•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_دویستوبیستوششم
احمد سرم را بوسید و گفت:
برو کارت رو بکن زودتر بریم از نماز غافل شدیم.
دبه را از دستش گرفتم و به پشت درخت ها رفتم.
بعد از نماز کمی از نان و پنیری که آقا غلام تعارف کرد خوردیم.
آقا غلام دراز کشید خوابید.
آهسته از احمد پرسیدم:
مگه میشه تو مسجد خوابید؟
احمد که کنارم نشسته بود و با شالش خودش را باد می زد آهسته گفت:
مکروهه ... حرام نیست
_ما هم باید این جا بخوابیم؟
احمد آهسته گفت:
جای دیگه ای نیست.
سختم بود در فاصله کمی از مرد نامحرم بخوابم.
آهسته گفتم:
پیش چشم نامحرم که نمیشه دراز بکشم بخوابم
احمد به رویم لبخند زد و گفت:
سرت رو بذار رو پای من چادرتم بکش روی خودت بخواب.
من حواسم هست قبل این که آقا غلام بیدار شه بیدارت می کنم.
بخواب نگران چیزی هم نباش
معذب بودم اما خسته تر از این بودم که بتوانم در برابر خواب مقاومت کنم.
به حالت جنینی دراز کشیدم و چادرم را روی بدنم کشیدم.
در حالی که سرم روی پای احمد بود و صورتم را نوازش می کرد به خواب رفتم.
زمین سفت و هوا گرم بود و خواب راحتی نداشتم.
هر موقع چشم باز می کردم احمد را هم چنان بیدار می دیدم.
عذاب وجدان گرفتم که به خاطر من و آرامشم بیدار مانده است.
با تکان های دست احمد بیدار شدم که گفت:
رقیه جان ... پاشو نزدیک اذانه.
سر جایم نشستم و بدن خشک شده ام را کمی کش و قوس دادم.
همراه احمد دوباره به دل بیابان زدیم. آب کم بود و به سختی باید هم برای طهارت و هم وضو استفاده می کردیم و کمی آب هم برای آقا غلام کنار گذاشتیم.
احساس می کردم همه وجودم نجس است.
با طلوع فجر صادق احمد اذان گفت و نماز خواندبیم
آقا غلام هم از خواب بیدار شد و بعد از خوردن باقیمانده نان و پنیر قبل از طلوع آفتاب سوار موتور سه چرخه شدیم و به راه افتدیم.
راه بسیار ناهموار بود و تکان های موتور اذیتم می کرد.
بالاخره بعد از چندین ساعت آثار یک آبادی از دور نمایان شد.
از احمد پرسیدم:
بالاخره رسیدیم؟
احمد سر تکان داد و گفت:
این جا روستای آقا غلام شون هست
ما باید بریم رووستای بعدی
از ابن جا تا روستای بعدی یک ساعتی راهه
فکر این که یک ساعت دیگر هم بخواهم پشت موتور سه چرخه بنشینم کلافه ام کرد.
این جا کجا بود که احمد آمده بود.
چرا نمی شد در خود شهر مشهد مخفی شود و این همه راه دور آمده بود؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•