eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
13.4هزار دنبال‌کننده
22.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄🇮🇷
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوبیست‌وچهار :_ولی انگار ترسیدی.. +:مگه شما از خودتون
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . +:چه خوب.. :_نیکی؟ نگاهش میکنم. :_میشه از این به بعد تا وقتی که اینجایی... آب دهانش را قورت میدهد،سپاه نگرانی به قلبم هجوم میبرد. :_میشه باهم غذا بخوریم؟ نفس راحتی میکشم. +:باهم میخوریم دیگه.. :_نه..تا حالا من مدام تو خونه بودم،ولی خب از فردا که برمیگردم سرکار...شاید نهار رو نتونم بیام خونه،ولی واسه شام حتما خودمو میرسونم. خواسته اش،غیر معقول و ناهنجار نیست. +:باشه،حتما... چشم هایش برق میزنند،حس میکنم چهره اش شبیه پسربچه ها شده؛معصوم و دوست داشتنی. نگاهم را از صورتش میگیرم.. *مسیح* :_خب.. اینم جلو در دانشگاه... امیدوارم بدقول نباشم و به موقع رسیده باشی... کمربند ایمنی اش را باز میکند +:بله،ممنون.. خیلی لطف کردین... فقط پسرعمو من بعد از ظهر تولد دوستم،دعوتم... از اینجا باید برم براش کادو بگیرم.. از ماکارونی دیروز،فکر میکنم به اندازه ی یه تهبندی مونده باشه.. بیزحمت اونو گرم کنید بخورید.. :_ یعنی واسه نهار نیستی؟ +:نه باید برم خرید...ولی قول میدم واسه شام یه غذای خوب درست کنم .. :_قبلا گفتم،وظیفت نیست که... خوش بگذره لبخند میزند،دلنشین و ملیح. چادرش را مرتب میکند.به روبه رو نگاه میکنم. چند دختر و پسر جوان روبه روی در دانشکده ایستاده اند. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝