عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویستوسیوچهار بین نگاه های پرمعنا و حرف های درگوشی،خودم
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستوسیوپنج
محضر،مجلل و پر از تشریفات است،سفره ی عقدی هم پر از شمع و گل های طبیعی برابرمان
باز شده.
سفره ای به رنگ سفید و طلایی.
با گل هایی که عطرشان تمام فضا را پر کرده.
صدایش از کنار گوشم یآید
:_الآنه که خون بیاد...
سرم را بلند میکنم و نگاهش میکنم. اصلا کی نشست که نفهمیدم؟نگاه متعجبم را میبیند
:_ناخنات رو محکم تو پوستت فرو کردی
تازه نگاهم به دستم میافتد.
مشت گره خورده ام را کمی باز میکنم.
دسته گلی روی پاهایم میگذارد.
مشتش را جلویم میگیرد.
:_اینم مال تو...
سرم را بلند میکنم.
دستش را رو به رویم باز میکند،دو تا شکلات..
:_بخور..واسه فشار خونت خوبه..
یکی را برمیدارم ، دوباره مشتش را میبندد.
نگـاهم به دسته گل میافتد. پر از رز های کوچک سرخ...
ساده و زیباست!
شکلات را باز میکنم و داخل دهانم میگذارم و ذکر میگویم..
کمی بهتر میشوم،نه به خاطر شکلات و تعدیل فشار خونم.. به خاطر یادآوری اینکه خدا،تنهایم
نمیگذارد...
مامان و زنعمو جلو میآیند.
مامان میگوید:بلند شو نیکی،چادرت رو دربیار..
متعجب نگاهش میکنم.
+:لازمه؟
:_معلومه... با چادر سیاه اصلا نمیشه دخترم..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝