•𓆩🍭𓆪•
.
.
•• #نےنے_شو ••
👈 این پای توشولو داله لحژه
شمالی میتُنه تَبش بوپوشه بِلِه
لاهپیمایی البعین👣.
😢 شما و پا کوچولو واسه ما دعا کنید ما هم لایق بشیم
.
.
𓆩نسلآیندهسازاینجاست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🍭𓆪•
•𓆩🌑𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
⃟ ⃟•❤️ برخیز دلا!
ڪه دل به دلدار دهیم🌱
جان را به جمال آن خریدار دهیم😌
⃟ ⃟•💚 این جان
و دل و دیده پیِ دیدنِ اوست👀
جان و دل و دیده را به دیدار دهیم😉
هوشنگ ابتهاج ✍🏻
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1904»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌑𓆪•
•𓆩🏴𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
«حضرت مهدی(عج)»:
اَکثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِیل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِکَ فَرَجُکُم.
برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود فَرَج و نجات شما است . . .♥️
(کمالالدین، ج ٢، ص ٤٨٥)
.
.
𓆩صَباحاً اَتَنَفَسُ بِحُبِ الحُسَین𓆪
@ASHEGHANEH_HALAL
•𓆩🏴𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
کریم اهل بیت،آقا امام حسن مجتبی(ع) میفرمایند:
📜🌸
إِنَّ أحْسَنَ الْحَسَنِ الْخُلقُ الْحَسَنُ .
نیکوترین نیکی، خُلق نیک است ...💛
«خصال، صفحه ۲۹»
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
4_5951748258962344440.mp3
9.23M
•𓆩🥀𓆪•
.
.
•• #چله_عاشقی ••
••#روز_بیستوهشتم••
[«مَنْ نَفّسَ كُرْبَةَ مُؤْمِنٍ فَرّجَ اللّهُ عَنْهُ كُرَبَ الدّنيَا وَ الاخِرَةِ».
امام حسين (ع) فرمود: «هركه گرفتارى مؤمنى را برطرف كند، خداوند گرفتاريهاى دنيا و آخرتش را برطرف مىكند».]
(بحار الانوار، ج 75 ص 122 ح5 )
.
.
𓆩؏چلهگرفتمڪهگُنهڪمڪنمحسینـ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥀𓆪•
•𓆩📺𓆪•
.
.
•• #هیس_طوری (History) ••
🎯 نیمکت تیم پرسپولیس در دهه ۶۰
از سمت راست: آقایان محمود خوردبین،
علی پروین و محمد مایلی کهن
۱۳۶۵؛ ورزشگاه آزادی
.
.
𓆩هوشیارپایانمیدهدمدهوشےتاریخرا𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📺𓆪•
Shab2_Moharam1402 (3).mp3
19.63M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
یک خط وصیت میکنم ،
یادِ همه باشد ،
از هرچه غیرِ
یاحسین گفتن پشیمانم ؛
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#رمان_ضحی
#قسمت_دویستودو
براتون کامل شرح دادم
من شیش ماهه دارم با زبان استدلال حرف میزنم و حالا که میگم این محبت ناب رو تجربه کن به نظر تو این احساسات زدگیه؟!
این مکتب هم در استدلال در اوجه و هم در محبت
نفس عمیقی کشید و کمی سرش رو خاروند:
من میخوام بیشتر آشنا بشم
تموم اون رفرنس هایی که داده بودی، سند های تاریخی، مستند ها کتاب ها
همه رو چک کردم
ولی الان بقول تو دلم دلگرمی میخواد
که هست ولی...
یکم غریب و جدیده
دلم میخواد باورش کنم اما حس میکنم به زمان احتیاج دارم
دستش رو گرفتم: عزیزم من هیچ جبری بهت ندارم من فقط جواب سوالهات رو میدم
اینکه تو چه نتیجه ای میگیری کاملا به خودت مربوطه
+میدونم
ممنون که جواب میدی
نگاهی به تصویر زمینه صفحه لپ تاپم انداخت و چند ثانیه ای بهش خیره شد:
اینجا کجاست؟! یه بنای تاریخیه؟!
نگاهم برگشت روی لپ تاپ و لبخندی زدم:
یه جورایی
بارگاهه... مزار
ما بهش میگیم حرم
+مزار کی؟! کجاست؟
_مزار امام علی
توی نجف یکی از شهر های عراق*
دوباره نگاهش برگشت روی لپ تاپ
ناباور لب زد: بازهم علی!
دوباره چشم دوخت به من:
چرا جدیدا اینهمه نشانه ازش میبینم
شاید ذهنم حساس شده!
سری تکون دادم:
چی بگم
میترسم یه چیزی بگم و به احساسات زدگی متهم بشم!
لپ تاپ رو روی مبل گذاشتم و بلند شدم: چای میخوری؟!
سری تکون داد و لپ تاپ رو برداشت و روی پاش گذاشت:
عکس دیگه ای هم از مزارش داری؟!
کاش میتونستم اونجا رو ببینم و چند تا عکس خوب بگیرم
چند ثانیه نگاهش کردم
ندانسته چه دعای قشنگی کرد
دلش خواست زائر باشه!
همونطور که دل من سالهاست این خواهش رو به دوش میکشه...
همونطور که پا به آشپزخانه میگذاشتم جوابش رو دادم: اره دارم
برو توی درایو D پوشه اول...
پوشه ها اونجا شماره بندی یک تا هفت داره
پوشه شماره ۳ رو باز کن
همش عکسای حرم امیرالمومنینه
کتایون_خب چرا زودتر برگشتی؟!
ژانت با من و من جواب داد:
خب خواستم استراحت کنم
من کلی مرخصی ساعتی طلبکارم
کتایون که قانع نشده بود کنجکاو قدمی به جلو برداشت:
توی لپ تاپ ضحی دنبال چی میگردی؟!
ژانت لپ تاپ رو جمع کرد به سمت خودش: هیچی
ازش خواستم چند تا عکس بهم نشون بده همین!
+خب چه عکسی؟!
احساس کردم ژانت برای توضیح دادن کمی معذبه برای همین به موقع و با سینی چای وارد پذیرایی شدم:
بابا بیا برو لباس عوض کن دست و روتو بشور بیا چای بخور وایسادی به سین جین!
بجمب چای یخ میشه...
قسمت اول رمان ضحی👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/71020
.
.
•🖌• بہقلم: #شین_الف
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#رمان_ضحی
#قسمت_دویستوسه
کتایون بعد از نگاهی نسبتا طولانی راه افتاد سمت سرویس
من هم کنار ژانت نشستم و سینی رو روی میز گذاشتم:
خب ببینم کجایی؟!
صفحه لپ تاپ رو به طرفم گرفت: ببین
این عکسا خیلی ام با کیفیت نیستن
کاش میشد چند تا عکس با کیفیت تر نشونم بدی
_این عکسا همشون اینترنتی ان
من خودم عکسی از اینجا ندارم
یعنی گرفتما؛ ولی نه چندان با کیفیت
با ذوق مضاعفی گفت:
+مگه تو تابحال رفتی به اونجا؟!
آهی کشیدم: خیلی سال پیش
+خب... چجور جاییه؟!
_آرامش محض
اونجا خیلی آرومی انگار خونه پدرته
انگار که نه... واقعا خونه ی پدرته
+پدر... پس تو هم حسّش میکنی!
_چی رو؟
+حس پدرانگی
این شخصیت به من حس پدرانگی میده
_اینکه فقط حس نیست
امام واقعا پدره برای امت
_ولی من که جزئی از امت شما نیستم پس چرا این حس رو دارم
+امام پدر کائناته حتی سنگ و چوب و خاک!
چه برسه به آدمها
قبل از اینکه جمله بعدی رد و بدل بشه کتایون سر رسید و موضوع به چای عصرونه معطوف شد تا پرونده احساسات جدید و لطیف ژانت فعلا مسکوت باقی بمونه اما این احساس ادامه داشت و روزهای متمادی هردیدار ما صرف پاسخ به سوالات جدید تحقیقی یا معرفتی ژانت میشد
هم براش خوشحال بودم و هم نگران
مدام سفارش میکردم شتابزده عمل نکنه و تاجایی که میتونه تامل کنه
اما واکنش کتایون از همه جالبتر بود
سکوت... و سکوت!... و سکوت!!....
***
دستی به پیراهن بلند و مشکی رنگم کشیدم و از کمد بیرونش کشیدم
با روسری حریر همرنگش روی تخت انداختمش و به دنبال اتو سراغ کمد کوچیک زیر میزم رفتم
ژانت همونطور دست به سینه دم در اتاق ایستاده بود و سوالهاش رو میپرسید:
گفتی دقیقا کی شروع میشه؟!
اتو رو بیرون کشیدم و به برق زدم:
فردا شب شب اوله
روی تخت نشستم و چون میز اتو نداشتم بالشم رو با ملحفه نزدیک کشیدم
پیراهن رو روش انداختم و مشغول اتو کردن شدم
روی تک صندلی پشت میز نشست: خب تو که اوندفعه گفتی روز دهم محرم روز عاشوراست
قسمت اول رمان ضحی👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/71020
.
.
•🖌• بہقلم: #شین_الف
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی ••
آدم بهشت را به هوایِ تو ترک کرد🥺
تنها به شوقِ این حرم از آن حریم رفت..
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🍭𓆪•
.
.
•• #نےنے_شو ••
من دالَم دَلشامو میتونَم تِا لوفوژه نَسَم🤓
بَلی تِتاب دِسهی شازده توشولو لو اینجا دایِم تَلدَم تِه وگتی حَباسِ سُما پَلت شد اونو بِتونم😁
اوخ اوخ ، فِتل تُنم نباید اینو با شدای بلند میدُفتم😬😅
.
.
𓆩نسلآیندهسازاینجاست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🍭𓆪•
•𓆩🖤𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
.
.
𓆩دربندکسیباشکهدربندحسیناست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🖤𓆪•
•𓆩🌑𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
⃟ ⃟•📝 از شعر و
استعاره و تشبیه برتری👌
⃟ ⃟•👤 با هیچ کس
بجز تو نسنجیده ام تو را🥰
قیصر امین پور ✍🏻
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1905»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌑𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
🌸پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله:🌸
الزُّهْدُ فِي اَلدُّنْيَا قَصْرُ اَلْأَمَلِ وَ شُكْرُ كُلِّ نِعْمَةٍ وَ اَلْوَرَعُ عَنْ كُلِّ مَا حَرَّمَ اَللَّهُ
🔸زهد به دنيا ، عبارت است از: كوتاه كردن آرزو، گزاردن شكر هر نعمتى، و پرهيز از هر آنچه خداوند ، حرام كرده است.
✍تحف العقول ج1 ص58✨
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
4_5951748258962344440.mp3
9.23M
•𓆩🥀𓆪•
.
.
•• #چله_عاشقی ••
••#روز_بیستونهم••
[«إِيّاك اَنْ تَكُونَ مِمّنْ يَخَافُ عَلَى الْعِبَادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَيَاْمَنُ الْعُقُوبَةَ مِنْ ذَنْبِهِ».
امام حسين (ع) فرمود: «مبادا از كسانى باشى كه از گناه ديگران بيمناكند، و از كيفر گناه خود آسوده خاطرند».]
(تحف العقول، ص273 )
.
.
𓆩؏چلهگرفتمڪهگُنهڪمڪنمحسینـ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🥀𓆪•
•𓆩📺𓆪•
.
.
•• #هیس_طوری (History) ••
🎯 كارنامه آلبرت انيشتين
در سال ۱۸۹۶ در سن ۱۷ سالگی
نمرات از مبنای ۱۰ هستند!
.
.
𓆩هوشیارپایانمیدهدمدهوشےتاریخرا𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📺𓆪•
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
💑 به همسـرتان نشـان دهیـد که دوستش دارید😍
🔸هنگامی که با همسر خود بیرون منزلید نشان دهید که از بودن کنــار او خوشحال هستید.
🔸گاه به دور از چشــم دیگران دست او را بگیرید، به او لبخند یا چشمک بزنید و هیچ گاه در جمع، همسرتان را تحقیر نکنید.
🔸بعداً از اینکه همسرتان در مهمانی، فلان توجّه خاص و شیرین را به شما داشت از او تشکّر ویژه کنید تا برای تکرار آن در دفعات بعدی انرژی داشــته باشــد.
〰️🌱،، ♥،، 🌱〰️
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪞𓆪•
VID_20230818_161555_991_18082023.mp3
12.96M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
حسین جان ..
از چشم و دل و دستِ ما کار بکش
به درد کسی نمیخوریم ..
زائرین کربلا حتما گوش کنید...
هر جا دلتون شکست التماس دعا...!(:
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🕯𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
حرمت رویای من...
.
.
𓆩رنگو روےحسینےبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🕯𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#رمان_ضحی
#قسمت_دویستوچهار
پس چرا از روز اول شروع میکنید به عزاداری؟!
+خب این یک سنته
ائمه ما اینطور عزاداری میکردن و ما هم به تاسی از اونها همین کار رو میکنیم
_خب چرا اینکارو میکردن؟!
_روایاتی هست که میگه قلب امام زمان در عزای این واقعه از شب اول غمگین میشه و به تاسی از اون ما هم تحت تاثیر قرار میگیریم
قبلا هم گفته بودم که قلب امام زمان نسبت به قلوب مومنین مثل قطب مغناطیسیه که مدار ایجاد میکنه و به هر چیز توجه کنه قلوب مومنین هم بهش توجه پیدا میکنه
ولی شاید یکی از فلسفه هاش هم این باشه که ما باید قبل از رسیدن اون روز عزاداری کنیم که بفهمیم باید قبل از رسیدن به حادثه ای شبیه عاشورا کاری کرد
پیراهن رو به چوب زدم و بجاش روسری رو روی بالش پهن کردم
کتایون ماگ بدست توی درگاه در ایستاد:
_شما بحث کردنتون تمومی نداره؟!
بابا حوصله م سر رفت!
مثل همیشه با بی تفاوتی تلاش میکرد بحث رو متوقف کنه
انگار شنیدن این حرفها رو دوست نداشت
مثل همیشه به روی خودم نیاوردم:
_باز تنها تنها؟!
دستت مو برمیداره دو تا فنجونم واسه ما بریزی؟!
_غر نزن ننجون
کافی رو کانتره
آبجوشم که تو چای ساز هست... خب پاشو بریز بخور!
بابا یکمم با من حرف بزنید!
مثلا اومدم هم خونه شما شدم که از تنهایی دربیام
صبح تا شب بحثو کش میدید و تو سر و کله ی هم میزنید!
پس کی تموم میشه ابن بحث دامنه دار شما؟!
ژانت متعجب رو به کتی گفت:
_واقعا عجیبه که تو هیچ کنجکاوی نسبت به دونستن بیشتر نداری!
+ژانت واقعا دل خجسته ای داری
بیا برو بگیر بخواب تو کی تا این وقت شب بیدار بودی؟!
نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت:
_خب خوابم نمیاد!
میگم ضحی
تو گفتی چند شب دیگه میری به مسجد نیویورک درسته؟!
+آره
چطور؟!
_خب
گفتم اگر اشکالی نداره...
منم همراهت بیام
چشمهای کتایون گرد شد از تعجب: بری مسجد؟! چی میگی واسه خودت؟!
_مگه چیه خب میخوام ببینم چجور جاییه و توش چکار میکنن
میخوام ببینم مسلمونها چطور دعا میکنن و عزاداری چه شکلیه
مگه ایرادی داره؟!
لبخندی زدم: نه عزیزم چه ایرادی داره
با ذوق گفت: یعنی میتونم بیام؟!
_اره... چرا نتونی
کتایون پرسید: مگه غیر مسلمان میتونه وارد مسجد بشه؟!
_جز کافر و مشرک بقیه میتونن وارد مسجد بشن
یعنی همه پیروان ادیان الهی
ژانت با حسرت گفت: یعنی کتی نمیتونه بیاد؟!
کتایون مثل انبار باروت شعله کشید: ژانت چرا من هرچی میگم تو حرف خودتو میزنی؟!
من خدا رو نفی نمیکنم فقط شک دارم همین!
شونه بالا انداخت: خب چه فرقی میکنه
_خیلی فرق میکنه
بعدم حالا کی خواست بیاد که براش مهم باشه راهش میدن یا نه!
همونطور شعله ور از اتاق خارج شد و من بلند و با خنده گفتم:
_البته ژانت کسانی مثل کتایون کافر محسوب نمیشن چون در کلام تصدیقش نمیکنن و اگر بخوان میتونن وارد این اماکن بشن
اما به هر حال کتی که همچین قصدی نداره پس بحث کردن هم درباره ش بی مورده!
به بحث خودمون برسیم بهتره
قسمت اول رمان ضحی👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/71020
.
.
•🖌• بہقلم: #شین_الف
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#رمان_ضحی
#قسمت_دویستوپنج
جلوی آینه روسریم رو روی سر تنظیم میکردم و گوشه چشمی هم به ژانت که با روسری مشکی رنگی که بهش داده بودم کلنجار میرفت داشتم
کتایون نگاهش رو از کتابی که مشغول مطالعه اش بود گرفت و به تصویر در حال تلاش ژانت توی آینه داد:
آفرین
خانجون خوبی شدی!
واقعا نمیفهممت ژانت!
چجوری میتونی بری به جایی که تو رو همینطوری که هستی قبول نداره و مجبورت میکنه تغییر شکل بدی!
ژانت به طرف کتی برگشت:
به نظر من که کاملا منطقیه که یک جا آداب خاص خودش رو داشته باشه و آدمها ملزم به رعایتش باشن
و این تحمیل نیست همونطور که خیلی از مشاغل یونیفرم دارن
اتفاقا به نظر من این کار معقولیه کمک میکنه تمام حواس و تمرکز انسان معطوف دعا و نیایش بشه به هر حال مسجد جاییه که مردم برای دعا به اونجا میرن نه چیز دیگه!
یک قدم به سمت ژانت برداشتم و صورتش رو به طرف خودم چرخوندم
همونطور که روسریش رو با گیره های توی دستم محکم میکردم لبخندی زدم:
درسته!
لبخندی زد و به خودش توی آینه خیره شد:
به نظرت بهم میاد؟!
+به نظر من به تو خیلی میاد
ولی درکل اینکه حجاب بهت بیاد یا نیاد اونقدر موضوعیت نداره
همیشه ظاهر جدید تا مدتی نامانوسه ولی بعد طوری بهش عادت میکنی که انگار از ابتدا همین بوده
تجربتا میگم!
کتایون متعجب گفت:
یعنی ژانت واقعا روت میشه با این ظاهر تو خیابون راه بری؟!
_آره پس ضحی چطور میتونه؟
وقتی اون میتونه حتما منم میتونم
زیر لب غر زد: ولی کاش اینجا هم یه کشور مسلمون بود و همه حجاب داشتن
اینجوری راحتتر بود!
+البته که اینجوری راحتتره ولی یادت نره درباره توان روحی تحمل سرزنش چی گفتم
اینم یه چالشه که فرصت رشد فراهم میکنه
پس چندان بدم نیست
همیشه نیمه پر لیوان رو ببین
با من تکرار کرد: زاویه دید خیلی مهمه
و بعد لبخند زد
جلوی آینه چرخی زد و دستی به پیراهنش کشید: به نظرت کوتاه نیست؟
و نگاهی به پیراهن من انداخت
گفتم:
_نه خیلی...
خوبه...
قسمت اول رمان ضحی👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/71020
.
.
•🖌• بہقلم: #شین_الف
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی ••
به تو از دور سلام..🥺
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🍭𓆪•
.
.
•• #نےنے_شو ••
یه توشولو😬
فَگَد یه توشولو دیدِه...👀
یه تَم دیدِه...😃
شیزه... من بَشهی بدی نیشتما!😅
فَگَد دالَم یه شوتولاتِ خوشَزه بَل میدالَم😁🍬
بَلی مامانی ژونم بهم دُفته تِه شیلین تَلین شوتولاتِ دنیا مِهلَبونیِ خدا ژونمونه❤️
.
.
𓆩نسلآیندهسازاینجاست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🍭𓆪•
•𓆩🌑𓆪•
.
.
•• #آقامونه ••
⃟ ⃟•🌱 تــو...
دسـتچیـن...👌
عـاشـقانہ دلـم هستی...❤️
بهرام دلداده ✍🏻
.
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1906»
.
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌑𓆪•
•𓆩🏴𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
💠🥀
رسول خدا(ص) فرموده است:
•{ إِنَّ الْحُسَینَ بْنَ عَلِی فِی السَّمَاءِ أَکبَرُ مِنْهُ فِی الْأَرْض}•
مقام حسین بن علی(ع) در آسمان بالاتر از مقام او در زمین است❤️
.
.
𓆩صَباحاً اَتَنَفَسُ بِحُبِ الحُسَین𓆪
@ASHEGHANEH_HALAL
•𓆩🏴𓆪•