عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #رمان_ضحی #قسمت_صدوسیوسوم اگر مدل های جدید برندهای لباس رو تو چند سال اخ
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#رمان_ضحی
#قسمت_صدوسیوچهارم
پس اون چیزی که عامل پایین اومدن ارزش زنهاست بخشی از خود جامعه آماری ماست که نه تنها شخص خودش که جنس خودش رو بی ارزش میکنه
حالا با فرض اینکه خانواده تشکیل بشه در جامعه
اونهایی که حجاب رو نمیخوان و میخوان راحت باشن چه ضربه ای به بقیه میزنن؟
آقایون ذات جسمشون تنوع طلبی رو میطلبه
وقتی ما خانومها انقدر راحت تفاوتها و نقاط قوت و ضعفمون رو به نمایش میگذاریم قدرت مقایسه پدید میاد
و با این امکان خطرناک از اونجایی که از هر خوشگلی خوشگل تر وجود داره و این کاملا سلیقه ایه و با ذائقه سازی میتونه تغییر کنه! دیگه هیچ زندگی ای در امان نیست
سردی روابط زوجین یعنی طلاق عاطفی که علاوه بر سرخوردگی خودشون در تمام وجوه شخصیتی اثر مستقیمش رو روی بچه میگذاره
و خانواده های ناسالم افراد نامتعادل رو وارد اجتماع میکنن و سیکل های معیوب جرم و جنایت شکل میگیره!
اینم یادت نره که بال زدن پروانه ها تو آمریکای جنوبی باعث ایجاد طوفان تو بیابونای آسیا میشه!
یعنی یک اتفاق به ظاهر کوچک و بی اهمیت توی مناسبات اجتماعی میتونه اثرات بزرگی خلق کنه
حالا عکسش رو تصور کن
اگر این تزی که اسلام داده پیاده بشه
کنترل نگاه و حفظ حریم کنار هم قرار بگیره و سلیقه سازی بی مورد صورت نگیره
اونوقت چی میشه؟
زندگی همه زوجین بهشت میشه!
چون به هر حال که همه نمیتونن با زیبا ترین زن یا مرد دنیا ازدواج کنن درسته؟
حالا دو تا راه داریم یا بشینیم سلیقه سازی کنیم و مدام غصه ی نداشته ها رو بخوریم
یا از داشته هامون لذت ببریم
الان زنها دارن برای ارضای حس تنوع طلبی مرد ها با هم مسابقه میدن!
بی مزد و منت!
اما اگر همین معادله رو معکوس کنی؛
هر مردی زن خودش رو میشناسه و هر زنی شوهر خودش رو
و هر زنی توی منزل خودش ملکه ست
خب چی بهتر از این؟
مگه همه این خوشگل کردنا مال این نیست که زیبایی هات به چشم بیاد و تحسین بشی و این حس زیبایی خواهی و تحسین خواهیت ارضا بشه
خب اگر این یه رقابت اجتماعی باشه تو این رقابت خوشگل ترا برنده میشن که متناسب جامعه هدف متغیره و همه همیشه توش برنده نیستن
اما تصور کن هر زن با هر ظاهری که داره همیشه یک مرد رو داشته باشه که زیبایی هاش رو درست ببینه و تحسینش کنه
همسرش
همسری که برای همیشه و مستمر با حفظ احترام خواهانشه و بعد از اینکه کارش تموم شد نمیندازدش دور!
اینجوری بهتر نیست؟
ژانت سرتکون داد: چرا خیلی بهتره
ولی همه ی اینا با حجاب حاصل میشه؟
_قطعا هزاران بار بیشتر از بقیه روش ها
هرچی هم همه گیر تر باشه اثر بهتر و بیشتری داره
کتایون زبون روی لب کشید و بالاخره به حرف اومد: ولی حجاب خودش حس کنجکاوی رو تحریک میکنه
_قرار هم نیست حجاب انسان ها رو نسبت به هم خنثی و بی تفاوت کنه در این صورت منطق طراحی این مدل چی بود؟
اصلا لازمه این کنجکاویه باشه وگرنه کسی ازدواج نمیکنه!
حجاب تنش ها رو کم میکنه و تحریک بصری رو کاهش میده اصل نیاز رو که از بین نمیبره!
اما برای اون حس کنجکاوی تقوا و کنترل نگاه همینجا معنی پیدا میکنه دیگه
تا حد امکان تنش ها با پوشش کاهش داده میشه ولی از اونجا به بعدش با کنترل نگاه معنا پیدا میکنه
و مکملش همون پاسخ درسته
یعنی ازدواج!
حالا آخر آیه رو ببین
میگه با حجاب به سمت خدا برگردید!
یعنی حجاب توبه اجتماعیه! چرا؟
چون پیشانی تقوا در جامعه ست
بزرگترین تابلوئی که میشه دست گرفت
تصور کن یه بافت جمعیتی رو توی عکس میبینی
اولین چیزی که میتونه تو رو متوجه مسلمان بودن اون شهر بکنه چیه؟ قطعا حجاب
پس حجاب قانونه چون شکل گیری تمدن اسلامی نیازمند پیاده سازی ایده هاییه که همه مثل چرخ دنده های ساعت به هم مرتبطن و هم رو تکمیل میکنن و اگر هرکدومشون نباشه اون خروجی نهایی که انتظارش رو داریم حاصل نمیشه!
کتایون_ولی ممکنه یه عده موافق رعایتش نباشن!
_قانون برای اکثریت و منطق کلی اجتماع صادر میشه و همه موظف به انجامشن
همه جای دنیا منطق قانون گذاری همینه کار دیگه ای نمیشه کرد هیچوقت صددرصد جمعیت روی چیزی اجتماع نمیکنن به دموکراسی که دیگه اعتقاد داری؟
در مورد آیه 32 هم فقط بگم، مهمترین ثمره ازدواج همون قرار گرفتن در شرایط چالش جدیده
چالشی که در ابتدا تو رو با خود واقعیت و درونیات پنهان شده ت مواجه میکنه و در ادامه خدا رو به شکل درست تری به انسان میشناسونه
الان میگم چطوری
ببین گفتم همه ما درونیاتی داریم که اکثرا بدون اینکه بخوایم اصلاحش کنیم پنهانش میکنیم
غافل از اینکه اصلا به دنیا اومدیم تا این درونیات رو بسازیم و رشد بدیم و به نمایش بگذاریم و گنجه ای نیست که بشه این چیزها رو توش پنهان کرد
و خدا اصرار داره همه اینها آشکار بشه و دقیقا ما رو توی موقعیت هایی قرار میده که اون درونیات آشکار بشه.
.
.
•🖌• بہقلم: #شین_الف
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_صدوسیوچهارم
رنگ احمد پرید.
با صدایی لرزان گفت:
چی میگی رقیه؟ ... نماز واجبه ها!
عصبی گفتم:
واااااای احمد ... ولم کن می دونم خودم
ولی الان نمی تونم بخونم. می فهمی؟!
صورتم را روی بالشت گذاشتم و فشار دادم.
باید لباس هایم را عوض می کردم ولی رویش را نداشتم از احمد کمک بخواهم و او مرا در این وضعیت کثیف ببیند.
خجالت می کشیدم برایش توضیح دهم چه شده است.
صورتم را باز در بالشت فرو کردم. چه باید می کردم؟
احمد دستم را گرفت و نوازش کرد.
می دانستم دلش برای نماز من می جوشد و می خواهد نصیحتم کند و کمکم کند تا نماز بخوانم. می دانستم بی خیال نمازم نمی شود.
قبل از این که چیزی بگوید گفتم:
میشه بری دنبال مادرم؟
الان واقعا نیاز دارم بیاد پیشم
احمد گفت:
آخه الان این موقع صبح برم دنبالش که بنده خدا نگران میشه.
هر کاری داری بگو خودم برات انجام میدم.
_شما نمی تونی ... خواهش می کنم برو دنبال مادرم و بیارش.
احمد که نگران به بیرون نگاه می کرد مبادا خورشید طلوع کند و نمازم قضا شود سر تکان داد.
از جایش برخاست و لباس پوشید.
خورشید طلوع کرد و آه احمد بلند شد.
روی نماز خیلی حساس بود و حالا که به نظرش نماز من قضا شده بود به شدت ناراحت و عصبانی بود آن قدر که رنگش کبود شده بود.
قبل از این که از در بیرون برود گفتم:
خواهش می کنم مادرم رو تنها بیار.
هیچ کس دیگه ای همراهش نیاد.
احمد بی حرف سر تکان داد و از اتاق بیرون رفت.
سرم را روی بالشت گذاشتم و محکم چشم هایم را بستم.
انگار خوابم برده بود که با صدای در از خواب پریدم.
مادر سراسیمه و نگران وارد اتاق شد.
بالای سرم نشست و پرسید:
رقیه؟ چی شدی مادر؟ حالت خوبه؟
به مادر و بعد به احمد که دم در ایستاده بود نگاه کردم.
گویا احمد متوجه شد نمی خواهم او بفهمد چه شده برای همین از اتاق بیرون رفت و در را بست.
مادر بعد رفتن او گفت:
بگو ببینم چی شده نصف عمر شدم
اشک به چشم هایم دوید و با بغض گفتم:
دیشب تو خواب عادت شدم.
همه لباسام و تشک نجس شده.
این قدر هم دل و کمرم درد می کنه نمی تونم از جام بلند شم.
درد داره دیوونه ام می کنه
مادر لبخندی زد و گفت:
ترسیدم دختر.
مریض شدی یعنی بلوغت کامل شده مبارکه این که گریه نداره ...
پاشو ... پاشو بریم تو حمام لباساتو عوض کن
با التماس به مادر نگاه کردم و گفتم:
نمی خوام احمد بفهمه.
مادر گفت:
بالاخره که می فهمه.
سر تکان دادم و گفتم:
بله می فهمه ولی نمیخوام ببینه همه جام نجس و خونیه ...
خجالت می کشم.
_کاریه که شده ... پیش میاد ... حالا چند دقیقه آروم بگیر برم برات جوشونده درست کنم دردت که آروم شد میریم حمام لباس عوض کنی.
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•