براتون کامل شرح دادم من شیش ماهه دارم با زبان استدلال حرف میزنم و حالا که میگم این محبت ناب رو تجربه کن به نظر تو این احساسات زدگیه؟! این مکتب هم در استدلال در اوجه و هم در محبت نفس عمیقی کشید و کمی سرش رو خاروند: من میخوام بیشتر آشنا بشم تموم اون رفرنس هایی که داده بودی، سند های تاریخی، مستند ها کتاب ها همه رو چک کردم ولی الان بقول تو دلم دلگرمی میخواد که هست ولی... یکم غریب و جدیده دلم میخواد باورش کنم اما حس میکنم به زمان احتیاج دارم دستش رو گرفتم: عزیزم من هیچ جبری بهت ندارم من فقط جواب سوالهات رو میدم اینکه تو چه نتیجه ای میگیری کاملا به خودت مربوطه +میدونم ممنون که جواب میدی نگاهی به تصویر زمینه صفحه لپ تاپم انداخت و چند ثانیه ای بهش خیره شد: اینجا کجاست؟! یه بنای تاریخیه؟! نگاهم برگشت روی لپ تاپ و لبخندی زدم: یه جورایی بارگاهه... مزار ما بهش میگیم حرم +مزار کی؟! کجاست؟ _مزار امام علی توی نجف یکی از شهر های عراق* دوباره نگاهش برگشت روی لپ تاپ ناباور لب زد: بازهم علی! دوباره چشم دوخت به من: چرا جدیدا اینهمه نشانه ازش میبینم شاید ذهنم حساس شده! سری تکون دادم: چی بگم میترسم یه چیزی بگم و به احساسات زدگی متهم بشم! لپ تاپ رو روی مبل گذاشتم و بلند شدم: چای میخوری؟! سری تکون داد و لپ تاپ رو برداشت و روی پاش گذاشت: عکس دیگه ای هم از مزارش داری؟! کاش میتونستم اونجا رو ببینم و چند تا عکس خوب بگیرم چند ثانیه نگاهش کردم ندانسته چه دعای قشنگی کرد دلش خواست زائر باشه! همونطور که دل من سالهاست این خواهش رو به دوش میکشه... همونطور که پا به آشپزخانه میگذاشتم جوابش رو دادم: اره دارم برو توی درایو D پوشه اول... پوشه ها اونجا شماره بندی یک تا هفت داره پوشه شماره ۳ رو باز کن همش عکسای حرم امیرالمومنینه کتایون_خب چرا زودتر برگشتی؟! ژانت با من و من جواب داد: خب خواستم استراحت کنم من کلی مرخصی ساعتی طلبکارم کتایون که قانع نشده بود کنجکاو قدمی به جلو برداشت: توی لپ تاپ ضحی دنبال چی میگردی؟! ژانت لپ تاپ رو جمع کرد به سمت خودش: هیچی ازش خواستم چند تا عکس بهم نشون بده همین! +خب چه عکسی؟! احساس کردم ژانت برای توضیح دادن کمی معذبه برای همین به موقع و با سینی چای وارد پذیرایی شدم: بابا بیا برو لباس عوض کن دست و روتو بشور بیا چای بخور وایسادی به سین جین! بجمب چای یخ میشه... قسمت اول رمان ضحی👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/71020 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• کتایون بعد از نگاهی نسبتا طولانی راه افتاد سمت سرویس من هم کنار ژانت نشستم و سینی رو روی میز گذاشتم: خب ببینم کجایی؟! صفحه لپ تاپ رو به طرفم گرفت: ببین این عکسا خیلی ام با کیفیت نیستن کاش میشد چند تا عکس با کیفیت تر نشونم بدی _این عکسا همشون اینترنتی ان من خودم عکسی از اینجا ندارم یعنی گرفتما؛ ولی نه چندان با کیفیت با ذوق مضاعفی گفت: +مگه تو تابحال رفتی به اونجا؟! آهی کشیدم: خیلی سال پیش +خب... چجور جاییه؟! _آرامش محض اونجا خیلی آرومی انگار خونه پدرته انگار که نه... واقعا خونه ی پدرته +پدر... پس تو هم حسّش میکنی! _چی رو؟ +حس پدرانگی این شخصیت به من حس پدرانگی میده _اینکه فقط حس نیست امام واقعا پدره برای امت _ولی من که جزئی از امت شما نیستم پس چرا این حس رو دارم +امام پدر کائناته حتی سنگ و چوب و خاک‌! چه برسه به آدمها قبل از اینکه جمله بعدی رد و بدل بشه کتایون سر رسید و موضوع به چای عصرونه معطوف شد تا پرونده احساسات جدید و لطیف ژانت فعلا مسکوت باقی بمونه اما این احساس ادامه داشت و روزهای متمادی هردیدار ما صرف پاسخ به سوالات جدید تحقیقی یا معرفتی ژانت میشد هم براش خوشحال بودم و هم نگران مدام سفارش میکردم شتابزده عمل نکنه و تاجایی که میتونه تامل کنه اما واکنش کتایون از همه جالبتر بود سکوت... و سکوت!... و سکوت!!.... *** دستی به پیراهن بلند و مشکی رنگم کشیدم و از کمد بیرونش کشیدم با روسری حریر همرنگش روی تخت انداختمش و به دنبال اتو سراغ کمد کوچیک زیر میزم رفتم ژانت همونطور دست به سینه دم در اتاق ایستاده بود و سوالهاش رو میپرسید: گفتی دقیقا کی شروع میشه؟! اتو رو بیرون کشیدم و به برق زدم: فردا شب شب اوله روی تخت نشستم و چون میز اتو نداشتم بالشم رو با ملحفه نزدیک کشیدم پیراهن رو روش انداختم و مشغول اتو کردن شدم روی تک صندلی پشت میز نشست: خب تو که اوندفعه گفتی روز دهم محرم روز عاشوراست قسمت اول رمان ضحی👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/71020 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪• . . •• •• آدم‌ بهشت‌ را به‌ هوایِ‌ تو ترک‌ کرد🥺 تنها به‌ شوقِ‌ این‌ حرم‌ از آن‌ حریم‌ رفت.. . . 𓆩ماراهمین‌امام‌رضاداشتن‌بس‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩☀️𓆪•
•𓆩🍭𓆪• . . •• •• من دالَم دَلشامو می‌تونَم تِا لوفوژه نَسَم🤓 بَلی تِتاب دِسه‌ی شازده توشولو لو اینجا دایِم تَلدَم تِه وگتی حَباسِ سُما پَلت شد اونو بِتونم😁 اوخ اوخ ، فِتل تُنم نباید اینو با شدای بلند می‌دُفتم😬😅 . . 𓆩نسل‌آینده‌سازاینجاست𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🍭𓆪•
•𓆩🖤𓆪• . . •• •• تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ . . 𓆩دربند‌کسی‌باش‌که‌در‌بندحسین‌است𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🖤𓆪•