💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_چهارصدوسیوهفت
جابهجا میشود و کمی تکان میخورد.
پاهایش را بلند میکند و روی مبل،دراز میکند.
دراز میکشد و سرش را هم درست کنار پایم روی مبل میگذارد.
بیهیچ برخوردی،اما در عین حال،بیهیچ فاصلهای...
احساسی بکر و تازه در رگهایم جریان مییابد از این همه نزدیکی.
سرم را کمی روی صورتش خم میکنم.
با احتیاط و با فاصله.
چشمهایش بازند.
مردمکهایش را میچرخاند و بالای سرش را نگاه میکند.
:_چه خبر؟
با حسرت سر تکان میدهد و نگاهش را از صورتم میگیرد.
+:نتونستم براش کاری بکنم.
با ترس و نگرانی میپرسم
:_تصادف کرده؟
+:نه
دنبال فرضیهی بعدی میگردم.
هرچقدر از ظهر تا به حال فکر کردهام،هیچ جرمی به ذهنم نرسیده.
مانی را نمیتوانم در کسوت یک مجرم یا متهم تصور کنم.
نمیتوانم جلوی زبانم را بگیرم.
:_آخه آقامانی چی کار کردن؟
اصلا فکر نمیکردم پاش به کلانتری وا بشه..
حلقهی لرزان دور چشمان مسیح، عقل و دلم را سست میکند.
پلک میزند تا اشک درون چشمانش جمع نشود.
انگار با خودش حرف میزند،آرام اما محکم میگوید :+آره...
هیچوقت پاش وا نشده بود...
بلند و با حسرت میگوید
+:نتونستم کاری براش بکنم..
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝