34.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
[ خـورش قیمـہاے بہ شـدت خـوشطعـم😋 ]
مـواد لازم :
پیـاز:۲ عدد بزرگ🧅
لپـہ :۱ پیمانه💛
گوشـت:۳۰۰ گرم«بهتره با استخوان و چربی باشه»🥩
رب گوجه فرنگی : 3 ق غ🍅
نمڪ ، فلفل سیاه، زردچوبه ، دارچین:به مقدارلازم🧂
گـلاب :۳ تا۴ قطره
سیب زمینے سرخ شده🥔
لیموعمانـے :
۲ عدد پرڪ شده«پوست و هسته ش جدا بشه»🍋
بـانـوجـان ،
ثـواب آشپـزے امـروزت رو هدیـہ ڪن به روح مطـهر شهـداے ڪربـلا به خـصـوص سیدالشـهدا (ع)🏴
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩♡𓆪•
.
.
•• #دلانه ••
تـو را برای دِرهَم،
چه دَرهَمَت کردند...💔
.
.
𓆩اینجـٰاقَدَمقَدَم،هَمِہپیچیدِهبوۍِتو𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩♡𓆪•
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
💖یه عادت اشتباه ما خانوم ها اينه كه گاهاً دعواهاى بين خودمون و همسر رو براى اطرافيان تعريف ميكنيم🤦♀❌
درسته اون لحظه سبك ميشيم و حتى ممكنه راهكار هم بگيريم ولى در بلند مدت تمام وجهه همسرمون و زندگى دو نفره مون رو در نگاه اطرافيان خراب ميكنيم🙅🏻♀️
👈اگه برخوردى باهامون شد كه ناشى از حس بى اعتمادى اونها به زندگى دو نفره ما بود ديگه جاى ناراحت شدن نداره🤷♀
چون خودمون اين نگاه رو ساختيم🙄
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
•𓆩🖤𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
السلام علیک اباعبدالله..
روزِ اول چلهی زیارت عاشورا✨
.
.
𓆩پنجرهِفولادِرضابراتِکربَلامیدھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🖤𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_شصت خودش کنار حاج خانم مینشیند: خب دورت بگردم حاج خانم
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_شصتویک
- مامان و بابا نیستن؟
+ نه خانم، رفتن بیرون
دلم میگیرد، حتی خبرم نکردهاند...
- کاری داشتی صدام کن منیرخانم، برو یه کم استراحت کن.
+ چشم خانم، ممنون
به طرف اتاقم میروم، دلم گرفته، هیچگاه گمان نمیکردم خانه به نظرم اینقدر تاریک و پر از خفقان باشد...
من به قدر آسمانها، از پدر و مادرم دورم... و آنها هیچ تلاشی برای نزدیکشدن به من نمیکنند..
ندیدهام میگیرند، پنداری هرگز در این خانه، نیکی نامی وجود نداشته.
تمام مکالماتمان بیشتر از دو دقیقه نمیشود.
مرا نمیفهمند، درکم نمیکنند و شاید... شاید اصلا دوستم ندارند....
با تصور این موضوع، قلبم فشرده میشود...
یاد روزهای پیشین، همچنان در خاطرم، زنده و پویاست.
★
کتاب را میبندم، گُر گرفتهام، حس ناپاکی در تمام وجودم میپیچد....
چرا مامان هرگز این چیزها را برای من توضیح نداده بود ؟
مگر، مادر وظیفهای جز این دارد؟؟
یعنی مامان به هیچ کدام از مسائل این کتاب، عقیدهای ندارد؟
نگاهی به جلد کتاب میاندازم، احکام دختران....
چند سال است سر سفرهی جهالت بزرگ شدهام؟
وای خدای من...
امیدوارم، توبهی بندهی حقیرت را پذیرفته باشی که من هیچم، بی تو....
صدای عمو میآید:
نیکیخاتون آماده شو بریم گردش
بلند میشوم، همچنان زیر لب از خداوند طلب بخشش میکنم.
مانتو بلند مشکی میپوشم با گل های زرشکی.
روسری به رنگ گلهای لباس سرم میکنم، قرار است به لندن گردی برویم.
از اتاق خارج میشوم، عمو آماده شده و روی مبل نشسته.
بارانی بلند سرمهای پوشیده.
سعی میکنم با لبخندی، تلخی چهرهی دمغم را پنهان کنم.
- بریم عمو؟
و به طرف در راه میافتم، عمو پشت سرم میآید:
نیکی؟
برمیگردم:
بله؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_شصتویک - مامان و بابا نیستن؟ + نه خانم، رفتن بیرون د
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_شصتودو
- مشکلی پیش اومده؟
+ نــه، همه چی خوبه
و برای تأیید گفته هایم، لبخندی چاشنی میکنم.
عمو با نگرانی نگاهم میکند، در نهایت
میگوید:
اینجا یازدهماه از سال هوا ابریه، بهتره لباس گرم برداری، یه وقت دیدی بارون گرفت.
چشمی میگویم و به سرعت از اتاق، بارانی سرمهای ام را برمیدارم.
دست در دست عمو، از خانه
خارج میشوم.
عمو راست میگفت، خبری از آفتاب نیست.
عمو میگوید: با سیاوش میریم،
از نظر تو که اشکالی نداره؟
+ نه، چه اشکالی؟
- پس بزن بریم که سیاوش زیر پاش درخت سبز شد!
با عمو به طرف ماشین آقاسیاوش میرویم، مارا که میبیند پیاده میشود و سلام و احوالپرسی میکند.
ماشین او هم، یکی از بهترین مدلهای بریتانیایی است که تصویرش را روی جلد مجلهها دیده بودم.
خود آقاسیاوش هم، کت چرم مشکی پوشیده.
سوار میشویم.
عمو میگوید:
سیاوش میذاشتی من ماشین میآورم دیگه.
آقاسیاوش با خنده جوابش ر ا میدهد:
خیلی خب، فهمیدیم تو هم ماشین داری!
عمو میخندد و میگوید:
نیکی هنوز به این خل و چل بازیهات عادت نکرده، نکن این کارا رو، فکر
میکنه دیوونهای ها!
میخندم، چقدر به رابطهی صمیمیشان غبطه میخورم.
حس میکنم با حضور در جمعشان، حالم بهتر است.
میگویم:
آقاسیاوش، حاجخانم چرا نیومدن؟
- ولا حاج خانم تو این هوا بیرون نیان بهتره.
عمو به طرفم برمیگردد:
خوبی؟
آرام میگویم:
همیشه دلم میخواست سوار این ماشینای راستفرمون بشم!
آقاسیاوش حرفم را میشنود و زیر لب میخندد.
عمو لبخندی میزند و میپرسد:
خب برنامهی امروز چیه؟
آقاسیاوش میگوید:
برنامه، سورپرایزیه و جواب فضولها داده نمیشه
عمو آرام از پس کلهاش میزند:
شاید نیکی بخواد بپرسه
سیاوش متوجه اشتباهش میشود:
البته دور از جون شما، نیکیخانم
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 بشکست اگر دل من💔
به فدای چشم مستت🥀
﮼𖡼 سر خم می سلامت🌱
شکند اگر سبویی😔...
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🚩 #محرم | #امام_حسین
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1427»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
🌱برای خودت
هدفــے تعیین ڪن 🐚
کـہ
باعث بشـہ
صـبحها با اشتـیاق از تخـت بپرے بیـرون!😌🍄
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
«لاتُؤيِس مُذنِباً، فَکم مِن عاکفٍ عَلى ذَنبِهِ خُتِمَ لَهُ بِخَيرٍ»
امام على(ع): هيچ گنهکارى را نااميد مکن. چه بسيار گناه آلوده اى که عاقبتى نيکو يافته است.
منبع:بحار الأنوار: ۷۷/ ۲۳۹/ ۱، ميزان الحکمه، ج۹، ص: ۵۷۵✍
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
شمع رخ او بس است
در شب بیگاه من🕯✨
#مولانا
#نهایت_آرزوهایم❤️
#شبے_باهم_بین_الحرمین💚
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
•𓆩🍳𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
ترفندهای موثر برای از بین بردن بوی سوختگی برنج🍛
🧂🥢ترفند اول
یک دمکش روی قابلمه بذارید و سپس چند تکه ی بزرگ نان را روی برنج بذارید. نان موجود روی برنج بوی سوختگی برنج رو کاملا از بین میبره .
موقع کشیدن برنج نونها رو میتونید بردارید.
🧂🥢ترفند دوم
روش ساده ی دیگه برای از بین بردن بوی سوختگی برنج، استفاده از پیازه.
یک پیاز بزرگ رو کاملا پوست بکنید و داخل قابلمه و لای برنج بذارید. بعد از چند دقیقه پیاز تمام بوی سوختگی را به خودش میگیره و بوی اون از بین میره .
.
.
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍳𓆪•
•𓆩🧕𓆪•
.
.
•• #منو_مامانم ••
💬 صدای مامانا
آخر شب یه جوریه که همه
حتی همسایهها هم مسواک میزنن،
چراغا رو خاموش میکنن و میخوابن☺️
همه به غیر از بچه مورد نظر🤓😎
.
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 970 •
#سوتے_ندید "شما و مامانتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩بامامان،حالدلمخوبه𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🧕𓆪
Mehdi_Rasouli_-_Mostajab.mp3
5.98M
•𓆩📼𓆪•
.
.
•• #ثمینه ••
-💔
ای کشتی نجات اهل عالم
ابـا عـبـدالله..
.
.
𓆩چهعاشقانهناممراآوازمیڪنے𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📼𓆪•
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
تا زندهام که هیچ، به من اعتماد کن
میمیرم و میان کفن عاشقِ توام :)❤️🥰
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🪁𓆪•
.
.
•• #پشتڪ ••
شبت بخیر عزیزم...🫀💚
.
.
𓆩رنگو روےتازهبگیـر𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪁𓆪•
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
خانوم گل اینو بدون🌸👇
گاهی مردا میخوان تنها باشن
میرن تو خودشون لازم نیست هی بری بپرسی چیزی شده؟؟؟
تو بیخیال شو برو🤐
همین که ببینه تو خوشی خیالش از بابت تو راحت میشه بعد خودش برمیگرده😍
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
•𓆩🖤𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
روز دوم چلهی زیارت عاشورا✨
.
.
𓆩پنجرهِفولادِرضابراتِکربَلامیدھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🖤𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_شصتودو - مشکلی پیش اومده؟ + نــه، همه چی خوبه و برای
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_شصتوسه
عمو دوباره از پس کلهاش میزند:
مهندس مملکت رو ببین، دور از جون نه، بلانسبت!
از ایران و ایرانی خجالت نمیکشی از مادرت شرم کن که استاد ادبیاته...
نچ نچ نچ...اوف بر تو باد،
نفرین آمون بر تو!
آقاسیاوش میگوید:
بابا چرا فحش میدی،.من از همین تریبون از تمام فارسیزبانان دنیا، معذرتمیخوام. خوب شد؟!
عمو سر تکان میدهد:
حالا باید چیپس مهمونمون کنی تا ببخشمت، اونم شاید!
تمام راه، عمو و آقاسیاوش مشغول بگو و بخند هستند و من نظارهگر رفتارهای برادرانهشان.
اتومبیل متوقف میشود و من در برابر یکساختمان عظیم قرار میگیرم.
نگاهم روی سردرش متوقف میشود، موزهی مادام توسو !
با حیرت به طرف عمو برمیگردم:
وای عمـــو... اینجا..همون..مجسمهها؟؟
عمو با لبخند نگاهم میکند.
به طرفم میآید و دستم را میگیرد.
با هم به طرف ورودی میرویم.
تمام مدت زمان آنجا بودنمان را با مجسمهی افراد مشهور و محبوب عکس میگیریم .
حس میکنم جان دوبارهای به رگهایم دویده.
دوباره سوار ماشین میشویم.
با اشتیاق میگویم:
دیگه کجا میریم؟
عمو سرزنشگرانه ،به آقاسیاوش نگاه میکند:
ببین، واسه بچه سوال پیش اومد .
آقاسیاوش در میان خنده میگوید:
بچه چیه وحید؟
عمو میگوید:
ببخشید، منظورم نیکیخاتون بود!
ماشین متوقف میشود، عمو میگوید:
نیکیجان بیا پایین.
بارونیات رو هم بپوش
بیهیچ حرفی، اطاعت میکنم.
نگاه میکنم در یک کوچهی معمولی ایستادهایم.
عمو نگاهم میکند:
تا اونجا باید پیاده بریم.
با کنجکاوی میپرسم :
تا کجا؟
عمو دوباره انگشتش را روی بینیام میگذارد:
سوپرایزه
عمو دوباره دستم را میگیرد و راه میافتیم،
کمی که میرویم نگاهم روی کاخ باکینگهام متوقف میشود، کاخ سلطنتی خاندان اشرافی بریتانیا...
از کنار سربازهای مثل مجسمه میگذریم و در برابر چشملندن میایستیم...
نگاهم به چرخ و فلک
عظیم الجثهی معروف لندن میافتد.. آقاسیاوش بلیتهایی که قبلا خریده،
به دست مسئول
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_شصتوسه عمو دوباره از پس کلهاش میزند: مهندس مملکت رو
•𓆩💞𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_شصتوچهار
میدهد و سوار میشویم . . .
چند دقیقه طول میکشید تاچرخ و فلک آرام آرام بالا رفتن را شروع
کند..
از اینجا، تمام لندن دیده میشد ...
عمو میگوید:
خب نیکی، بگو ببینم این داداش مسعود ما، شما رو تا حالا کجاها برده؟
بدون اینکه نگاهم را از رودخانهی تمیز بگیرم،
میگویم:
خب سه بار رفتم دوبی، یه بار ترکیه،
یه بار فرانسه، یه بار ایتالیا، یه بارم چین، شما چی؟
+ من چی؟
- شما عراق رفتین؟
عمو با لبخندی خاص به سیاوش نگاه میکند و میگوید:
دیدی گفتم میپرسه
به طرف من برمیگردد:
آره عموجون، سه بار
با حسرت میگویم:
ســـه بار؟ خوش به حالتون.
وقتی آقاسیاوش نگاهش به من میافتد، سرش را پایین میاندازد، این بار هم سر به زیر میگوید:
به زودی میرین ان شاءاللّه.
زیر لب میگویم:
ان شاءاللّه
و دوباره به منظرهی زیبای شهر بزرگ لندن خیره میشوم.
مدت چرخیدن چرخ و فلک تمام میشود، پیاده میشویم و دوباره مشغول قدم زدن. بنای ساختمانی به نظرم آشنا میآید، جلو میروم و با تعجب به عمو میگویم:
وای عمــو، اینجا یکی از
معروف ترین کالب های اروپاست...
عمو یکی از ابروهایش را بالا میدهد:
کالب؟؟
- آره، یه روز بزرگترین آرزوم این بود برم توش
و در دلم میگویم:
برقصم...
عمو به طرفم میآید، با مهربانی دستش را دور شانهام حلقه میکند:
خب اگه بخوای میتونی بری
با اخم نگاهش میکنم:
چی میگی عمو؟ معلومه که نمیخوام..
من فقط منظورم این بود که چقدر
بعضی تغییرات خوبه..
یه روز آرزو داشتم بیام اینجا و ( آرام میگویم ) بی قید و بند و آزاد باشم..
اما الان حالم از این ساختمون و اتفاقاتی که توش میافته، بهم میخوره.
نگاهم به نگاه آرام سیاوش گره میخورد، سرش را پایین میاندازد .
عمو همچنان، مهربان نگاهم میکند:
میدونـم
آقاسیاوش جلو میآید:
خب بریم من شام مهمونتون کنم،
وگرنه این وحید مجبورم میکنه بعدا کل
بریتانیا رو شام بدم!
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم: #فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 از غربت تو
اشک دمادم داریم😭
دائم به لب پنجره
شبنم داریم💧
﮼𖡼 این درد دل ماست
خودت می دانی😔
در خاک مدینه
یک حرم کم داریم🥀
محسن بلنج /✍
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🚩 #محرم | #امام_حسین
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1428»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
🌤تا آفـتاب مـےرود و صبـح مـےدمد
عایـد بـہ خیر باد صـباح و مسـاے تو✨
🪴یارب رضاے او تو برآور بـہ فضل خویـش
ڪو روز و شـب نمـےطلـبد جـز رضاے تـو ..💖
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪•
.
.
•• #پابوس ••
«إيّاک والخَديعَةَ فَإنَّها مِن خُلُقِ اللِّئامِ»
امام على(ع): از نيرنگ بپرهيز، که خوى فرومايگان است.☝️
منبع:تحف العقول: ص ۹۸.✍
.
.
𓆩خواندهويانَخواندهبهپٰابوسْآمدهام𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩📿𓆪•
•𓆩🌿𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
تمام ترسم از این است
کہ یک شب
بخواهے که به خوابم بیایی
و من
همچنان به یادت
بیدار نشسته باشم!
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌿𓆪•