eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . صدای مردانه ای میگوید :_بفرمایید در را باز میکنم و وارد میشوم. مرد جوانی روی مبل نشسته و فنجانی چای در دست دارد. کس دیگری در اتاق نیست. جوان تر از سی سال به نظر میرسد. موهای بور،چشم های روشن و ریش مرتب و کوتاه. پیراهن چهارخونه ی کرم به تن کرده و شلوار قهوه ای. :_جانم ؟ کاری داشتین؟ اخم ابروهایم را باز میکنم. +:شما آقای شریفی هستین؟ :_بله،امرتون رو بفرمایید... فنجانش را روی میز میگذارد و بلند میشود. :_بگو جانم.. در خدمتم.. از بچه های حقوق هستی؟ +:من آریا هستم آقای شریفی.. مسیح آریا همسر شاگردتون... خانم نیایش به وضوح جاخوردنش را میبینم. رنگش میپرد و باتعجب نگاهم میکند. :_واقعا؟؟ خیلی از دیدنتون خوش بختم.. دستش را دراز میکند..با سرانگشتانم دستش را میگیرم. دستم را رها میکند و میگوید :_بفرمایید بشینید.. دستانم را روی سینه ام قالب میکنم +:ممنون .. نگاه بیتفاوت و سردم را به صورتش میدوزم.حالا شبیه خودم شده ام. مغرور و سرد... این نیمه ی جذاب ترم را چند وقتی است از یاد برده ام ... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝