💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوهشتادونه
بلندی صدایم را به رخش میکشم
:_شیرفهم شد؟
آرام میگوید
+:خداحافظ...
صدایش پر از اشک است...این را میفهمم...
بوق اشغال در سرم میپیچد .
ِخشمم را درون مشتم میریزم و گوشی را با تمام قدرت به دیوار مقابل میکوبم
بدون فکر،تمام ..
دیوانه شده ام،بدون شک...
دستم را روی صورتم میکشم و نگاهم را از منظره ی جسد متلاشی شده ی موبایل میگیرم و
چشمانم را میبندمـ.
چرا وارد این بازی شدم؟؟
لعنت ... به من بازنده
*نیکی*
سرم را بین دستانم میگیرم .
ِ غریب،بی پناه تر از آنم که اشک نریزم
جملاتش مثل پتک بر سرم فرود میآیند و من .
دانه های درشت اشک روی چین چینی های دامنم میافتد.
بچه که بودم،بابا به دانه های اشکم میگفت:مروارید..
دلم برای محبت های پدرانه اش،تنگ شده..
چقدر من،بی کس و کارم...
دلم هوای خانه ی پدری میکند..
اشتباه کرده ام.
همه ی عصبانیت های پدر و مادرم،در عین بیمنطقی دوست داشتنی تر از لبخندهای مسیح
بود...
بچگی کردم...
بچه بودم،مسیح راست میگوید...
صدای مسیح در سرم میپیچد:شیرفهم شد؟؟
تنم میلرزد..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝