عاشقانه های حلال C᭄🇮🇷
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_سیوشش به سرعت به طرف پلــهها میدوم من چادرم را دوست
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیوهفت
منیر نگران نگاهی به در میاندازد و به طرفم برمیگردد :
آروم باشید خانم، باشه چشم.
- منیرخانم زودتر اینا رو از اتاق من ببرید بیرون
به بقیه هم بگیــــــد' بازهم صدایم را بلند
میکنم' اگه من رو دوست دارن،
باید اعتقاداتم رو هم دوس داشته باشن.
منیر،سینی را برمیدارد و از اتاق بیرون میرود.
چشمانم سیاهی میروند،بهتر است کمی بخوابم.
★
مراسم چهلـم پدربزرگ فاطــمه است،پایم را در مسجــد میگذارم،
چقدر اینجا قشنگ است،
بویخدا میدهد در و دیوارش !
چه حس خوبی است، مهمان خدا بودن، در خانهیخدا . . . حس خوشبختی دارد.
مثل حس چیدن نارنج است در ابتدای پاییز
مثل بوی سیب است در یک روز اردیبهشت
مثل خنکای نسیم است در ساحل خلیج فارس
مثل بوی تازگی است در روز اول نوروز
مثل حس قشنگـــ دیدن مادر و دختری دست در دست در خیابان
مثل بوییدن شب بو است،در نیمههای
خرداد.
قشنگ است،زیبا و ناب.
کسی صدایم میزند :
سلام خانم نیایش چادرم را سفت میکنم و برمیگردم.
سید جواد است،سید جواد علوی
+ سلام آقای علوی، رسیدن بخیــر
- سالمت باشید،
جویای احوالتون بودم از مشهد،
و کتابایی که خواسته بودین،آوردم.
دست مشهدیه،هروقت خواستین ازشون بگیرین.
+ واقـــعــا؟
خیلی لطف کردید،خدا خیرتون بده.
- سلامت باشین،
امــر دیگهای،
فرمایشی...؟
+ لطف دارین،با اجازهتون..
- خواهش میکنم...
چند قدم میروم و دوباره برمیگردم:
بابت کتابا خیلیممنون.
- انجام وظیفه بود.
داخل مسجد میروم.
سه سالی میشود که سیدجواد،طلبهی حوزهی علمــیــه نجف شده..
گاهی همینطور اتفاقی او را میبینم.
چند وقتی بود که دنبال کتابهای خاصی بودم،کتاب هایی که در
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•