eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.9هزار دنبال‌کننده
20.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 " ملاك هاے ازدواج موفق " 💗••برخوردارے از علاقه هاے مشترك 💗••داشتن هدف هاے مشترك 💗••اعتماد داشتن به یكدیگر 💗••داشتن‌زمینه هاےخانوادگےهمسان 😎 پ.ن: نمیدونم والا😐👌 @asheghaneh_halal 🍃🌸
•• 🍹 •• از اول زندگے مشترڪ💗 سعے ڪنید از زندگے دیگران در خانه صحبتـ🗣نڪنید.. و مقایسه زندگے خود با دیگران انجامـ✋🏻ندهید، تا فرزندانتان با این عادت مثبتـ➕بزرگ شوند... 😊 لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇 ••🍊•• @asheghaneh_halal
°||👳||° ••|خُدا اهلِ رفاقت است|•• ♥️•• خُدا رفیقداری و جوانمـردی را دوست دارد. خودش‌بیش از همه اهل رفاقت و مروّت است. 🌼•• وقتے با همه ضعف به یاد او باشے.. ♥•• با همه قدرتشـ💪 به یادت خواهد بـود.. 🍃 @asheghaneh_halal °||👳||°
❄️ بارانــ☔️ خیلے تند ميآمد. بهم گفت: «من میرم بیرون» گفتم: « توی این هوا ڪجا میخوای بری؟»😕 جواب نداد. اصـرار ڪردم. بالاخره گفت: «میخوای بدونے؟! پاشو تو هم بیا.» با لنـدرور شـهرداری راه افتادیم توی شهر. نزدیکے های فرودگـ🛩ـاه یڪ حلبے آباد بود. رفتیم آنجا. توی کوچه پس کوچـه هاش پر از آب و گل و شل. آب وسط کوچـه صاف مےرفت توی یڪے از خانه ها در خانه را ڪه زد، پیرمردی آمد دم در. ما راڪه دید، شروع ڪرد به بد و بےراه گفتـن به شهــردار.😰 مےگفت: « آخه این چه شهرداریه ڪه ما داریم؟! نمےآد یه سری بهمـون بزنه، ببینـه چے مےکشیم.»😓 آقا مهـدی بهش گفت:🗣 «خیلےخب پدرجـان. اشڪال نداره. شما یه بیلـ⛏ به ما بده، درستش مےڪنیم» پیرمـرد گفت: « برید بابا شماهام! بیلـم ڪجا بود.»😒 از یکے از هم سایه ها بیل گرفتیم. تا نزدیکے های اذان صبح توی ڪوچه، راه آب مےڪندیم.  شهـردار وقت کسے نبود جز : 🌷|شهید مهدی باڪری|🌷 @asheghaneh_halal 🕊°•.
دختر خانوم چادری؛ باید یه رفیق شهدایی داشته باشه😍 یکی که داداش صداش کنه و بشه تمام دلخوشیش!💞 یکی که گمنام باشه... یکی که هادی دلها باشه❤️ ؟؟ ┅═══🍃🌸🍃═══┅ @asheghaneh_halal
✌️•| #خندیشه |👈| #شاهزاده_پیاز|✌️ یـهـ ایتاست و یهـ ڪانال #عاشقانہ‌هاے_حلال😍 مےریـــم ڪه شـــروع ڪنیم یهـ ســـال ڪارای ڪه پـــر از #موفقیت #تلاش #شادی و #انگـــیزه اس💪 و قطعــا بهتــرین سال زندگیمونو بـا نگـاهے ڪه همیشهـ به سمت #خداست مےسازیم.😎 سالے ڪه با #خندیشه در ڪنار شما برای من گذشت بهترین سال عمــرم بود، در ادامهـ هم قطعا پــر قدرتر از همیشهـ پیش خــواهیم رفت با حمایتهای شما☺️ امــروز با دو بخــش موضوعے همراهتون خواهم بود، ابتـدا حسابے مےخندونمتون😄 #پــــــــــــَڪ_خنـــده😎 و بعــد #اِرق_ملےتونو ڪمےتاقسمتے #قلقـــلڪ✋ خواهـم داد. و اینڪ #شاهزاده_پیاز 🌰 وارد مےشود.یه جوری فشارخون ایشون بالارفتهـ ڪه آدم با دیدنش اشڪش جاری مےشه اصلا نیازی به پــوست ڪنــدش نیست. بابا بـــا ما بهـ از این باش ڪه با خلق جهانے،شاهزاده جــان😃 گــرون شدن همــین پیاز خــودش به تنهــایے #جوڪ_سال و مےسازه😜 پـیاز و سیب زمینے ڪه سهله پـراید اگهـ میلیاردی بشـهـ بـــاز هم مـــا ملت ایران🇮🇷 برای ڪشورمون، انقلابمون پـرچممون جـــون مےدیم✋ اینجـا ایران است سرزمین #باڪرےها،#همتےها، #احمدےروشنها، #قاسم_سلیمانےها #باقرےها، #حاجےزاده_ها مـــــــــا تا آخر پــای #جهمــوری_اسلامے_ایران🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ایستـــاده ایــم💪💪 •|✌️|• @asheghaneh_halal
#شهید_زنده |سرلشڪر قاسم سلیمانے| شهید بَرنده است، بُرنده است، ماندگـار است، ابدی است. مقام دارد، مقام مے‌دهد. روشن‌است،راه‌را روشن مے‌کند.اثر مےگیرد،اثـر مے‌دهــد... ۹۷/۰۹/۲۱ #سردارجان‌عاقبتت‌ختم‌به‌شهادت❤️ #امـا‌نه‌حـالا🙂✋ 🕊}• @asheghaneh_halal
✍•| #مغزبانے (978) |•✍ اولـــین #توئیت_گــردی📱 سال 1398 را با موضوع #همدلے آغــاز مےڪنیم.😎 #به_توفیق_الهے_سال_فرصتهاست اولیـــن فرصتے ڪه ایجاد شد و مــردم بهـ خوبے از آن استقبال ڪردند و با همدلے خود اثبات ڪردند اینجــا ایران است و با همهـ دنیا متفاوت است.🇮🇷 زنــان ترڪمنے👆👆 ڪه با پخـــت شیرینے به هموطنان #سیل_زده خود ڪمڪ مےڪنند👆👌 •|✍|• @heiyat_majazi
🕗🍃 🌹 #قرار_عاشقی 😌√عشق یعنے تــ∞ـو 😇√عشق یعنے صحن و سرات 🙂√عشق یعنے تو اوج گریه یه تصویر محو از تو و گنبد و گلدسته و ضریحت و زائرات ☺️√عشق یعنی بشه تورو آقام رضا صدا زد 🍃💓سلام امام رضـــــا💓🍃 #السلام‌علیڪ‌یاعلےبن‌موسےالرضا #کبوتـــرم_هوایےشدم🕊 🍃 @asheghaneh_halal 🕗🌹
••°•• #آقامونه ••°•• 🚨 سه شرط رسیدن ایران به نقطه مطلوبـــ😌 ۱: شناخت دشمن اصلی آمریکا😎 ۲: علم آموزی و کار و تلاش💪 ۳: تقویت ارتباط با پروردگار #سخن_جانانــــ❤️ ••°•• @asheghaneh_halal
💍🍃 🍃 #همسفرانه شبیه ڪسی ڪه•🌸• از یڪ آدرسـ •👇• تنهـا پلاڪش را میـ∞ـداند در ازدحام آدمـ‌هاو خیابانـ‌ها•🏍• تـنها دنبال دســتـ‌هایت میـگردم•💚• #راهنمای_راه_من_دستهای_توست 🍃 @asheghaneh_halal 💍🍃
🎯•| #غربالگرے |•🎯 اتفاقے دیگــر در زمـان #پهلوی😒 ششم بهمن ۱۳۴۷ جاری شدن سیل در شهر ها و روستا های استان خوزستان به ویژه در شهر اهواز در سال ۱۳۴۷،که خسارت های فراوانے به بار آورد. چـــرا اینقد گفتید مــرگ بر آمریڪا✋ •|🎯|• @asheghaneh_halal
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ صدایش شفاف تر میرسد این بار: دنبالتیم تا همینو بهت بگیم...که پیداشد همون کلیه ای که سرش اونجوری قشرق به پا کردی؟ شوکه میخندم! پیدا شد؟ به همین راحتی؟ بقالی بود مگر؟ لیست پیوند بود و n مدت انتظار! بچه گول میزدند اینها؟ _چی میگی مامان حورا! تو که بهتر خبر داری از شرایط لیست در حال انتظار. میخندد گویا: رفیق که با معرفت باشه لیست و هرچی انتظاره رو دور میزنه! رفیق؟ چه گنگ حرف میزدند اینها!... _واضح تر میگید چی شده؟ تو این شرایط اگه ف بگید تا جوادیه هم نا ندارم برای رفتن چه برسه به فرحزاد و درک حرفاتون خنده اش پررنگ تر میشود:بیا خودتو برسون بیمارستان همه چیو میفهمی.... قطع میکند و در این شرایط غافلگیر کردنش گرفته این حضرت مادر! پا تند میکنم و میخواهم از امامزاده بزنم بیرون که لحظه ای از حرکت می ایستم! برمیگردم سمت ضریح.لبخند میزنم.به سقف گنبدی شکل نگاه میکنم و زمزمه میکنم: انا اشکو الیک آورده بودم من لی غیرک گویان دارم میرم... خدایی خیلی خدایی! دربست میگیرم و جان به لب میشوم تا به بیمارستان برسم. آنقدری هول بودم که در بین راه چند باری سکندری خوردم. رسیدم به بخش و بابا محمد و مامان پری را دیدم... بابا محمد با دیدنم نفسی کشید شبیه نفسی که نشانه ی خیال راحت بود!شرمنده بودم. بیست و چهارسال از خدا عمر گرفته بودم و تا به حال اینقدر بی فکر عمل نکرده بودم. نزدیکشان میروم.شرمنده و سر به زیر. آرام سلامی میدهم و بابا محمد سر سنگین سر تکان میدهد. قهر نکن بابا . تو قهر نکن. طاقت پشت کردن همه ی عالم را دارم جز تو. مامان پری نگران سمتم می آید و بی مقدمه در آغوشم میگرد و میگوید:کجایی تو دختره ی بی فکر!میدونی چی کشیدیم تا امیرحیدر گفت کجایی؟ شرمنده تنها گفتم:ببخشید...ببخشید بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ نگاهم کرد و خسته لبخند زد. کنجکاونگاهش کردم و پرسیدم: راسته که براش کلیه پیدا شده؟ آخه چجوری؟ به این سرعت؟ لبخند خسته اش کش می آید و تنها زمزمه میکند:امیر حیدر. گنگ میپرسم:آقا سید؟ سر پایین می اندازد که آقا سید! آقا سید امیرحیدر کلیه میخواست بدهد؟ خنده ام گرفته بود! فکرمیکردم اشتباه شنیده ام: آقا سید میخوان کلیه بدن؟ چجوری؟ مگه شرایطشو دارن؟ الان ابوذر کجاست؟ میخواهد هیجانم را فرو نشاند :آرووم باش الان دکترش میاد ازش سوال بپرس دیروز بعد نماز صبح بود که اومد و به دکتر گفت گروه خونیش با ابوذر یکیه! از دیشبه هزار جور آزمایش و آماده سازی دارن انجام میدن!فکر کنم تا چند دقیقه دیگه سر وکله ی مادر پدرش هم پیدا بشه... ناباور میخندم! به کوچکی مغز خودم و بزرگی حکمت خدا! چه بن بست بی انتهایی! نگاه بابا محمد می اندازم! حساب سن و سالم را نمیکنم و محکم بغلش میکنم و زیر گوشش میگویم:بابا بابا بخند اخم نکن...من غلط کردم عزیزم...آیه غلط کرد ...ببخش ... ببخش تو رو خدا...دیگه تکرار نمیشه بابا بابا بابا بابا بابا!!!! آنقدر صدایش میزنم که اخمهایش محو میشوند و لبخند کم حجمی روی لبش مینشیند. سری تکان میدهد و میگوید: زشته دستاتو باز کن!کتک نخوردی خیلی وقته! درستت میکنم. میخندم به این تهدید های بی عمل . گونه اش را میبوسم و از آغوشش بیرون می آیم. با لبخند نگاهم میکند. تلخی شیرینی دارید اوضاع و احوالمان دلم ریش میشد وقتی آنطور روی تخت خوابیده میدیدم برادرم را.ماسک اکسیژن به صورت داشت و دستگاه دیالیز به او وصل بود تا پیوند انجام شود. دلم ریش بود و گرفته.سخت است پرستار عزیزت باشی و اگر اتفاقی افتاد از همه بیشتر اوضاع را درک کنی و از همه سخت تر باشی!دم صبح به هوش آماده بود و از فرط درد زیاد با مسکن خوابش کرده بودند.بمیرم ... بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
🎀🍃 🍃 ♥️ ♡﷽♡ خم میشوم روی پیشانی اش و میبوسمش. دم گوشش نجوا میکنم:خوب شو.اون بیرون خیلی ها نگرانتن .زهرا بال بالتو میزنه و بقیه رو جون به لب کردی!خوب شو... نگاه از او میگیرم و از اتاق بیرون میزنم. مامان پری روی صندلی چرک و کثیف سالن نشسته بود و نذر حدیث کسایش را پیش پیش ادا میکرد. کنارش نشستم که با نگرانی گفت:چی شد؟ حالش خوب بود؟ تلخندی میزنم:خوب که نه....بد نیست! تو کارت به حالش نباشه مامان تو دعاتو بکن! ببینم کدوم فرشته ای جیگر میکنه نبرتش بالا...تو دعا کن دعای تو نباشه کار ما و این دکترا مفت نمی ارزه. از جایم بلند میشوم و میخواهم بروم سراغ کارم .نگاهش میکنم و میگویم:میخوای برو خونه من هستم.یه ذره خستگی در کن. دعا خوان تنها به نشانه ی نه سر تکان میدهد. خب مادر بود.... راه کج میکنم سمت بخش عمومی که یاد امیرحیدر می افتم. اصلا یادم نبود!زیر هزار جور آزمایش و دم و دستگاه بود و من سراغی از او نگرفتم. شرمنده راه کج میکنم سمت بخش پیوند. می اندیشم چه بامعرفت رفیقی است!عالیجنابِ مرام! و بعد فکرم میرود سمت جوی که میخواهد ابوذر را بگیرد و مغزمان را به کار گیرد که :حالا من چجوری با رگ و پی پیغمبر زندگی کنم و گناه نکنم؟ اعیاذباالله گویی خود حضرت رسول داشت به او کلیه اهدا میکرد که اینجوری کند!اصلا انگار سادات زندگی نمیکنند! سید است دیگر! سخت میگرفت این ابوذر. از اطلاعات شماره اتاقش را میگیرم.یک جوری میشوم.اصلا هوایش سنگین است.حضور وزینی دارد این آ سد امیرحیدر .درب اتاقش بسته بود کمی دست و دلم میلرزید برای رویارویی با او.شرمندگی از یک سو و دستپاچه شدن وقت صحبت با او یک سوی دیگر! بسم الله میگویم و در اتاق را باز میکنم. آه از نهادم بلند میشود...خدایا طاهره خانم را کجای دلم جا بدهم!امیرحیدر روی تخت خوابیده بود به حرفهای مادرش گوش میداد.با صدایی لرزان سلام میدهم. با شنیدن صدایم هر دو به سمتم بر میگردند.چه اوضاع و احوال مزخرفی بود. رسما داشتم به حالت مایع در می آمدم. امیر حیدر تکانی میخورد و میخواهد خود را جمع و جور کند که میگویم: تو رو خدا راحت باشید آقا سید یه دقیقه اومدم میخوام برم. به همان حال میماند و با لبخند میگوید:سلام خانم آیه. بہ قلم🖊 " ۲ "✨ ☺️ هرشب از ڪانال😌👇 🍃 @asheghaneh_halal 🎀🍃
°🐝| #نےنےشو |°🐝 از اونول بِلید•👉• اونحا آتیس گلفتہ°🔥° +چرا،چہ جوری؟•😱• من لَفتم ڪِبلِیت بَلداستَم بعد روسَن ڪَلدَم ڪہ مثل سَمع°🕯° فوتِس ڪنم اما از دَشتَم افتاد•😢• +چہ ڪار خطرناڪی ڪردی خوشگـل پسر°😰° الان مامان و بابا ڪجان؟ اونا لَفتَن زنگ بزنن آتَس نسانی•👨🚒• من عاسق اونام°° +پس معلوم شد براے چی...°😅° بہ ڪشے چیزے نگیاااا•🙁• استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
🌙•| #آقامونه |•🌙 •° دیـــدنشـ :👀 •° حـــالِ مـــرا :👇 •° یڪ جــورِ دیگر مےڪند : •° حــالِ یڪ دختــــر را :😇 •° آلوچـــه :🍭 •° بهتـــر مےڪنـد :😅 #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(339)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🌺•° @Asheghaneh_Halal
•• 🌤•• #صبحونه صبح بخیر گفتن اتـــ✋ همچون بوےِ آتشِ دمِ صبحـ🔥 شوقِ نفس ڪشیدن میدهد😌 #صبــــح‌بخیــر🍃🌸 ••🌤 •• @asheghaneh_halal
°|🌹🍃🌹|° #همسفرانه •😝• باعث درد من تویی، •💉• طبیب درد من تویی! •😕• چاره ای جز تو نیست، •😢• گر تو نباشی مرده ام! #نفسم_بند_نفساشه😍 ڪلیڪ نڪن عــاشق میشے😉👇 ❣\° @asheghaneh_halal
🍃👕 #مجردانه یاد بگیــرید ڪه با تعھد ازدواج ڪنید 💙•تھد حمایت 💙•تعھد مسئولیت 💙•تعھد وفــادارے 💙•تعھد احساسے(محبت ومھربانے) و... #متعھدبودن‌رو‌تمرین‌ڪنید☺️ پ.ن: دلبــرشیرین سخن از ڪف مرو [ادمین شاعر شد دوباره]😐 @asheghaneh_halal 🍃👕
•• 🍹 •• اگر از مادر شوهرتونـ👵🏻 ناراحتے اے دارید اشتباه ترینـ❌ ڪار این هستش ڪه غرغرش رو براے همسرتونـ🍃بیارید! و ڪار درستـ🌸اینه ڪه خودتون مشکلتون رو باهاشون به نحوے حل ڪنید... 😊👌 لحظہ ــهاے ویتامینے در😃👇 ••🍊•• @asheghaneh_halal
#طلبگی💚 در #گوشِ دنیا خواندے: | أنا ربُڪمُ الاعلےٰ | مربوبِ #توییم،ُ به هر صراط #ڪج شُدیم، #غیرِصراطِ مستقیمَت ! و همیشه #آغوش باز ڪردے براےِ هر درمانده ےِ هر جا رفته اے ... [چه #رحیم پروردگارے ] #دلدادگۍ♡ •• @asheghaneh_halal
🕊 شهــادت، بھ خون وتیر وترڪش نیست. آن روز ڪھ خُـدا را باهمه چیز و درهمه چیز دیدیم، شهید شده ایم...🍃 .🙂 🕊°•. @asheghaneh_halal 🕊°•.
🍃💕 💕 | ✨| •• کاش یه مغازه بود آدم میرفت، مےگفت: بےزحمت یه ڪم "خیال خوش" میخوام ببخشید این "خنده ها از ته دل" چندن؟ آقـا! این "آرامشا" لحظـه ای چند؟! این"بےخیالیا" ڪه میپاشن رو زندگے مُشتے چند؟ ازایـن "روزایے ڪه بےبغضن" دارین؟ ازین "سالایِ بےرنج" اندازه دل ما دارین؟! این "شادیا" دوام دارن؟! نه...کاش یه جایی بود میشد رفت و بگے آقا یه "زندگے" میخوام،بےزحمت جنس خوبش... ..💚 ‌ • ‌‌‌‌‌‌‌@asheghaneh_halal • 💕 🍃💕
وَ آنجا دِلَمـ را بردے[👣] ڪہ در خوابْ هاےِ شبانہ امـ ... اشڪانَمـ را پاڪ کردے و گفٺے••⇓ هواےِ چادرٺـ را داشتہ باشـ♡ 🌈| ❤️| 🙃 ••🌸•• @asheghaneh_halal ••🌸••