•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
اگه میخای همسری تولدت رو فراموش نکنه دوروز قبلش اینجور بهش بگو😁👇
♥️👈میدونی دقیقا 25 سال قبل تویه این روز(تاریخ تولدتون بگین😜😂) چ اتفاقی افتاد؟؟؟
هر چی گفت شما اینجورادامه بدین 😜👇
یه فرشته مهربون خانوووم خووشگل پابـه جهان گذاشـت ک باعـث سـوق دادن مسیــر زندگیـت به ســوی خوشبخـتی شـد😁😌😂
️️️️️(ایراد نداره اگر فراموش میکنن
لطفا شما غر نزنید و یادآوری کنین
چون مردا مشغلشون زیاده فراموش
میکنن)
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_سوم
در را باز می کنم، سوز سرمای آبان صورتم را می سوزاند. چانه ام را در یقه ی پالتویم فرو می کنم و دست هایم را در جیبم.
کل حیاط را تا خیابان میدوم.
در را باز میکنم.
بابا پشت فرمان نشسته.کت و شلوار قهوه ای پوشیده و عینک خلبانی زده، مثل همیشه خوش تیپ و با ابهت.
در را باز میکنم و می نشینم:سالم بابا
:_سلام
مامان نیست، برای همین جواب سلامم را میدهد، چقدر دلم تنگ شده برای مهربانیهایش...
همه ی این سختگیری ها خواسته ی مامان است، شاید اگر این کارهایش نبود،بابا تا حالا با کارهایم کنار آمده بود.
:_مامانت دید با این لباس ها اومدی بیرون؟
سر تکان میدهم:بله
و سکوت بینمان حکمرانی میکند، چند سال است که مکالماتمان طولانی تر نشده. دستور، دستور مامان است، من ممنوع الصحبتم. تا شاید این به قول خودش، ناهنجاری ها از سرم بیفتد..
هرچند گفتگویی هم نمی تواند شکل بگیرد؛ دنیای ما با هم فرق دارد.
گزارشگر رادیو، با حرارت مسابقه ی فوتبال را گزارش می دهد. بابا اصلا اهل فوتبال نیست، میدانم قبل از سوار شدن من، موزیک را خاموش کرده. به احترام اعتقادات من. این کارهایش را دوست
دارم...
تمام مسیر سکوت بینمان را صدای رادیو میشکند. بابا جلوی یک ساختمان میایستد. بدون هیچ حرفی پیاده میشود، من هم به تبعیت از او نگاهم به ساختمان میافتد، از آموزشگاه های معروف است. ساختمانی بلند با سنگ نمای تیره.
با بابا داخلش میرویم. بابا دکمه ی آسانسور را میزند، چند لحظه بعـد آسانسور میایستد. معلوم است ساختمان بزرگی است. داخل آسانسور میشوم و بابا دکمه ی طبقه چهارم را فشار
میدهد، آسانسور با تکان خفیفی حرکت میکند و صدای موسیقی بی کلام در فضایش می پیچد.
به طرف آینه برمیگردم و تار مویی که از زیر مقنعه بیرون زده، آرام به زیر حجابم، هدایت میکنم.
آسانسور می ایستد و صدای ضبط شده، ورودمان را به طبقه ی چهارم خوش آمد میگوید.
پا در سالن می گذاریم، چند میز گوشه ی سالن گذاشته اند و چهار، پنج کلاس در اطراف میبینم.
بابا به طرف یکی از میزها میرود.
:_سلام برای ثبت نام دخترم..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارم
دختری که پشت میز نشسته، بلند میشود: بله خیلی خوش اومدین، بفرمایید بشینید خواهش میکنم.
کنار بابا مینشینم، دختر وضع ظاهری خوبی ندارد، مانتو تنگ سرخ به تن کرده و آرایش غلیظش چشم را میزند.
با لبخند چندش آوری میگوید: اصلا بهتون نمیاد دختر کنکوری داشته باشین.
بابا جوابش را نمی دهد، دختر بی توجه به طرف من برمیگردد: چه رشته ای عزیزم؟
نگاهم را از خط چشم کلفتش میگیرم:انسانی
ابروهایش را بالا می دهد:یه خرده دیر اومدین البته، ولی جای نگرانی نیست، خب کدوم کلاسا؟
قبل من، بابا جواب می دهد:همهی کلاسا
میگویم:نه بابا، من فقط کلاس ریاضی و عربی لازم دارم.
بابا میگوید:مطمئنی؟
:_بلـه
(به طرف دختر برمیگردم)
فقط ریاضی و عربی.
دختر خودکارش را برمیدارد:عربی دو سه جلسه تشکیل شده ها،ولی ریاضی احتمالا از هفته ی بعد.
بابا میگوید: ایرادی نداره.
:_عزیزم اسمت چیه؟
:_نیکی نیایش
لطفا این فرم رو پر کنید، راستی نیم ساعت بعد کلاس عربی هست، شنبه ها و سه شنبه ها ۲:۳۰ تا ۴:۳۰
بابا مشغول پرکردن فرم میشود: اگه نتونم بیام دنبالت، اشرفی رو میفرستم.
:_ممنون
سر تکان می دهد؛ فرم را امضا میکند و کارت اعتباری اش را درمیآورد.
دختر چاپلوسی میکند: ممنون از حسن انتخابتون
بابا نگاهم میکند: پول داری؟
:_بله بابا
:_یه چیزی بخر،بخور
ذوق میکنم از این محبت غیر مترقبه
:ممنون بابا
دلم برای خودم میسوزد...
:_کاری نداری؟
:_نه،بازم ممنون. خداحافظ
بابا میرود، دختر نگاهم میکند: برو کلاس سه بشین، الان همکلاسیهاتم میان.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
صحن، دریاست و
من، ماهیِ بی تاب و قرار
آه، ای کاش که من نیز
به دریا برسم🌊
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 دست مرا بگیر👋🏻
با تو میخواهم برخیزم😌
تو رستاخیز حیات منی🌱
احمد شاملو /✍
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1394»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
✨وَهُوَ الَّذِے يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا
وَيَنْشُـرُ رَحْمَتَهُــ ۚ
وَ هُوَ الْوَلِــے الْحَمِيدُ💙🦋
و اوسـت خدایـے کـہ
باران را
پس از
نومیـدے خلق مـےفرستد🌦
و رحمـت (و نعمت) خود را فراوان مـےگرداند🎈
و اوسـت
خـداوندگار مـحبوب الذّات ستوده صـفات 🌸
|آیـہ ۲۸ _سـوره شـورے|
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
امام هادی(ع):
مَنْ هانَتْ علیه نَفْسَهُ فلاتَأمَنْ شَرَّهُ👌
امام هادی(ع):
کسی که خود را پست شمارد، از شر او در امان مباش.☝️
منبع : بحارالانوار، ج۷۲، ص۳۰۰✍
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩🌿𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
-من اهل عشق و عاشقی نبودم
اما تو از کنارم رد شدی
و جانم به دکمهی پیراهنت گیر کرد.
👒
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
تا حالا شده به یه نفر نگاه کنے
و دعا کنی که کاش خدا
هیچوقت ازت نگیرتش؟
تو برا من همون یه نفری♥️:)
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩🙍♂𓆪•
.
.
•• #منو_مجردی ••
💬 به راننده تاکسی گفتم:
حاجی انصافا اینجوری تحلیلات یادم
نمی مونه، کولرو روشن کن😂😢
گفت: نه گرم باشه بهتره میخوام فضای
تنور داغ انتخاباتی برات تداعی بشه😉🗳
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 941 •
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩مجردییعنی،مجردی𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🤦♂𓆪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
مـــ🖐🏼ــــن
خیلــــــ🥰ــــــــــی
آقا سجـــــ🧔🏻♂ـــــــــــاد رو
دوســـــــــــــــــت داشتــــ♥ـــم..
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
مداحی آنلاین - نماهنگ کشتی نجات - عرب خالقی.mp3
4.2M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
دنیا رو آب ببره چشما رو خواب ببره
ما رو تنها میتونه کشتی ارباب ببره
#شب_زیارتی_ارباب
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•