eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
29.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌽 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . از اون ترفندا که قراره خییییلی به کارتون بیاد😌👌🏻 . 𓂃فوت‌وفن‌هاےسه‌سوته𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌽 ⏝
🚻 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ چند سال پیش، بعد از فارغ‌التحصیلی، یه شغل پاره‌وقت داشتم و هر روز از شهرستان به دانشگاهِ مرکز استان می‌رفتم. یه روز گرم ماه رمضون، خسته و با دهن روزه از دانشگاه اومدم بیرون که یه گزارشگر شبکه استانی جلوم ظاهر شد😅 شروع کرد در مورد آلودگی هوا سوال پرسیدن. منم خسته و گیج گفتم: "هوا خوبه!" 😂 اونم گفت: "خانم، آلودگی رو نمی‌بینی؟ بگو خیلی آلوده‌س!" و خلاصه با کلی سوتی، یه گزارش ازم گرفت.. شب خبر پخش شد و تو شهر کوچیک ما همه دیده بودن! خانواده آقای خواستگار هم منو از تلویزیون دیده بودن و به پسرشون معرفی کرده بودن. اونم گفته بود: "همین!"😶 خلاصه اومدن خواستگاری، و حالا همین آقا همسرمه و دو تا دسته گل داریم🥰 𓈒 1087 𓈒 تجربه مشابهی داری بفرست😉👇 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𓂃ورودبدون‌همسرجان‌ممنوع𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🚻 ⏝
🪖 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . همسر محترم شهید:آخرین باری که برای مرخصی آمده بود، مشغول کارهای خانه شد. انگار نه انگار که فرمانده است. تمام کارهای من را انجام می‌داد من هم کم نگذاشتم و گفتم:آقا هادی! درسته تو جبهه فرمانده‌ای و کلی نیرو زیر دستته؛ولی تو خونه من فرمانده‌ام و هر چی میگم باید اطلاعت کنی! به نشانه‌ی تایید سر تکان می‌داد و می‌خندید.. ⊹🌷 ❤️ . 𓂃اینجاشهدامیزبان‌عشق‌اند𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🪖 ⏝
🧸 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . به شکل تازه ای دوستت دارم به شکل صبح باران‌و بوی گل☁️🌱 . 𓂃دیگه‌وقتشه‌به‌گوشیت‌رنگ‌و‌رو‌بدی𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧸 ⏝
محبت واجب.mp3
10.9M
📼 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ 🌛بعضی از رفتارهای بظاهر ساده ما واجبترین نیازهای عزیزان ماست که دریغ می‌کنیم و آسیبش تمام خانواده را تحت تاثیر خویش قرار می‌‌دهد! ‌ ‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𓂃حرف‌دلت‌رو‌اینجابشنو𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 📼 ⏝
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ امام رضاست دیگه... بلده کِی، کجا و چطور بگه «حواسم بهت هست🤍» . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوشصت کمی بهترم... صدایش،مثل خواب،شبیه رویا درست از پ
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . سر تکان میدهم و لبخند کوچکی میزنم تا مطمئن شود. لبخند میزند. انگار خاطرجمع میشود... دقیق نگاهش میکنم. برق چشمان قهوه ای اش گیراست اما امان از نجابت نگاهش... لعنت به من بی دست و پا .... +:حالا برو تو... :_شما نمیاین؟ +:تو برو منم الآن میام... سرش را پایین میاندازد. :_آخه.. آخه یه کم تاریکه،من.. +:میترسی؟ سرش را بالا میگیرد،دوباره پایین میاندازد. چند بار به نشانه ی تأیید آرام تکانش میدهد. ناخودآگاه میخندم. آرام و بی حرکت به سر پائین انداخته اش،زل میزنم . +:از چی میترسی؟ نور اتاق که خوبه،دیدی که من توش تونستم کتاب بخونم.. سرش را بالا میآورد و خجالت زده نگاهم میکند. بفهم دختربچه جان... کنار هم بودنمان صلاح نیست... من اختیار کارهایم را ندارم. حتی نمیتوانم چشم های وامانده ام را کنترل کنم که صورتت را اینقدر بالا و پایین نکنند. هربار چشمانم در صورتت میچرخد،قلبم گواهی میدهد که نمیشود... زندگی بدون تو نمیشود... چقدر من بی دست و پا میشوم کنار تو... +:باشه،بریم تو.... لبخند از سر رضایتی روی غنچه لب هایش میشکفد. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . سرم را بالا میگیرم و به ابرهای تیره ای که سقف آسمان را پوشانده اند،نگاه میکنم. +:به نظر قراره بارون بیاد... :_شایدم برف... نگاهش میکنم،با ذوق به ابرها خیره شده. :_امسال زیاد برف نباریده... دلم برف میخواد... خنده ام میگیرد +:میخوای آدمبرفی درست کنی؟ شانه بالا میاندازد :_چرا که نه،نکنه شما فکر میکنین برف بازی مال بچه هاست؟ شیطنت چشمانم را کنترل میکنم. +:شاید برف بازی کار بچه ها نباشه،ولی شمام هنوز خیلی بزرگ نیسی دختر کوچولو... چشمانش را ریز میکند :_واقعا کارام بچه‌گونه است؟؟ بچه؟ مگر این حجم از درایت و درک و شعور از یک کودک برمی آید... +:کارات نه،ولی اینکه از هرچیز کوچولویی ذوق میکنی شبیه بچه هاست... شانه بالا میاندازد... وارد اتاق میشود و من پشت سرش.. در بالکن را میبندم. داخل گرم است و نیمهروشن... نیکی روی زمین مینشیند،سرش را به دیوار تکیه میدهد و چشمانش را میبندد. روبه رویش مینشینم. باید از نگاه کردن به او فرار کنم. اما انگار نمیشود. مدام چشمانم از روی وسایل میغلطند و روی نیکی متمرکز میشوند. سکوت اتاق دیوانه ام میکند. آرام،بی دغدغه و بی هیچ دلهره،چشمانش را بسته. نه... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . این کوبش متمادی قلب و هجوم خون به صورتم و گر گرفتن پوستم نشان میدهد که نمیشود.. بدون او.. نمیشود... صدای بلند بوق،ناگهان از خیابان میآید. نیکی هراسان چشمانش را باز میکند. +:نترس... نترس نیکی چیزی نیست خانمـ..َ میم مالکیت در دهانم نمیچرخد. قلبم دستور میدهد و تأکید میکند که نیکی برای توست... اما عقلم به زبان نزدیک تر است و نمیگذارد... نیکی آرام،چند نفس کوتاه ولی عمیق میکشد و دستش را روی پیشانی اش حائل میکند. نکند متوجه لفظ و کلامم شده باشد؟؟ :_خیلی وقته خوابیدم؟ لحنش خالی از دلخوری است... از ته دل،لبخندی روی لبانم میشکفد. +:نه.. چند ثانیه بود... لبخند کمرنگی روی لبهایش مینشیند. :_ببخشید،اصلا نفهمیدم کی خوابم برد... حق دارم.... همین که با لبخندش جان میگیرم یعنی نمیتوانم،نمیشود... دنیای من بدون نیکی نمیشود. این حس ناشناخته که از چشمانم روی قلبم میریزد و داغم میکند،روحم را پرواز میدهد و جانی تازه به رگ هایم میریزد. همین حسی که نمیدانم چیست و نمیدانم کی در من جوانه زد... هرچه هست،حال خوبی است. لبخندی به صورتش میپاشم +:اگه خسته ای،بخواب... با دست چپ،چشمانش را میمالد. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_نه دیگه... خوابم پرید... میخواهم چیزی بگویم که صدای در میآید. بلند میشوم و پشت در میایستم. صدای گام هایی میآید. صدا میزنم +:مانی تویی؟ صدای خسته ی مانی میآید. ُ :_ وستا...مسیح! این آقا زحمت کشیدن نصفه شبی اومدن قفل رو باز کنن. آره منم،بفرمایید تو ا اینجا چرا تاریکه؟ +:دمت گرم داداش...فکر کنم برق رفته :_نه کل ساختمون برق داره... شاید اشکال از فیوزه بذا ببینم.. +:مراقب باش.. چند دقیقه میگذرد و یک دفعه اتاق پر از نور میشود. به طرف نیکی برمیگردم و لبخند میزنم. +:چیزی تا آزادی نمونده! لبخند میزند و سرش را پایین میاندازد. مانی میگوید :_فیوز پریده بود... مال این قسمت خونه.. +:دستت درد نکنه.. صدای ابزار آلات و تق تق چیزی از پشت در میآید. نزدیک نیکی مینشینم و با ابروهایم به کتابخانه اشاره میکنم +:هرکدوم از کتابها رو هروقت خواستی بیا ببر.. نگاهم میکند،با شیطنت... :_اگه برشون دارم و پس ندم چی؟ چقدر این همنشینی چند ساعته،دختربچه ی همسایه ام را خودمانی و راحت کرده است... +:ازتون شکایت میکنم خانم وکیل... ملیح میخندد. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
🛵 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ♕ قربونِ اون چشمایِ خوشگلت بشم؛ میدونم هدفات بزرگه، میدونم آرزو هات زیاده، میدونم گاهی وقتا شبا از خستگی و فکر و خیال خوابت نمیبره، میدونم سختته؛ ولی لطفا خسته نشو، همینطوری قوی بمون؛ تو قشنگترین و عزیزترین و عمیق‌ترین حسِ منی. تو امن‌ترین پناهِ منی. بزرگ‌ترین دلگرمیِ منی؛ نبینم یه موقع خسته بشی کم بیاری! من خیلی دوسِت دارم، اینو همیشه یادت نگه دار❤️ °کپے!؟ _ تنها‌باذکرآیدےمنبع‌،موردرضایته☺️ . ⧉💌 ⧉🤫 . ‌𓂃بفرماییدتودم‌در‌بده𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 🛵 ⏝
تورا دوسـت دارم🥰 و دوسـت داشتنِ تو انگـار بہ من حـس جاودانگـے مے‌دهد....❤️🫀 🍃🌸| @asheghaneh_halal