🍳
⏝
֢ ֢ #صبحونه ֢ ֢
.
ڪـدام صـبح سعـادت🔆
بود مبارڪـ ازیـنم؟🎉
ڪہ در برابـرت آیــم
صبـاح روے تو بینـم😍🥲
#هلالی_جغتایی
.
𓂃صبحروعاشقانهبخیرکن𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🍳
⏝
💛
⏝
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
«افضل نساء امتی اصبحهن وجهان و اقلهن مهرا»
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
بهترین زنان امت من زنانی هستند که خوشروتر و مهریه ایشان کمتر باشد.☺️👌❤️
منبع:من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 252✍
.
𓂃حرفایےکهمیشنچراغراهِت𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💛
⏝
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
ازدواج دارو نیست‼️
اگر از درون دچار مشکل هستیم،
ابتدا خودمان را درمان کنیم و
سپس ازدواج کنیم...👌
شریک زندگی شما، درمانگر نیست☺️✋🏻
.
𓂃محفلمجردهاےایـتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧣
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
کنار "تُو" یک وقت هایی
"دیوانگیکردن"😵💫
قشنگ ترین "حسِ" دُنیاست
فقط "تو" باش و کنارم بمان
قول میدهم "دیوانهترین"🤝
عاقل نمای "دنیایت" باشم☺️
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
27.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌽
⏝
֢ ֢ #چه_جالب ֢ ֢
.
ڪـوبیده مرغ🍢
بدون ذغال و دردسـر😌💕
مـــواد لازم :
پـودر سیـر ۱ ق چ🧄
پودر پاپریڪـا ۱ ق م
ترڪیب ران و سینه ۳۰۰ گرم
جعـفرے خورد شده ۱ ق س🌿
پیاز متوسـط ۱ عدد🧅
نمڪ و فلفل سیاه
زعفـران🧡
.
𓂃فوتوفنهاےسهسوته𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌽
⏝
🧔🏻♂
⏝
֢ ֢ #منو_بابام ֢ ֢
.
📩 سلام. یه سری برنامه چیدیم
که بریم شمال؛
داداش کوچیکم موند خونه که
درس بخونه؛ منم موندم خونه که
مواظب داداشم باشم😎
مامانمم موند که ما گشنه نمونیم😢
و بابام همینجوری که داشت فحش
میداد، زنگ زد مرخصیشو کنسل کرد
رفت سر کار😂😂
#ارسالے_ڪاربران 𓈒 1056 𓈒
#سوتے_ندید "شما و باباتون" رو بفرستین.
𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh
.
𓂃اینجاباباهامیدوندارهستند𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧔🏻♂
⏝
🪖
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢ ֢
.
روایت همسر محترم شهید :
لبنان که می خواست برود نگران بودم. حاج احمد متوسلیان هم که آن جا اسیر شده بود. گفتم " اون جایی که می روی جنگه؟ اگر هست بگو. من که تا اهوازش را با تو آمده ام. " گفت " نه، بابا، خبری نیست. من اینجا شهید نمی شوم . قراره تو وطن خودمان شهید شویم. " اولین بار در سوریه بود که حرف از شهادت زد. برگشتنی از سوریه دیگر خودمانی تر شده بودیم. دیگر صدایش نمی کردم آقا مهدی. راحت می گفتم مهدی. دلیلش شاید بچه ای بود که به زودی قرار بود به دنیا بیاید. دیگر شرم و حیای تازه عروس و دامادها را نداشتیم. حرف هایمان را راحت تر به هم می گفتیم.
⊹🌷 #شهدارایادکنیمباذکرصلوات
#شهید_زین_الدین
#روایت_عشق❤️
.
𓂃اینجاشهدامیزبانعشقاند𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🪖
⏝
🧃
⏝
֢ ֢ #ویتامینه ֢ ֢
.
"مـرد روياهایـش باش؛ ولـی نه فقط در خـيابان!"
❤️ لباسهای جذاب پوشیدن و موها و
ریش مرتب داشتن، عطر زدن و شال گردن
انداختن یا حتی عینک دودی، اینها همه
شما رو خوش تیپ و جذاب میکنه...
❤️ مسلما مردهای زیادی هستند که بیرون
از خونه لباس های خوب میپوشند اما توی
خونه و رو به روی همسرشون با شلوار
گشاد و زیرپوش هستن، اونم همیشه...!
❤️آقای عزیز؛ یکم به خودت برس، برای
خانمت عطر بزن، عطری که دوست داره،
عطری که بهت کادو داده. گاهی تیشرت و
لباسهای خوب تو خونه بپوش. تا هر وقت
ببیندتون کِیف کنه از دیدن شما...
.
𓂃ویتامینعشقتاینجاست𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧃
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
.
امام هادی(ع)
درمورد ادب حاجتخواستن از
امام رضا(ع)، فرمودند:
هرکس نیاز و حاجتی از خداوند
میخواهد، باید درحالیکه غسل
کرده، قبر جدّم، علـی بـن موسـی
الرضا(ع) را زیارت کند. بالای سر
ایشان دو رکعت نماز به جای آورد
و حاجت خود را در قنوت از خدا
بخواهد... 💚
📷 ج.باقری
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویستوچهلوچهار متعجب میپرسد :_چی؟ +:تا حالا کسی رو نخ
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوچهلوپنج
مامان و بابا هستند.
نیکی خیلی زود سلام میدهد،انگار عادت دارد.
:_سلام
مامان لبخند میزند:سلام عزیزدلم.. خیلی خوش اومدی دخترم.
جلو میرود و صورت نیکی را میبوسد.
بابا هم جلو میآید و دست نیکی را میفشارد.
مامان دستش را دور کمر نیکی حلقه میکند :چرا اینجا ایستادین؟مسیح جان نیکی رو ببر اتاقت
لباساش رو عوض کنه
به وضوح سرخ و سفید شدن نیکی را میبینم.
میگویم:نیکی جان اگه میخوای..
شتابزده و نگران میان حرفم میپرد: نه نه همین جا خوبه..
به صرافت میافتد،سرش را پایین میاندازد:ببخشید حرفتون رو قطع کردم..
مامان با تعجب نگاهش میکند، نیکی هنوز من را با خودم جمع میبندد!
سعی میکنم بخندم و طبیعی جلوه کنم:عزیزم این حرفا چیه... مامان جان نیکی یه کم معذبه..
اگه اجازه بدین من ببرم باغ رو نشونش بدم.
مامان لبخند میزند:عزیزم خجالت نداره که.الهی قربونت برم... باشه برید با هم...
بعد به بابا اشاره میکند و با هم به طرف آشپزخانه میروند.
نگاه نیکی هنوز رو به پایین است.
+:جلو در منتظرتم...
سرش را تکان میدهد.از خانه خارج میشوم.سوز سرمای بهمن،صورتم را میسوزاند.
دست هایم را داخل جیب های شلوارم فرو میکنم و هوا را با تمام سلول هایم میبلعم.
صدای در میآید و بعد صدای پاهایش.
برمیگردم.
چادر سفیدی که موقع عقد سرش بود،دوباره سر کرده.
قدم هایش را کوتاه و روی یک خط برمیدارد.
روبه رویم میایستد،سرش پایین است و هنوز نگاهش را میدزدد.
به نظر، این دختر به اندازه ی تمام مؤنث های این شهر،خجالت میکشد!
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوچهلوشش
+:بریم..
راه میافتم،پشت سرم میآید.
قدم های من بلند است و او برای اینکه از من عقب نماند مجبور است تقریبا بدود.
از کنار صندلی های جلوی پنجره که میگذرم صدای پایش قطع میشود.
برمیگردم،کنار صندلی ها ایستاده و نگاهشان میکند.
+:دوست داری بشینیم؟
سرش را با مکث تکان میدهد.
مسئولیتم چند برابر شد،مِن بعد باید زبان این دختر هم باشم!!
چند قدم رفته را بازمیگردم و روبه رویش مینشینم.
سرش پایین است و با بندهای انگشتانش بازی میکند.
کلافه پای راستم را روی پای چپ میاندازم و نفسم را،با صدا تحویل هوای زمستان میدهم.
سر بلند میکند و اطراف را میکاود.
حوصله ام سر رفته. پاکت نازک سیگار و فندک را از جیب داخلی کتم درمیآورم.
چند ضربه به پاکت میزنم و سیگاری درمیآورم.
سیگار را بین لب هایم میگیرم و با فندک روشنش میکنم.
میدانم با تعجب،مثل بچه ها،نگاهم میکند ؛ مطمئنم...بدون اینکه نگاهش کنم.
فندک را روی میز مقابلم میگذارم و سیگار را ماهرانه بین دوانگشتم میگیرم.
دود را از دهانم بیرون میدهم و نگاهی با آسودگی و بیخیالی به نیکی میاندازم.
چشمانش گرد شده و خیره به حرکاتم،مردمک چشمانش بالا و پایین میشود. اولین بار است که
سیگار کشیدنم را میبیند.
سیگار را به طرفش میگیرم
+:میکشی؟
از جا میپرد،حرکتش قابل پیش بینی بود!
با حرص دندان هایش را روی هم فشار میدهد و دستش گوشه ی چادر را مچاله میکند.
به زحمت،خنده ام را کنترل میکنم.
با غیظ میگوید
:_ نه خیر، نوشِ جان
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙
⏝
֢ ֢ #آقامونه ֢ ֢
.
√ جان و جهان..💚
* اگه یه روز بتونی
حرف دلت بهش بگی،
چی میگی❓
.
⊰🇮🇷 #لبیک_یا_خامنه_اے
⊰❤️ #سلامتےامامخامنهاےصلوات
⊰🚩 #یحیی_سنوار
⊰📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
⊰🔖 #نگارهٔ 𓈒 1523 𓈒
.
𓂃شبنشینےبامقاممعظمدلبرے𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌙
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
و اما پک دوم . . . که vip تره و خیلی دقیق سوالات رو دستهبندی و تجزیه و تحلیل کرده😍👌👌
هنوزم نشستی که!!🙄😐
بجُنب که فرصت و ظرفیتمون
محدوده🥲🤌
مطمئنم پشیمون نمیشد از گرفتن و مطالعهی سوالات😍😌
حتی گه متاهلی واسه رفیق یا خواهر و داداشِ مجردت بگیر..بهترین هدیهس واسش😉💍
🍳
⏝
֢ ֢ #صبحونه ֢ ֢
.
.
🤍وَهُــوَ عَلِيــمٌ بِــذَاتِ الصُّـدُورِ
و او به اسـرار و نيّـات باطـنها آگاه است :)
✨And He knows best what is in the breasts.
📗ســوره حدید، آیه 6
صبحـتون منور بہ انــوار الهـے☺️🌱
.
𓂃صبحروعاشقانهبخیرکن𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🍳
⏝
💛
⏝
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
«لو ان جمیع ما فی الارض من ذهب و فضة حملته المراة الی بیت زوجها ثم ضربت علی راس زوجها یوما من الایام، تقول: من انت؟ انما المال مالی، حبط عملها و لو کانت من اعبد الناس الا ان تتوب و ترجع و تعتذر الی زوجها»
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
اگر تمام چیزهایی که در روی زمین از طلا و نقره وجود دارد و زن آنها را به خانه شوهرش بیاورد. آنگاه یک روز از روزها بر سر شوهرش منت بگذارد و بگوید تو کیستی؟ این اموال مال من است. در این صورت اجر و عمل زن از بین می رود اگر چه از عابدترین مردم باشد. مگر اینکه توبه کند و برگردد و از شوهرش عذرخواهی کند.🙏❤️
منبع:مکارم الاخلاق، باب 8، ص 202✍
.
𓂃حرفایےکهمیشنچراغراهِت𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💛
⏝
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
بـــــــا آن همه دلـ❣ــداده
دلش بستـ🖇ــهی ما بود
- سیمین بهبهانی
.
𓂃محفلمجردهاےایـتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧣
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
تمام زندگیم بوی جنگ میده 🥲
طُ اما؛ شبیه صلح بودی!🙃
تمام چیزی که یه جنگ زده میخواد،صلحِ💚
#بیتوآوارهترینم🥺
#فرماندل۷۲۱
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌽
⏝
֢ ֢ #چه_جالب ֢ ֢
.
اینم یه ترفند با سیمظرفشویی و آهنربا😁👍
.
𓂃فوتوفنهاےسهسوته𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌽
⏝
🥤
⏝
֢ ֢ #منو_مجردی ֢ ֢
.
📩 رفتم مصاحبه...
مصاحبه گر پرسید:
موضوع آخرین کتابی که خوندی
چی بوده؟🤔
گفتم: درباره یه پسری بود که
بخاطر کسب علم و دانش
حتی روزای تعطیلم میرفت مدرسه😎
گفت: چه جالب
اسمش چیه؟😕
گفتم: حسنی به مکتب نمیرفت
وقتی میرفت جمعه میرفت😊
فک کنم چون نخونده بودش
زنگ زد حراست
بیان بندازنم بیرون🤔😂
#ارسالے_ڪاربران 𓈒 1057 𓈒
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین.
𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh
.
𓂃پاتوقمجردے𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🥤
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
نوشته بود:✍
پناه تو را قشنگتر میکند؛🥰
چه باشی برای کسی ،چه کسی باشد برای تو🌱...
#پناهمنباش☺️
#فرماندل۷۲۱
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
🧸
⏝
֢ ֢ #پشتڪ ֢ ֢
.
حُسنت به اتّفاق
ملاحت جهان گرفت
آری به اتّفاق،
جهان میتوان گرفت ...😌💚
_حافظ
.
𓂃دیگهوقتشهبهگوشیترنگوروبدی𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧸
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
.
دليل خلقت تو انعكاس خوبیهاست
تویی كه پرتویی از نور ايزدی، آقا!
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویستوچهلوشش +:بریم.. راه میافتم،پشت سرم میآید. قدم ه
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوچهلوهفت
پشت میکند به من و به طرف خانه میرود.
لبخند سردی کنج لبم مینشیند.
کاش این دختربچه،بازی را نبازد...
*نیکی*
با عصبانیت دستگیره را فشار میدهم و در را به داخل هل میدهم.
وارد که میشوم،هُرم دلنشین گرما،پوستم را نوازش میدهد.
زنعمو در حالی که ظرف شیرینی در دست دارد از آشپزخانه خارج میشود.
:_عه دخترم اینجایی؟بیا بریم مامانتینام رسیدن..
لبخندی مصنوعی،نقاب غم هایم میشود.
جلو میروم و هم گام با زنعمو،وارد سالن میشوم.مامان و بابا،مانی و عمو وحید روی مبل ها نشسته اند.
نسبتا سلام بلندی میدهم و کنار عمووحید مینشینم.
عمو با مهربانی و نگرانی صورتم را میکاود.
لب میزنم:خوبم.
عمومحمود موبایل در دست،وارد میشود.
به احترامش بلند میشویم،من؛عمووحید و مانی..
تکبر بابا در برابر برادرش،حیرت آور است.
عمو محمود لبخندی به صورت من میپاشد و رو به جمع میگوید:ببخشید.. تلفن،ضروری بود
باید جواب میدادم...
بابا پوزخند میزند.
زنعمو متوجه سنگینی فضاست،با اضطراب میگوید:شام حاضره،بهتره بریم شام بخوریم... نظرت
چیه افسانه جون؟
مامان لبخند گرمی میزند:پیشنهاد فوق العاده ای. مگه نه مسعودجان؟
بابا، مامان را با تحسین از نظر میگذراند و دستش را روی دست مامان میگذارد.
همیشه همینطور بوده،مامان تنها کسی است که همیشه قادر به مهار آتش خشم باباست.
بابا در اوج عصبانیت،با مامان به ملاطفت رفتار کرده.
رفتارش با من هم،همینطور بود،تا وقتی که سیاوش وارد زندگی ام شد.
دلم نمیخواهد حتی اسمش را به یاد بیاورم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوچهلوهشت
من اکنون یک بانوی متأهل هستم،هرچند صوری.
اما در قبال همسرم وظیفه دارم به پاک نگاه داشتن قلب و ذهن و روح و جسمم...
حتی نباید به کسی فکر کنم.
زنعمو بلند میشود و صدایم میزند،از فکر و خیال بیرون میآیم:نیکی جان بریم سر میز شام
دخترم
بلند میشوم و به دنبال زنعمو میروم.
کنار آشپزخانه که میرسیم زنعمو میگوید:نیکی جان چادرت رو دربیار.. غریبه نیست اینجا.
چه باید بگویم؟
نمیدانم چرا بعد از عقد و در برابر این خانواده ی شوهر دروغین ،زبان و قوه ی تکلم خود را از دست داده ام؟
تنها چادرم را سفت نگه میدارم.
صدایی از پشت میآید:مامان جان،بذارین راحت باشه لطفا
زنعمو شانه بالا میاندازد و با شیطنت به مسیح و بعد به من نگاه میکند:چشم شادوماد
به طرف نهار خوری میروم..
همه نشسته اند،جز من و مسیح..
عمووحید به صندلی کناری اش اشاره میکند.
جلو میروم و کنار عمووحید مینشینم.
مسیح هم رو به رویم.
خانواده ی عمو سنگ تمام گذاشته اند.
علاوه بر غذاهای سنتی ایرانی،چند نوع غذای متفاوت بین ظرف ها میبینم که ظاهری شبیه
غذاهای عربی دارد.
یکی از ظرف ها،را میشناسم؛کوبه است .
غذای مخصوص عراق و لبنان .
قبلا مادر فاطمه برایمان کوبه پخته بود.
غذایی لذیذ و متفاوت.
زنعمو میگوید :بفرمایید خواهش میکنم.. نیکی جان من گفتم شما حتما بیشتر غذای عربی
میخوری واسه همین برات حمس و تبوله و کوبه آماده کردم.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝