💛
⏝
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
امامصادق علیهالسـلام فرمودند :
هر زنی که به شوهرش بگوید
- من هرگز از روی تو خیری ندیدهام -
اعمالش بر باد میرود 😢
پینوشت :
⇦ خیلی مهمه که حتی تو ناراحتیهامون ، هنگام گفتگو کردن
احترام فرد مقابل و نیکیهای گذشته اون رو فراموش نکنیم🌝🌸
.
𓂃حرفایےکهمیشنچراغراهِت𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💛
⏝
🧣
⏝
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
باید جهان و نظم قدیمش عوض شود
هرڪار مےڪنم که تو باشے ڪنار من💝
#شیرین_خسروی
.
𓂃محفلمجردهاےایـتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧣
⏝
💍
⏝
•• #همسفرانه ••
بیقرارتر از مݩ بھ جهاݩـ🌍
هیچڪسے نیسٺـ💓!
ولیڪݩـ👇🏻
درگوشھے #آغوشتو آرامترینمـ😌!
#آشوبمآرامشمتویے🥰🌱
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما
Eitaa.com/asheghaneh_halal
💍
⏝
29.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌽
⏝
֢ ֢ #چه_جالب ֢ ֢
.
از اون ترفندا که قراره خییییلی به کارتون بیاد😌👌🏻
.
𓂃فوتوفنهاےسهسوته𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🌽
⏝
🚻
⏝
֢ ֢ #منو_همسری ֢ ֢
.
√ چند سال پیش، بعد از فارغالتحصیلی، یه شغل پارهوقت داشتم و هر روز از شهرستان به دانشگاهِ مرکز استان میرفتم. یه روز گرم ماه رمضون، خسته و با دهن روزه از دانشگاه اومدم بیرون که یه گزارشگر شبکه استانی جلوم ظاهر شد😅
شروع کرد در مورد آلودگی هوا سوال پرسیدن. منم خسته و گیج گفتم: "هوا خوبه!" 😂 اونم گفت: "خانم، آلودگی رو نمیبینی؟ بگو خیلی آلودهس!" و خلاصه با کلی سوتی، یه گزارش ازم گرفت..
شب خبر پخش شد و تو شهر کوچیک ما همه دیده بودن! خانواده آقای خواستگار هم منو از تلویزیون دیده بودن و به پسرشون معرفی کرده بودن. اونم گفته بود: "همین!"😶 خلاصه اومدن خواستگاری، و حالا همین آقا همسرمه و دو تا دسته گل داریم🥰
#ارسالے_ڪاربران 𓈒 1087 𓈒
تجربه مشابهی داری بفرست😉👇
𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh
.
𓂃ورودبدونهمسرجانممنوع𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🚻
⏝
🪖
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢ ֢
.
همسر محترم شهید:آخرین باری که برای مرخصی آمده بود، مشغول کارهای خانه شد. انگار نه انگار که فرمانده است. تمام کارهای من را انجام میداد من هم کم نگذاشتم و گفتم:آقا هادی! درسته تو جبهه فرماندهای و کلی نیرو زیر دستته؛ولی تو خونه من فرماندهام و هر چی میگم باید اطلاعت کنی!
به نشانهی تایید سر تکان میداد و میخندید..
⊹🌷 #شهدارایادکنیمباذکرصلوات
#شهید_هادی_کفش_کنان
#روایت_عشق❤️
.
𓂃اینجاشهدامیزبانعشقاند𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🪖
⏝
🧸
⏝
֢ ֢ #پشتڪ ֢ ֢
.
به شکل تازه ای دوستت دارم
به شکل صبح بارانو بوی گل☁️🌱
.
𓂃دیگهوقتشهبهگوشیترنگوروبدی𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧸
⏝
محبت واجب.mp3
10.9M
📼
⏝
֢ ֢ #ثمینه ֢ ֢
🌛بعضی از رفتارهای بظاهر ساده ما
واجبترین نیازهای عزیزان ماست که
دریغ میکنیم و آسیبش تمام خانواده
را تحت تاثیر خویش قرار میدهد!
𓂃حرفدلترواینجابشنو𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
📼
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
امام رضاست دیگه...
بلده کِی، کجا و چطور بگه
«حواسم بهت هست🤍»
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوشصت کمی بهترم... صدایش،مثل خواب،شبیه رویا درست از پ
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوشصتویک
سر تکان میدهم و لبخند کوچکی میزنم تا مطمئن شود.
لبخند میزند.
انگار خاطرجمع میشود...
دقیق نگاهش میکنم.
برق چشمان قهوه ای اش گیراست اما امان از نجابت نگاهش...
لعنت به من بی دست و پا ....
+:حالا برو تو...
:_شما نمیاین؟
+:تو برو منم الآن میام...
سرش را پایین میاندازد.
:_آخه.. آخه یه کم تاریکه،من..
+:میترسی؟
سرش را بالا میگیرد،دوباره پایین میاندازد.
چند بار به نشانه ی تأیید آرام تکانش میدهد.
ناخودآگاه میخندم.
آرام و بی حرکت به سر پائین انداخته اش،زل میزنم .
+:از چی میترسی؟ نور اتاق که خوبه،دیدی که من توش تونستم کتاب بخونم..
سرش را بالا میآورد و خجالت زده نگاهم میکند.
بفهم دختربچه جان...
کنار هم بودنمان صلاح نیست...
من اختیار کارهایم را ندارم.
حتی نمیتوانم چشم های وامانده ام را کنترل کنم که صورتت را اینقدر بالا و پایین نکنند.
هربار چشمانم در صورتت میچرخد،قلبم گواهی میدهد که نمیشود...
زندگی بدون تو نمیشود...
چقدر من بی دست و پا میشوم کنار تو...
+:باشه،بریم تو....
لبخند از سر رضایتی روی غنچه لب هایش میشکفد.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوشصتودو
سرم را بالا میگیرم و به ابرهای تیره ای که سقف آسمان را پوشانده اند،نگاه میکنم.
+:به نظر قراره بارون بیاد...
:_شایدم برف...
نگاهش میکنم،با ذوق به ابرها خیره شده.
:_امسال زیاد برف نباریده... دلم برف میخواد...
خنده ام میگیرد
+:میخوای آدمبرفی درست کنی؟
شانه بالا میاندازد
:_چرا که نه،نکنه شما فکر میکنین برف بازی مال بچه هاست؟
شیطنت چشمانم را کنترل میکنم.
+:شاید برف بازی کار بچه ها نباشه،ولی شمام هنوز خیلی بزرگ نیسی دختر کوچولو...
چشمانش را ریز میکند
:_واقعا کارام بچهگونه است؟؟
بچه؟ مگر این حجم از درایت و درک و شعور از یک کودک برمی آید...
+:کارات نه،ولی اینکه از هرچیز کوچولویی ذوق میکنی شبیه بچه هاست...
شانه بالا میاندازد...
وارد اتاق میشود و من پشت سرش..
در بالکن را میبندم.
داخل گرم است و نیمهروشن...
نیکی روی زمین مینشیند،سرش را به دیوار تکیه میدهد و چشمانش را میبندد.
روبه رویش مینشینم.
باید از نگاه کردن به او فرار کنم.
اما انگار نمیشود.
مدام چشمانم از روی وسایل میغلطند و روی نیکی متمرکز میشوند.
سکوت اتاق دیوانه ام میکند.
آرام،بی دغدغه و بی هیچ دلهره،چشمانش را بسته.
نه...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوشصتوسه
این کوبش متمادی قلب و هجوم خون به صورتم و گر گرفتن پوستم نشان میدهد که نمیشود..
بدون او..
نمیشود...
صدای بلند بوق،ناگهان از خیابان میآید.
نیکی هراسان چشمانش را باز میکند.
+:نترس... نترس نیکی چیزی نیست خانمـ..َ
میم مالکیت در دهانم نمیچرخد.
قلبم دستور میدهد و تأکید میکند که نیکی برای توست...
اما عقلم به زبان نزدیک تر است و نمیگذارد...
نیکی آرام،چند نفس کوتاه ولی عمیق میکشد و دستش را روی پیشانی اش حائل میکند.
نکند متوجه لفظ و کلامم شده باشد؟؟
:_خیلی وقته خوابیدم؟
لحنش خالی از دلخوری است...
از ته دل،لبخندی روی لبانم میشکفد.
+:نه.. چند ثانیه بود...
لبخند کمرنگی روی لبهایش مینشیند.
:_ببخشید،اصلا نفهمیدم کی خوابم برد...
حق دارم....
همین که با لبخندش جان میگیرم یعنی نمیتوانم،نمیشود...
دنیای من بدون نیکی نمیشود.
این حس ناشناخته که از چشمانم روی قلبم میریزد و داغم میکند،روحم را پرواز میدهد و جانی
تازه به رگ هایم میریزد.
همین حسی که نمیدانم چیست و نمیدانم کی در من جوانه زد...
هرچه هست،حال خوبی است.
لبخندی به صورتش میپاشم
+:اگه خسته ای،بخواب...
با دست چپ،چشمانش را میمالد.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝