eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.2هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🧃 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . همین الان واسش بفرست👇 گاهی وقتا میشینم با خودم  فکر میکنم میگم 😉 خدایا من چه کار خوبی تو زندگیم انجام دادم که این شوهـر مهربونو آوردی تو زندگیم؟!😍😘 خدایاشکرت ک دارمت♥️ بمونی برام سایه بالاسرم😘 . 𓂃ویتامین‌عشقت‌اینجاست𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧃 ⏝
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ نیت کنیم و با پای دل مون بریم زیارت. . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوسی‌ودو :_مزخرف نگو +:حواست باشه داری با چشم باز،پا
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . *نیکی* صدای باز و بسته شدن در میآید. قفل دستبندم را میبندم و شالم را سر میکنم. تولد فرشته است،دخترخاله ی فاطمه.. بعد از مدت ها آشفتگی،این مهمانی دوستانه میتواند شادابم کند. از اتاق بیرون میروم. مسیح به طرف اتاقش میرود. همان شلوار سرمه ای و کاپشن زرشکی سرمه ای را به تن دارد. :_سلام پسرعمو به طرفم برمیگردد. سرمای نگاهش،استخوان هایم را آتش میزند. سر تکان میدهد. از نگاهش میترسم..برق چشم هایش،هولناک شده... با بی‌تفاوتی و اخم میگوید +:خب؟ــ جا میخورم.. +:کاری داری؟؟ نه،این مسیح نیست... آب دهانم را قورت میدهم. :_ماکارونی تون رو گرم کردم برمیگردد +:نمیخورم بریزش آشغال پلکم میپرد. احساس ضعف و تنهایی به قلبم هجوم میآورد. به طرف اتاقم برمیگردم. صدای مسیح از پشت در میآید. +:میشه یه چند لحظه بیای اینجا؟ :_الآن میام. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . کادو را داخل کیف میگذارم،کیف و موبایلم را برمیدارم تا به فاطمه پیام بفرستم و از اتاق خارج میشوم.در اتاق مشترک،نیمه باز است. از کنارش رد میشوم که صدای مسیح از داخل اتاق میآید. +:نیکی اینجام. در را باز میکنم و داخل میشوم. :_کاری داشتین؟ +:آره، بشین روی صندلی میز توالت مینشینم،او هم روی تخت. :_گوش میدم +:راستش ما قراره امروز فردا از ماه عسل برگردیم دیگه..گفتم اگه اشکالی نداره، مامان اینای من رو با عمواینا دعوت کنیم اینجا با هم آشتی کنن. :_اصلا اشکالی نداره.. خیلی هم خوبه .. +:به هرحال هرچه زودتر جدا بشیم بهتره :_همینطوره در با صدای بلندی بسته میشود و کلید داخل قفلش میچرخد. قلبم از جا کنده می شود.مسیح به سمت در میپرد. میدوم و کنارش میایستم. صدای آرام مانی میآید. :_بچه ها اروم باشید با مامان اومدم،سرو صدا نکنین الآن میاد تو. از صدای بلند کوبیده شدن در،ضربان قلبم بالا رفته. نفس نفس میزنم. دستم را جلوی دهانم میگذارم و سعی میکنم خودم را آرام کنم. نگاهم به مسیح میافتد،شوکه شده ولی مثل همیشه آرام است. روی تخت مینشیند،من هم کنار در سقوط میکنم. صدای کفش های پاشنه بلند،در سالن خانه میپیچد،گوشم را روی در میگذارم. صدای زنعمو میآید :_اینجا که مثل دسته ی گل میمونه.. تا حالا باید گرد و خاک رو وسایل مینشست.. صدای مانی را میشنوم.. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . +:آره ولی من دیشب تمیز کردم.. گفتم که لازم نیست،شما بیاید... حالا دیگه بریم.. :_ بذا یه نگاهی به اتاقا بندازم.. +:مامان اتاق جای خصوصیه.. درست نیست...عه مامان با شمام؟ صدای کفش ها نزدیک میشود. از جا میپرم،مسیح هم بلند میشود.قدم ها نزدیک و نزدیک تر میشوند. نگران،به مسیح نگاه میکنم. صدای کفش ها دقیقا از پشت در میآید و بعد دستگیره ی در،پایین کشیده میشود. ناخواسته بلند نفس میکشم. مسیح انگشت اشاره اش را روی بینی اش میگذارد:هیس. دوباره دستگیره بالا و پایین میشود. :_مانی این در قفله؟ +:آره مامان جان،قفله... :_واسه چی؟ +:همون شب،مسیح در رو قفل کرد کلیدشم برد... :_قربون پسر خوش غیرتم بشم الهی ناخواسته نگاهم به مسیح میافتد. او هم مرا نگاه میکند،لبخند میزند و شانه بالا میانداز د. صدای پاهای زنعمو از اتاق مشترک دور میشود و به طرف اتاق من میرود.. چند لحظه که میگذرد،صدایشان از دورتر میآید. :_عه مانی از جلو در بکش کنار.. +:مامان محاله بذارم بری تو این اتاق... انگار اتاق مرا میگوید،در دل مانی را تحسین میکنم.اگر زنعمو داخل این اتاق شود و وسایل من را ببیند... :_چرا؟ +:مسیح تأکید کرده هیچ کس تو این اتاق نره.. حتی من :_چرا؟ +:چیزه... یعنی.. عکساشون تو در و دیوار این اتاقه.. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_عکساشون مگه آماده است؟دیروز به آتلیه زنگ زدم گفتن هنوز آماده نیست.. +:نه.. یعنی... عکسای قبل از عقدشون اینجاست.. هجوم خون به رگ های صورتم،پوستم را میسوزاند. سرم را پایین میاندازم. صدای آرام مسیح میآید :مانی؟؟ زنعمو میخندد. :_عجب... زنعمو دورتر میرود،مانی هم به دنبالش. صدای کفش هایشان واضح است. صدای زنعمو را میشنوم :این آشپزخونه بوی زندگی میده مسیح با تحسین نگاهم میکند،سرم را پایین میاندازم. مانی میگوید:بسه دیگه مامان.. بیا بریم.. مثل اینکه زنعمو راضی به رفتن میشود. :_خیلی خب،برو تو ماشین رو روشن کن،منم الآن میام مانی میگوید:نه اول شما.. خانما مقدم ترن... زنعمو میگوید:چه جنتلمن شدی.. بیا برو این حرف ها اصلا بهت نمیاد... مانی اعتراض میکند:آخه مامان... صدای باز شدن در راهرو میآید و بعد صدای زنعمو: برو بیرون... کم حرف بزن.. و صدای بسته شدن آرام در... چند لحظه میگذرد،هیچ صدایی از بیرون نمیآید. نگاهی به مسیح میاندازم. جلو میآید و دستگیره را بالا و پایین میکند. سرم را با تاسف تکان میدهم:قفله.. میگوید:چرا باز نکرد.. دیوونه.. و عصبی،در را فشار میدهد.روی تخت مینشینم:بی فایده است پسرعمو.. اون در قفله.. زندانی شدیم... مسیح،عصبی لگدی نثار در میکند و کنار تخت، با فاصله از من روی زمین مینشیند. میگوید:لعنتی...حتی موبایلم هم اینجا نیست که.. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
🛵 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ♕ اسم دلبر و همدمت رو اینجوری سیو کن🥹🤭 ╟🤍«Mutum Lafya» •یعنی کسی که تو رو همینطوری که هستی می‌خواد و تو می‌تونی پیشش خود واقعیت باشی👌 °کپے!؟ _ تنها‌باذکرآیدےمنبع‌،موردرضایت‌است☺️ . ⧉💌 ⧉🤫 . ‌𓂃بفرماییدتودم‌در‌بده𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 🛵 ⏝
صبحے ڪہ غزل از پے چشمت بسرایم آن صبح غزلوارترین صبح جهان است...❤️🥰 ✍🏻هما کشتگر بہ طلوعِ صبحِ زیبایت درود جانِ دل🌸🍃 🍃🌸| @asheghaneh_halal
💛 ֢ ֢ ֢ ֢ . 🌱 🌱 حضرت فاطمه زهرا علیه‌السلام : 🔅) إنْ كُنْتَ تَعْمَلُ بِما أمَرْناكَ وَ تَنْتَهي عَمّا زَجَرْناكَ عَنْهُ، قَأنْتَ مِنْ شيعَتِنا، وَ إلاّ فَلا. 😇 ) اگر آنچه را که ما اهل بیت دستور داده‌ایم عمل کنی؟ و از آنچه نهی کرده‌ایم خودداری نمائی، تو از شیعیان ما هستی وگرنه، خیر. ⇦ تفسیر الامام العسکری (ع)، ص٣٢٠، ح١٩١ . 𓂃حرفایے‌که‌میشن‌چراغ‌راهِت𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💛 ⏝
🧣 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . من از روزِ ازل یک تکّه‌ام پیشِ تو جا مانده بیا تکمیل کن این قسمتِ خالیِ پازل را...😍🥰✋ . 𓂃محفل‌مجردهاےایـتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧣 ⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌽 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . این نکات رو برای پخت ڪتلت داشته باشیـن خانوماۍ گل😌😇🤎 ثـواب آشپــزی امروز هدیہ بہ حضرت مـــادر(س)🖤 . 𓂃فوت‌وفن‌هاےسه‌سوته𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌽 ⏝
🧸 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . در هوس خیال او ، همچو خیال گشته‌ام ! اوست گرفته شهر دل ، من بـه کجا سفر کنم ؟!🚶‍♀ . 𓂃دیگه‌وقتشه‌به‌گوشیت‌رنگ‌و‌رو‌بدی𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧸 ⏝