عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویستوبیستونه :_باشه،هرچی شما بگید... +:بیا جلو در..
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوسی
:_عمو مطمئن باشید هیچ اتفاق بدی نمیافته.. بهتون قول میدم..
+:بهت اعتماد دارم...
*نیکی*
نگاهی به خودم میاندازم.
موهای مجعدم را ساده بالای سرم بسته ام. تا جایی هم که توانستم،اجازه ندادم صورتم را زیاد
عوض کند.
چیز زیادی در صورتم مشخص نیست،فقطـ رنگ لب هایم جلب توجه میکند.
مامان وارد اتاق میشود و نگاهم میکند
:_نذاشتی مژده جون کارشو درست انجام بده دیگه... ولی باز خوبه..خودت خوشگلی،یه کم هم
رنگ اومد تو صورتت...
+:مامان به نظرتون یه کم رژ لبم تو چشم نیست؟
:_معلومه که نیست... مثال عروسی..، حالا باید موهاتم شنیون میکردی.. لجبازی کردی وگرنه
خیلی قشنگ تر از اینا میشدی...
باید اولین فرصت این رنگ و لعاب را از صورتم پاک کنم...
چند تقه به در میخورد،مامان "بفرمایید" میگوید.
در باز میشود و زنعمو وارد اتاق میشود.
به احترامش بلند میشوم .
لبخند رضایت روی لب های زنعمو نقش بسته.
انگار از انتخابش راضی است .
از لباس های راحتی ام خجالت میکشم..
سرم را پایین میاندازم.
زنعمو جلو میآید.
:_افسانه جون ،من نمیدونستم مسیح این همه خوش سلیقه است! به به... عجب عروسی...
مثل همیشه خونگرم است و مهربان...
جلوتر میآید و صورتم را میبوسد.
:_خوشبخت بشی دخترم... به پای هم پیر بشید.
پیر بشوم؟ به پای او؟؟ نفرین است یا دعا؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝