eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_نودو_سه ♡﷽♡ مهران هم جدی گفت:بله. شیوا دوباره پرسید:حتی...حتی اگه
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ مخالفت میکرد اما میدونستم تنها راه چاره همینه! به جای مادرم یه چند وقتی رو رفتم خونه ی اعیونی های بالا شهر کار کردم...اما....بعد چند وقت بهم گفتن کارگر جوون نمیخوان... پوزخندی زد:ترس برشون داشته بودشوهر و بچه هاشون یه وقت از راه به در نشن! دیگه واقعا بریده بودم. پس اندازمون داشت ته میکشید... آخراش بود ومن درمونده بودم که باید چیکار کنم؟ حال مادرم هم داشت بدتر میشد و من نمیدونستم باید چیکار کنم. یه روز بعد از کلی گشتن و پیدا نکردن خسته روی نیمکت پارک نشستم! نمیدونستم باید چیکار کنم!اونقدری توی فکر بودم که متوجه نشدم دختری کنارم نشسته و مدام داره صدام میکنه...گیج نگاهش کردم که با خنده گفت:کجایی تو؟ همونطور گیج بهش گفتم:متوجه نشدم!کاری داشتی؟ نگاهی به سر و پام انداخت و پوزخندی زد و بعد گفت:بهت نمیاد عملی باشی... دردت چیه؟ هیچی نگفتم.نزدیکتر شد و گفت:هرکسی یهدردی دارهدیگه!بگو شاید تونستیم حلش کنیم! نگاهش کردم! یه چهره تقریبا زیبا و با یه علامه آرایش روش... نمیدونم چرا تو اون لحظه اونکارو کردم! ولی حس کردم نیازه تا ا یکی دردامو در میون بزارم.خسته بودم و فکر میکردم اگه زن کناردستیم نتونه کمکی هم بکنه...لا اقل یه ذره سبک شدم... وقتی سیر وپیاز قصه ی زندگیمو بهش گفتم با همون لبخند منحوسش نگاهم کرد و گفت میشه کاری برام انجام بده! باورم نمیشد! فکر میکردم فرشته ی نجاتمو پیدا کردم... با ذوق گفتم چیکار؟ نگاهم کرد و گفت:همراهم بیا! ازجاش بلند شد. مردد نگاهش کردم.برگشت و گفت:بیا دیگه... مگه نمیخوای این زندگی کوفتی و وضعیت نکبت باروتموم کنی؟ تردید و گذاشتم کنار و همراهش رفتم.... قطرهای اشک از چشمهایش فرو ریخت... نفسکشیدن برای شسخت شده بود اما ادامه داد: بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃