eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویست‌وچهل مانی از آن طرف میگوید:عمووحید بیاین با من بریم
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . سرش را تکان میدهد و پیاده میشود. مظلوم ولی در عین حال، قدرتمند به نظر میرسد. آرامشش ماورایی است. پیاده میشوم و در حالی که کلید را درمیآورم خانه را نشانش میدهم. لبخند میزند،بیشتر شبیه پوزخند. در را باز میکنم و به طرفش برمیگردم. +:به چی میخندی؟ با تعصب میپرسم؛انگار پوزخند زدن،تنها در انحصار من است! :_بچه که بودم آرزو داشتم یه خونه ای باشه، مال فامیل هامون باشه.. منم برم به دوستام تعریف کنم که دیشب خونه ی عموم بودیم،خونه ی خاله ام میرم... +:بچه های شمام هیچ وقت ندارن نگاهم میکند. +:خاله.. بچه هاتون خاله ندارن... لبخند میزند،انگار یاد کسی میافتد. :_چرا دارن... +:همون دوستت که محضر بود؟ سرش را تکان میدهد. لبخند به لب دارد،اما آه میکشد. چیزی نمیگویم،چقدر حس و حال این دختر عجیب است... انگار نه انگار شناسنامه اش خط خطی شده... انگار هنوز نمیداند.. انگار یادش نیست وارد چه بازی پر از التهابی شده ایم. انگار فراموش کرده و انگار از من نمیترسد.. +:بفرمایید تو... :_اول خودتون،اول صاحبخونه.. +:من دیگه از امشب اینجا صاحبخونه نیستم.. حتی لباسام رو هم بردن اون یکی خونه.. نمیتوانم بگویم خانه ی خودمان... (ما) وجود ندارد. حتی اگر ترکیب من و نیکی در لفظ،ما بشود، واقعیـنیست.. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝