💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_دویستونودوشش
باز هم لبخند،لب هایش را هلال میکند.
نیکی باقی مانده ی کره و پنیر را در ظرفشان میگذارد.
کارها که تمام میشود،از آشپزخانه بیرون میآیم.
نیکی میگوید:من دیگه میرم پسرعمو
میپرسم:چرا با مانی نرفتی؟
سرش را پایین میاندازد.
میخندم:آماده شو،خودم میرسونمت..
میگوید:نه نه.. مزاحمتون نمیشم،با آژانس میرم
:_باشه.. هرطور راحتی،ولی من تعارف نکردم.
لبخند میزند.
★
چند تقه ی آرام،به در میخورد.صدای آرام نیکی را میشنوم
:_پسرعمو؟
پیراهنم را تن میکنم.
:_پسرعمو؟...خوابیدین؟ من براتون شیر،گرمـ....
در را باز میکنم.
هول میشود،انگار حرفش را فراموش کرده.
مثل بچه های خطاکار،سریع میگوید:سلام
میخندم:سلام
:_چی میخواستم بگم؟ آهان.. من براتون شیر گرم کردم،با عسل.. اگه دوست داشته باشین...
نگاهم از صورتش به چادرش کشیده میشود.
فکرهای مختلف به ذهنم هجوم میآورد.
گلویم را صاف میکنم و میگویم:حتما..ممنون میشم .
مثل بچه ها ذوق میکند.
با قدم های تند به طرف آشپزخانه رواز میکند .
پشت سرش وارد آشپزخانه میشوم و پشت میز مینشینم.
کمی عسل داخل لیوان بلندی میریزد و شیرجوش را روی لیوان خم میکند.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝